بازگشت

عباس بن علي(عليه السلام)


قمر بني هاشم



او در سال 26 هـ . ق. متولد شد و در آغاز سال 61 در سن حدود 34 سالگي به شهادت رسيد.



عباس(عليه السلام) بعد از محمد حنفيه به دنيا آمد و برادران مادري وي عبارتند از:



عبدالله، عثمان و جعفر، كه همگي در كربلا شهيد شدند و داراي فرزند نبودند. 1



همسر عباس لبابه نام داشت كه دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطّلب بود. از او پسراني به نام هاي عبيدالله و فضل به دنيا آمد . 2



او با القابي چون: قمر بني هاشم، سقّاي كربلا، صاحب لوا، باب الحوائج و... مورد توجه عام و خاص بود و نيز وي را با كنيه هايي چون ابوالفضل و ابوقربه صدا مي زدند.



مادر قمر بني هاشم



مادر قمر بني هاشم، امّ البنين، دختر حزام بن خالدبن ربيعة بن وحيدبن كعب بن معاوية بن بكربن هوازن بن عامربن كلاب بن ربيعة بن عامر. 3 و مادر بزرگ او ثمامه دختر



سهيل بن عامر بن مالك بن جعفربن كلاب است. پس پدر و مادرش از خاندان بني كلاب اند و داراي خصلت هاي شايسته و صفات خانوادگي مشترك.



روزي حضرت علي(عليه السلام) به برادرش عقيل، كه به انساب عرب آگاهي داشت، مأموريت داد تا از ميان اقوام شجاع و سرافراز عرب، براي وي همسري برگزيند و يادآور شد اين دقت بدان جهت است كه فرزندي شجاع از او به دنيا آيد به گونه اي كه داراي بازواني برومند و توانا باشد تا فرزندم حسين را در سرزمين كربلا ياري دهد و در اين هنگام به امام حسين(عليه السلام) اشاره كرد «لِكَيْ اُصيبَ مِنْها وَلَداً يكونُ شجاعاً و عضداً يَنْصُرُ وَلَدِي هذا ـ وَ أَشارَ إلَي الْحُسَينِ ـ ليواسيه في طَفّ كَرْبَلاء». عقيل فاطمه كلابي را به امام(عليه السلام) معرفي كرد و گفت: با امّ البنين ازدواج كن كه در عرب از اجداد او شجاع تر نيست «تَزَوَّجْ اُمّ البَنِين الْكلابيّة، فَإِنَّهُ لَيسَ في الْعَرَبِ أَشْجَع مِن آبائها، فَتَزوَّجها»4 .



مادر عباس ارادت ويژه اي نسبت به امام حسين(عليه السلام) داشت. مامقاني در باره ولايت مداري فاطمه كلابي اينگونه مي نويسد: «فَإنَّ عُلْقَتَها بِالحسين(عليه السلام) ليس إلاّ لاِءمامته» 5 «همانا علاقه امّ البنين به حسين بن علي(عليهما السلام) نبود مگر به جهت امامت آن حضرت، (نه آن كه چون او را در دامان خويش پرورانده است) ».



وي در جاي ديگر مي نويسد: امّ البنين، كه قتل چهار فرزند خويش در ركاب حسين(عليه السلام)6 را بر خود آسان مي گرفت نشان از درجه عالي ايمان او بود.



عشق و ارادت امّ البنين نسبت به مقام والاي امامت و ولايت چنان بود كه وقتي بعد از واقعه كربلا و شهادت فرزندان برومند و دلاور او، بشير، سفيرِ خون و شهادت، به مدينه بازگشت و امّ البنين را ملاقات كرد و مي خواست خبر شهادت فرزندانش را به وي دهد، امّ البنين گفت: «أخْبِرْني عَنْ أبي عبدالله(عليه السلام)» «از حال حسين بگو !»





بشير وقتي خبر شهادت يك يك فرزندان امّ البنين را به وي داد، او از جواب هاي فرعي بشير ناراحت شد زيرا توقع داشت هرچه زودتر از سرنوشت امام حسين(عليه السلام) آگاه شود. ازاين رو، به بشير گفت: «فرزندان من و همه جهانيان فداي حسين باد ! زودتر بگو از حسين چه خبر؟» 7



و آنگاه كه خبر شهادت امام، مقتدا و رهبر خويش را شنيد ناله اي سرداد. 8



همان روز كه فاطمه كلابي، امّ البنين، پاي در خانه اميرالمؤمنين(عليه السلام) گذاشت، حسن و حسين(عليهما السلام) مريض بودند او با مهرباني ويژه اي با آنان سخن مي گفت و از صميم قلب دوستشان مي داشت و پرستاريشان را به عهده گرفت و درست همانند مادر واقعي با آنان رفتار مي كرد. آنان نيز او را بسيار دوست مي داشتند.



پس از شهادت اميرالمؤمنين، آنگاه كه مغيرة بن نوفل ـ كه يكي از مشاهير عرب بود ـ از امامه، همسر ديگر اميرالمؤمنين خواستگاري كرد، امامه با امّ البنين در مورد اين تقاضاي ازدواج مشورت كرد. امّ البنين در جواب او گفت: سزاوار نيست كه ما پس از علي، در خانه ديگري باشيم و با مرد ديگري پيمان همسري ببنديم.



اين سخن امّ البنين، نه تنها در امامه، كه در همسران ديگر امام از جمله: ليلي تميميّه و اسماء بنت عميس نيز اثر گذاشت و اين چهار همسر علي(عليه السلام)، تا پايان عمر ازدواج نكردند.



فاطمه كلابي پس از ورود به خانه علي(عليه السلام) ، از ايشان خواست كه او را فاطمه صدا نكند زيرا ممكن است فرزندان زهرا(عليها السلام) با اين نام، به ياد مادر بيفتند و غم و حزن وجودشان را فراگيرد. 9



امّ البنين پس از واقعه عاشورا، حدود 9 سال زندگي كرد و همواره به افشاگري عليه بني اميه مي پرداخت و با اشك هاي خود به رسواكردن آن ظالمان مشغول بود چنانكه ابوالفرج اصفهاني مي نويسد: «وَ كانَتْ اُمّ الْبَنِين اُمّ هؤلاء الأربعة الإخوة الْقَتلي تخرج



إِلَي الْبَقِيع فتندب بنيها أشجي ندبة وأحرقها، فيجتمع الناس إليها يسمعون منها».10



او در سال 70 هـ . بدرود حيات گفت و در بقيع به خاك سپرده شد. در بقيع، در كنار صفيه و عاتكه دو تن از عمه هاي پيامبر، قبري است منسوب به امّ البنين.



شجاعت عباس



شجاعت در دو جبهه مي تواند جلوه كند:



1 ـ جبهه مقاومت در برابر دشمن.



2 ـ جبهه ايستادگي و ثباتِ قدم در خط حقّ و صراط ايمان، عباس بن علي(عليهما السلام)2 در هر دو جبهه موفق و سرافراز و پيشتاز بود.



عباس بن علي (عليهما السلام) ، در جنگ جمل و صفّين



عباس، در دوران پدر نوجواني دلير و بهاور بود. به نوشته محدّث قمي در تحفة الأحباب، امام علي(عليه السلام) در جنگ جمل به دو پسرِ خود محمد حنفيّه و عباس سفارش كرد كه مواظب حركت هاي دشمن باشند.



همچنين عباس(عليه السلام) در جنگ صفين در ركاب پدرش حضور داشت و در باز پس گرفتن شريعه معروفِ منطقه جنگ صفين از لشكر معاويه، عهده دار سمت معاونت امام حسين(عليه السلام) بود. او در اين جنگ رشادتي چشمگير از خود نشان داد. بعضي نوشته اند: وقتي به ميدان آمد و مبارز طلبيد، معاويه به «ابن شَعْثاء» گفت: كارِ اين جوان را يكسره كن.



او گفت: من بايد در برابر هزار مرد جنگي به حركت درآيم، نه در برابر يك جوان! سپس يكي از پسران خود را فرستاد تا عباس را از پاي درآورد ولي عباس وي را در همان نبردِ نخست از پاي درآورد. او خشمگين شد و يكي ديگر از فرزندانش را راهيِ ميدان كرد و همه آنها به ترتيب تا هفت نفر به دست تواناي عباس كشته شدند.



ابن شعثاء با عصبانيت و خشم تمام، به ميدان تاخت اما عباس با چالاكي خاص خود، وي را نيز از كمر دو نيم كرد. 12 لشكر معاويه با تعجب نظاره مي كرد تا دريابد كه آن جوان كيست؟ و همگان متوجه شدند كه او «قمر بني هاشم» عباس بن علي است. 13



به نوشته برخي از مورّخان، عباس در كربلا حدود سي و پنج سال داشت 14 و به قولي سي و چهار ساله15 بود.



او در ركاب امام حسين(عليه السلام) حضور فعال داشت و از خود ايثار و سلحشوري زايدالوصفي بروز داد.



ابوالفضل(عليه السلام) در شب عاشورا، هنگام اعلام حلّ بيعت از جاي برخاست و به خطاب به امام(عليه السلام) اظهار داشت: «وَ لِمَ نَفْعَلُ ذلِكَ؟ لِنَبْقي بَعْدَكَ؟ لا أَرانا اللهُ ذلِكَ أَبَداً»16 «چرا چنين كنيم؟ آيا از تو جدا شويم تا پس از تو زنده بمانيم؟ نه، هرگز خدا چنين روزي را براي ما نياورد!»



مقام عباس (عليه السلام)



در مقام عباس(عليه السلام) همين بس كه دو امام معصوم بر بازوي وي بوسه زدند نخست، در آغازين لحظه هاي تولدش بود كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) بازوانش را بوسيد. بعضي از مورّخان نوشته اند: هنگامي كه قنداقه ابوالفضل را به دست پدرش علي(عليه السلام) دادند، او نخست در گوش راست و چپش اذان و اقامه گفت و سپس نامش را عباس نهاد و سپس بازوان كوچكش را بوسيد و اشك ريخت «ـ ثُمَّ قَبَّلَ يَدَيْهِ وَاسْتَعْبَرَ وَ بَكي». 17





و دومين مورد در روز عاشورا بود كه امام حسين(عليه السلام) بازوي از تن جدا شده اش را از زمين برداشت و بر آن بوسه زد.



در علوّ شأن، جلالت و رتبت ابوالفضل(عليه السلام) نوشته اند كه: روزي امام سجاد(عليه السلام)نگاهي به عبيدالله بن عباس (پسر عباس بن علي) كرد و گريست و فرمود: 18 «ما مِنْ يَوْم أشدّ علي رسول الله(صلي الله عليه وآله) من يوم أُحُد، قُتِلَ فيه عَمّهُ حمزة بْن عبدالمطّلب أسَد الله و أسد رسوله و بعده يوم مُؤْتَة، قُتِلَ فيه ابْن عمِّهِ جعفربْن أبي طالب(عليه السلام) : ثمّ قال: و لا يوم كيوم الحسين ، أزدلف عليه ثلاثون ألف رجل يزعمون أنَّهم من هذه الأمّة، كلّ يتقرّب إلي الله عزّ و جلّ بدمه، و هو بالله يُذَكِّرُهُمْ فلا يَتَّعظون حتّي قتلوه بَغْياً وَظُلْماً وعُدواناً، ثمّ قال: رَحِمَ الله عمِّي العبّاس، فلقد آثر وأبْلي وَ فَدي أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّي قُطِعَتْ يداه، فَأبْدَلَهُ اللهُ عزّ و جلّ بها جناحَيْن يَطِير بهما مع الملائكة في الجنّة، كما جَعَل لِجعفر بْن أبي طالب، و انّ للعباس عندالله تبارك و تعالي منزلة يَغْبِطُهُ بها جميعُ الشُّهداءِ يَوْمَ الْقِيامَةِ». 19



«براي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) روزي سخت تر از روز اُحد نبود روزي كه عمويش حمزه به شهادت رسيد و پس از آن، سخت ترين روز براي آن حضرت، روزي بود كه پسر عمويش جعفربن أبي طالب به شهادت رسيد.



امام سجاد(عليه السلام) آنگاه افزود روزي بسان روز قتل حسين(عليه السلام) نيست. روزي كه سي هزار نفر، در حالي كه خود را از امت محمّد(صلي الله عليه وآله) مي پنداشتند و تصور مي كردند با كشتن حسين(عليه السلام) به خدا تقرّب مي جويند، وي را احاطه كردند. و امام هر چه از آنان خواست خدا را بياد آورند و دست از اين جنايت ها بر دارند، آنان توجه نكرده و به ظلم، تجاوز و كينه، وي را كشتند.



امام سجاد(عليه السلام) سپس فرمود: خدا رحمت كند عمويم عباس را كه با ايثار و پيروزي در امتحان، جانش را فداي برادر كرد، تا آنجاكه دست هايش از تن جدا شد و خدا به جاي آن دو دست، دو بال همانند عمويش جعفر طيّار به او داد كه در بهشت به طيران درآيد. البته، عمويم عباس موقعيّتي در پيشگاه خدا در بهشت دارد كه در قيامت مايه غبطه همه شهدا است.»



همچنين، امام صادق(عليه السلام) فرمود: عموي ما عباس، هشيار و تيزبين بود و زيركي ويژه اي داشت. او داراي ايماني شكست ناپذير بود و در حمايت از حسين(عليه السلام) پيكار كرد و امتحان شايسته اي داد تا به شهادت رسيد. 20 (او، علاوه بر زيبايي معنوي، از جمال ظاهري نيز برخوردار بود).



ابوالفرج مي نگارد: عباس انساني خوش قامت و رعنا بود. هنگامي كه بر اسب مي نشست، پايش به زمين مي رسيد. او را «ماه بني هاشم» مي خواندند. 21



درجه اعتبار و موقعيت حضرت عباس در پيشگاه امام(عليه السلام) را مي توان از كلام خود امام فهميد. در عصر تاسوعا آنگاه كه سپاه باطل به سوي لشكر حقّ حمله كرد امام(عليه السلام) به عباس گفت: «إرْكَبْ بِنَفْسي أنْتَ»22 «جان من فدايت! سوار شو؟». اين جمله از زبان امام معصوم مقام پر ارجي را براي عباس اثبات مي كند و لذا امام(عليه السلام) در كنار جسد وي فرمودند: «الآن انْكَسَرَ ظَهْري» «اكنون پشتم شكست.»



منصب پرچمداري عباس نيزگوياي موقعيت والاي او در لشكر امام حسين(عليه السلام)است.








پاورقي

1 . مقتل الحسين، مقرم، مبحث قمر بنى هاشم معالى السبطين، ص263، مجلس هجدهم.



2 . منتهى الآمال، ج1، ص383



3 . عمدة الطالب، ص327



4 . ابن عنبه، عمدة الطالب، ص323، اعلمى، دائرة المعارف، ج13، ص63 دمع السجوم، ص351



5 . نكـ : مامقانى، رجال، ج3، صص 70 ـ 71، طبع قديم .



6 . نكـ : مامقانى، رجال، ج3، ص70 ـ 71، طبع قديم. (قسمت دوم).



7 . «أولادي وَ مَنْ تَحْتَ الْخَضراء كُلُّهُم فداء لاَِبي عَبْدِالله الحُسَين (عليه السلام) ، أَخْبِرني عَنِ الْحُسَين».



8 . نكـ : مامقانى، رجال، ج3، ص70 ـ 71، طبع قديم.



9 . همان



10 . نكـ : ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ص56، طبع منشورات رضى.



11 . نكـ : محدّث قمى، تحفة الأحباب، ص242 باب «العين».



12 . معالى السبطين، ج1، ص267



13 . همان، ج1، ص267



14 . منتهى الآمال، ج1، ص383 كبريت احمر، ص376



15. منتخب التواريخ، ص261



16. مقتل الحسين، ص211 ـ 213 بررسى تاريخ عاشورا، ص67 الكامل، ج4، ص58 معالى السبطين، ج 1، ص207



17 . نكـ : خصائص العباسيه، ص119



18 . نكـ : صدوق، المجالس، ص277 بحارالأنوار، ج44، ص298



19 . امالى صدوق، ص462



20 . «رُوىَ عن الصّادق (عليه السلام) قال: كان عمّنَا العبّاس بْن علي (عليهما السلام) نافِذُ الْبَصيرةَ، صَلِبُ الإيمان، جاهَدَ مَعَ أبي عبدالله، وأبْلى بلاءً حسناً». نكـ : اعلمى، دائرة المعارف، ج12، ص62 معالى السبطين، ج1، ص270



21 . «و كان العبّاس رجلاً وسيماً جميلاً، يركب الفرس المطَّهَم و رِجلاه يخطان في الأرض و كان يقال له قمر بني هاشم و كان لواء الحسين



(عليه السلام) معه». بحارالأنوار، ج45، ص39 ناسخ التواريخ، ج2، ص341، ترجمه مقاتل الطالبين، ص82



22 . مقتل الحسين، صص 211 ـ 213 بررسى تاريخ عاشورا، ص67 الكامل، ج4، ص56