بازگشت

علي اصغر (عليه السلام)


ازكساني كه درنهضت كربلاداراي نقش بود،كودكي شيرخواربه نام«علي اصغر» است:



مادر علي اصغر، رباب دختر امرؤ القيس است. او يك سال پس از واقعه كربلا بدرود حيات گفت . 1



برخي نوشته اند: رباب تنها زني است كه همراه امام حسين(عليه السلام) به عنوان همسر او، در انقلاب كربلا حضور داشت.



بعضي از مقتل نگاران از علي اصغر(عليه السلام) به نام «عبدالله» نيز ياد كرده اند البته بسياري مي گويند: اين عبدالله (علي اصغر)، غير ازعبدالله رضيع است كه درروز عاشورا به دنيا آمد.



آري، علي اصغر، غير از نوزادي است كه به عنوان عبدالله رضيع از او ياد مي شود. در اقبال آمده است: «... وَ عَلي وَلَدِكَ عَلِيّ اْلأَصْغر الّذي فَجَعْتَ بِهِ». 2



بسياري از ارباب مقاتل، آن جا كه سخن از علي اصغر به ميان مي آورند، يادي از مادر او رباب مي كنند و رباب مورد توجه خاص امام حسين(عليه السلام) بود و علي اصغر و سكينه از اين مادرند. سكينه طبق نوشته ابوالفرج 3 نام اصلي او نيست. او را امينه يا اميمه مي خواندند كه به سكينه معروف گشت و امام حسين(عليه السلام) در باره اين دختر و مادرش



اينگونه سرود:





*



لَعَمْرُكَ إنَّني لأحبُّ داراً اُحبّهما و أبذل جُلّ مالي و ليس لعاتب عندي عقاب



*



تكون بها سكينة و الرّباب و ليس لعاتب عندي عقاب و ليس لعاتب عندي عقاب



رباب دختر امرء القيس، از قبيله بني كلب مسيحي بود. امرءالقيس در زمان عمر مسلمان شد و از طرف عمر، رييس قبيله قضاعه گرديد.



هنگامي كه كودك شيرخوار را به امام(عليه السلام) دادند، حضرت او را بر دامن نهاد و بوسيد و به سوي لشكر دشمن آورد و تقاضاي آب نمود تا وي را سيراب كنند. ناگهان تيري از سوي حرمله به امر عمربن سعد به حلقومش اصابت كرد و به شهادت رسيد.



امام باقر(عليه السلام) مي فرمايند: امام(عليه السلام) نعش خونين او را در قبري كه خود با شمشيرش حفر كرده بود گذاشت.4 بعضي از مورخان نوشته اند زينب(عليها السلام) كودك را به حسين(عليه السلام) داد و گفت: اين بچه سه روز است كه آب نخورده است، از اين قوم برايش آب طلب كن.



امام(عليه السلام) او را گرفت و گفت:



«يا قَوْمُ قَدْ قَتَلْتُمْ شيعَتي وَ أَهْلَ بَيْتي وَقَدْ بَقي هذَا الطِّفْلُ، وَيْلَكُمْ اُسْقُوا هذا الرَّضِيعَ أَما تَرَونَهُ يَتَلَظّي عَطَشاً مِنْ غَيْرِ ذَنْب أَتاهُ إِلَيْكُمْ ».5



«اي مردم، ياران و اهل بيت مرا به قتل رسانديد و تنها اين كودك باقي مانده است. اين شيرخواره را سيراب كنيد، مگر نمي بينيد كه از فرط عطش بي تاب است و حال آن كه هيچ گناهي حتي از نظر شما ندارد.»



و افزود: «از او كه به شما چيزي نرسيده است.»



ولي متأسفانه آنان به جاي دادن آب، تيري حواله كردند و گلوي علي اصغر را دريدند. امام(عليه السلام) در آن هنگام خواهرش زينب(عليها السلام) را صدا كردند و جسد كودك



شهيدش را به ايشان دادند.



در دمع السجوم 6 نوشته علاّمه شعراني و منتهي الآمال7 نوشته محدث قمي، از سبط بن جوزي نقل كرده است كه امام اين فرزند را بالاي دست گرفت و فرمود: «يا قَوم إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطِّفْلَ».



محمّدبن سليمان تنكابني در اكليل المصائب، از قول سكينه، دختر امام حسين(عليه السلام)نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: در روز نهم، ظرف هاي آب ما خالي شد. تشنگي بر من غلبه كرد. به خيمه عمّه ام زينب پناه بردم، بر خلاف انتظار ديدم زنان به گونه اي حزن آلود، گرد او جمع شده اند. برادرم علي اصغر در آغوش اوست و از شدّت تشنگي بي تابي مي كند. حالت او به گونه اي بود كه تشنگي خود را از ياد بردم و به عمّه ام گفتم: شايد در خيمه هاي ساير زنان آبي مانده باشد، بدين خاطر او در حالي كه علي اصغر را در آغوش داشت، به حركت در آمد و اين خبر در ميان اطفال پيچيد، آنان نيز از فرط تشنگي ناله سرداده، همراه او به حركت در آمدند. حدود 20 نفر از اطفال گرد او را گرفته بودند و اشك مي ريختند. عمّه ام زينب به در خيمه يكي از انصار نشست و پيشنهاد داد ظروف آب را بكاوند تا شايد كمي آب بيابند اما نيافتند. 8



چگونگي شهادت علي اصغر (عليه السلام)



در چگونگي شهادت علي اصغر، دانستن چند نكته ضروري است:



1 ـ آيا امام (عليه السلام) علي اصغر را به ميدان برد؟



بعضي مي نويسند: امام فرزند شيرخوار خود را در جلو خيمه به عنوان وداع مي بوسيد كه ناگه تيري آمد و بر گلوي طفل نشست. 9



سيد بن طاووس در لهوف مي نويسد: پس از آن كه نداي طلب ياري امام(عليه السلام) بلند شد، صداي شيون زنان خيام برخاست. امام(عليه السلام) كنار خيمه آمد و فرمود: خواهرم زينب!



«ناوِليني وَلَدِيَ الصَّغير حَتّي أُوَدِّعَهُ، فَأَخَذَهُ وأَوْمَأَ إِلَيْهِ لِيُقَبِّلَه، فَرَماهُ حَرْمَلةُ بْنُ كاهِل اَلأَسَدي10(لع) بِسَهْم فَوَقَعَ في نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقالَ لِزَيْنَبَ: خُذيهِ، ثُمَّ تَلْقَّي الْدَّمَ بِكَفَّيْهِ فَلَمّا امْتَلأتا رَمي بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُمَّ قالَ: هَوْنٌ عَلَيَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللهِ».



«فرزند خردسالم را بياوريد تا ـ به عنوان وداع ـ او را ببوسم، در اين هنگام مردي به نام حرمله، فرزند كاهل اسدي، با تير گلوي او را دريد. امام(عليه السلام) خطاب به زينب فرمود: اين كودك را از من بگير و سپس مشت خود را از خون آن نازنين پر كرد و به آسمان پاشيد و فرمود: تحمل آن بر من آسان است زيرا در نظرگاه خدا هستيم.»



ابن اعثم كوفي نيز در «الفتوح» آورده است كه امام(عليه السلام) در كنار خيمه، در حال وداع و بوسيدن كودك شيرخوار بود كه تيري آمد و بر سينه اش نشست و او جان داد و امام(عليه السلام)بدن او را دفن كرد.11



وي همچنين مي نويسد: امام(عليه السلام) علي اصغر را به ميدان آورد و فرمود: اي قوم، اگر من ـ به زعم شما ـ گناهكارم، اين طفل گناهي نكرده است، او را جرعه اي آب دهيد.



در اين هنگام تيري از سوي آن قوم آمد و بر گلوي طفل شيرخواره اصابت كرد و از آن سوي بر بازوي امام خورد. آن حضرت با دست خود تير را از گلوي طفل بيرون آورد و او در دم جان داد. امام(عليه السلام) طفل رابه مادرش داد و فرمود: بگير كه از حوض كوثر سيراب گرديد.









2 ـ آيا تقاضاي آب براي علي اصغر، برخلاف روحيه والاي امام(عليه السلام) بود؟



در اين باره اختلاف نظريه فراوان است بعضي نوشته اند كه امام(عليه السلام) خطاب به لشكر عمر سعد فرمودند: «اُسْقُوا هذا الرَّضِيعَ»12 «اين كودك را سيراب كنيد.»



استاد شهيد مطهري(رحمه الله) تقاضاي آب را برخلاف روحيه والاي امام(عليه السلام) مي دانند . 13



ولي مرحوم آيتي كه شهيد مطهري در كتاب هايش به او عنايت ويژه اي دارد و از ايشان به عنوان فردي برجسته در تاريخ اسلام در روزگار ما ياد مي كند مي نويسد: امام كودك تشنه كامي را به دست گرفت و گفت: «يا قَوم إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطِّفْلَ»14. بعيد نيست كه امام(عليه السلام) علي اصغر را به سوي سپاه عمربن سعد آورد به مردمان زمان خود و نسل هاي آينده بفهماند كه حكومت طاغوتيِ اموي انسان ها را مسخ كرده و از هويت انساني وانسانيت دور ساخته است، تا آنجاكه به جاي دادن آب به كودك تشنه لب، گلويش را با تير دريدند.



علاّمه ملاّ احمد نراقي در طاقديس، در باب حضور علي اصغر(عليه السلام) در مقابل دشمن و چگونگي برخورد آنان با آن حضرت، چنين مي سرايد:





*



هان! بياريد آن يكي فرزند من هين بياريدش به قربانگه برم مادرش را گر به پستان نيست شير پس نهاد آن طفل بر قرپوس زين پس به كف بگرفت آن دُردانه را شربت آبي طلب كرد از عدو جانب صد تير او را راست كرد عشق خونريزآنچه خود مي خواست كرد



*



وان يكي نوباوه دلبند من بهر مهماني به سوي شه برم شير جوشد از دم پيكان تير با نشاط آمد سوي ميدان كين سوخت هم دل خويش و هم بيگانه را تامگر تر سازد آن كودك گلو عشق خونريزآنچه خود مي خواست كرد







*



شه گرفت آن طفل را بر روي دست چون پي قرباني اش بر كف نهاد هين بگير اين جرعه آب زلال آمد آن تير و نشستن در گلو بر گرفت آن طفل خون آلود را طفل خون آلوده در آغوش شاه كي پرستاران بگيرندش زمن دادم از پستان پيكانش لَبَن



*



گَرد خجلت بر رخ گردون نشست شست دشمن از كمان تيري گشاد ديگر از بي شيري اي كودك منال اي جهان دون، تفو بر تو، تفو آن ذبيح كعبه مقصود را شه عنان گرداند سوي خيمه گاه دادم از پستان پيكانش لَبَن دادم از پستان پيكانش لَبَن





*



پرچم عشق حسيني بين كه هفتاد و دو ملت اي بنازم آن سپاهي را كه پيشاهنگ هنگش همچو اصغر، كودك شش ماهه اي سرباز دارد



*



در عجب از آن كه هفتاد و دو تن جانباز دارد همچو اصغر، كودك شش ماهه اي سرباز دارد همچو اصغر، كودك شش ماهه اي سرباز دارد



3 ـ قبر علي اصغر كجاست؟15



نوشته اند كه امام(عليه السلام) پيكر بي جان فرزند خردسالش را با خون گلوي او آغشت و با نوك شمشير قبري حفر كرد و او را در آن دفن نمود16 البته بر بدن او نماز نيز خواند . 17



وي همچنين يادآور مي شود: «فَنَزَلَ الْحُسَين(عليه السلام) فَرَسه، وَ حَفرَ لَه بِطرف السيف، و رَماه بِدَمه، وَ صَلّي عَلَيهِ وَ دفنه».18



4 ـ چه مدت از عمر علي اصغر مي گذشت؟



در ناسخ التواريخ آمده است، علي اصغر شش ماهه بود و مادرش از شدّت عطش،





شيري در پستان نداشت تا به وي دهد.



و در مقتل منسوب به ابي مخنف مي خوانيم: «وَ لَهُ مِنَ الْعُمُرِ سِتَّة اَشْهُر» «سن او شش ماه بود.»



ويژگي هاي علي اصغر(عليه السلام)



1 ـ در توصيف او آمده است: «اَشبَهُ النّاسِ بِرَسُولِ اللهِ(صلي الله عليه وآله)»19 .



2 ـ معروف است كه سر مطهّر دو شهيد از بدن جدا نشد و آن ها عبارتند از:



علي اصغر و حُرّبن يزيد رياحي. ليكن بعضي نوشته اند: ابو ايّوب غنوي دستور داد تا جسد اين كودك را بيابند و سرش را از تن جدا كرده، بالاي نيزه كنند و در مجلس عبيدالله سر امام حسين و سر علي اصغر در يك تشت بوده است.



3 ـ امام(عليه السلام) از ميان جسدهاي شهدا، تنها جسد علي اصغر را دفن كرد.



4 ـ امام(عليه السلام) بدن علي اصغر را با خون گلويش رنگين كرد و آنگاه او را دفن نمود. 20



5 ـ علي اصغر تنها شهيدي است كه روي دست پدر جان داد. نوشته اند كه در لحظه جان دادنش منادي از آسمان ندا داد: «دَعْهُ يا حُسَين فَإِنَّ لَهُ مُرْضِعاً فِي الْجَنَّةِ»21 «او را به خدا بسپار زيرا در بهشت شيردهنده اي براي اوست.»



8 ـ امام خون او را به آسمان پاشيد و قطره اي از آن به زمين نيامد. 22



9 ـ در باره اثر تير حرمله و اصابت آن به حلقوم او، آمده است: «فَذَبَحَهُ» 23 يعني تير گلويش را «بريد»، در حالي كه تير در محل اصابت سوراخ ايجاد مي كند. به نظر مي رسدكه نوك تير را پهن ساخته بودند و به همين علت گلوي او را



بريده است.



10 ـ علي اصغر مصداق كامل و بارز مظلوميت بود چراكه او طفل بود و نمي توانست بر ضد سپاه دشمن كاري انجام دهد.



11 ـ پس از شهادت او امام(عليه السلام) سر به آسمان كرد و فرمود: «وَانْتَقِمْ لَنا مِنَ الظّالِمِينَ»24 «خدايا ! انتقام ما را از جفاكاران بستان !»



12 ـ شهادت مظلومانه او، يكي از حوادث كم نظير و فراموش نشدني تاريخ است.



13 ـ تنها جنازه اي را كه امام حسين(عليه السلام) تشييع كرد و از ميدان تا كنار خيمه ها آورد، علي اصغر بود.



نفرين امام سجاد(عليه السلام) بر قاتل علي اصغر



امام سجاد(عليه السلام) دعا كرد كه قاتل علي اصغر هرچه زودتر به انتقام و عذاب الهي گرفتار شود. منهال گويد: از كوفه به سفر حج مي رفتم كه خدمت امام سجاد(عليه السلام) رسيدم. امام از من پرسيد: آيا حرمله زنده است؟



گفتم: آري، امام(عليه السلام) دست به دعا برداشت و گفت: خدايا! حرارت آتش و داغي آهن را به او بچشان !



وقتي به كوفه بازگشتم و ديداري از مختار كردم، با هم به منطقه كناسه كوفه رفتيم. آنجا بوديم كه حرمله را آوردند و مختار فرمان داد تا دست و پاي او را ببندند و در آتش افكنند و من با ديدن آن صحنه «سبحان الله» گفتم.



مختار پرسيد: چرا چنين گفتي؟ جريان نفرين امام سجاد(عليه السلام) را به او گفتم و او به خاطر آن كه دعاي امام به دست او مستجاب شده بود به سجده افتاد. 25



بعضي نوشته اند: حرمله خطاب به مختار گفت: مهلت بده تا كارهايي را كه كرده ام بيان كنم و قلبت را بسوزانم:



ـ سه تير سه شاخه داشتم كه آنها را زهرآگين ساختم!



ـ با يكي از تيرها گلوي علي اصغر را در آغوش حسين دريدم. با دوّمي، قلب حسين را هنگامي كه پيراهن خود را بالا زد تا خون پيشانيش را پاك كند هدف قرار دادم و سوّمين تير را به گلوي عبدالله بن حسن كه در كنار عمويش حسين بود زدم. 26

پاورقي

1 . نكـ : دكتر آيتى، بررسى تاريخ عاشورا، ص128 نفس المهموم، ترجمه شعرانى، صص 275 و 264



2 . اقبال، ص572



3 . مقاتل الطالبيين، ص59



4 . مقتل الحسين، صص272 و 273 حياة الحسين، ج3، ص276 نفس المهموم، ص187



5 . نكـ : خيابانى، وقايع الأيام، صص 519 ـ 518 معانى السبطين، ج1، ص259



6 . دمع السجوم، ص372



7 . منتهى الآمال، ج1، ص389



8 . محمّد بن سليمان تنكابنى، اكليل المصائب، بخش روز نهم، متوفاى 1302



9 . نفس المهموم، فصل شهادت على اصغر منتهى الآمال، فصل شهادت على اصغر، نكـ : ابن اعثم كوفى، ج5، ص210



10 . في حكاية المختار: لمّا نظر المختار إلى حَرمَلة قال: الحمد لله الذي مكّنني منك يا عدوّ الله ثمَّ أحضر الجزّار فقالَ له: إقطع يديه وَ رجليه فأحضرت بين يديه فأخذ قضباً من حديد وَ جعله في النّار حتّى إحمرّ ثُمَّ ابيضّ، فوضعه عَلى رقبته فصارت رقبته تُقَلقِلُ مِن النّار. سيأتي في ترجمته الفارسية في آخر الكتاب تحت عنوان «فرجام قاتلان إمام حسين (عليه السلام) ».



11 . نكـ : اعثم كوفى، الفتوح، ص98، چاپ1372



12 . مقتل الحسين، مقرّم، ص272



13 . حماسه حسينى، ج1 و2



14 . گفتار عاشورا، ص32



15 . طاقديس، ص429



16 . طبرسى، احتجاج منتهى الآمال، ص389 لواعج الأشجان، ص182



17 . ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص210 دمع السجوم، ص373



18. الفتوح، ج5، ص210



19 . ممكن است مراد امام حسين از اين جمله، على اكبر باشد نه على اصغر، دقت شود. باقر شريف قرشى، حياة الحسين، ج3، ص277 نكـ : مقرم، المقتل، ص273



20 . منتهى الآمال، ج1، ص389 لواعج الاشجان، ص181



21 . قمقام، ص285 معالى السبطين، ج1، ص260



22 . ابن شهرآشوب، مناقب، ج2، ص222



23 . ابن نما، مثيرالأحزان، ص70



24 . مثيرالاحزان، ص70، 26 ابومخنف، مقتل الحسين، 172



25 . منتهى الآمال، ج1 ص451، 535 536 عوالم، ص665



26 . منهاج الدموع، ص411



*



آنقدر گرم است بازار مكافات عمل به چشم خويش، ديدم در گذرگاه هنوز از صيد منقارش نپرداخت كه مرغ ديگر آمد كار او ساخت



*



هرچه بهتر بنگرى، هرروز، روز محشراست بزد برجان مورى مرغكى را كه مرغ ديگر آمد كار او ساخت