بازگشت

شهادت امام در كربلا، در ميان اهل بيت همواره مطرح بود


زمين كربلا از 25 سال پيش از نهضت عاشورا، شاهد اشك هاي امام علي(عليه السلام)است. مسجد كوفه سخنان آن حضرت به سعد وقاص را فراموش نكرده است كه عمر ـ فرزندِ نالايق سعد ـ را قاتل فرزند عزيزش (حسين) شناساند و البته سخنان پيامبر(صلي الله عليه وآله) پيش از ولادت يزيد در گوش ها طنين انداز بود. آن حضرت فرمود:



«مرا با يزيد چه كار، خداوند به او هيچ گونه بركتي ندهد. پروردگارا ! او را از رحمت خود دور گردان !» «ما لي وَ لِيَزِيد لا بارَكَ اللهُ فِيهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْ يَزِيد»(1).



آري، داستان كربلا چيزي نبود كه بر خاندان رسالت و آنان كه به اين خاندان نزديك بودند، مخفي باشد، بلكه روايت هايي وجود دارد كه هر يك از آنها، به گوشه اي از اين رخداد پرداخته و از آن پرده برمي دارند به طوري كه شخص متتبّع يقين و قطع پيدا مي كند كه اين حادثه را، با تمام جزئياتش، به زبان هاي مختلف و موارد گوناگون، گوشزد كرده اند.



حال چگونه مي شود چنين پيشامدي بر شخص امام حسين(عليه السلام) مخفي بماند؟!



بعضي گمان مي كنند امام حسين(عليه السلام) مصداق گفتار امير مؤمنان(عليه السلام) در جنگ صفين را كه در باره كربلا فرمود: «هيهُنا مَناخُ رِكابِهِمْ، وَ مَوْضِعُ رِحالِهِمْ، وَ هيهُنا مِهْراقُ دِمائِهِمْ، فِتْيَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّد يُقْتِلُونَ بِهذِهِ العَرَصَةِ تَبْكي عَلَيهِم السَّماء وَ الاَْرض...»(2). نمي دانست و نيز آگاهي نداشت جواناني كه امير مؤمنان(عليه السلام) به آنها اشاره كرده، چه كساني هستند و در چه زماني كشته مي شوند. و چون امام علي(عليه السلام) با اشاره و آوردن ضمير «هم» بيان كرد، فقط در صحنه كربلا، در آن روز بود كه امام حسين خود را مصداق سخن پدر ديد، آن هم به صورت ترديد!



چه انديشه سستي! اينان درباره امام چگونه مي انديشند كه اين گونه سخن مي گويند! آيا اگر آن حضرت، امام هم نبود بلكه فردي عادي مانند: محمد بن حنفيه اين سخنان را



از پدر مي شنيد و اكنون خود را با صفوف لشكر خونخوار يزيد روبه رو مي ديد،مي توانستيم به محمد بن حنفيه نسبت ترديد بدهيم؟ اشتباه كساني كه اينگونه مي انديشند، اينجاست كه گمان كرده اند گفتار علي(عليه السلام)درباره اين حادثه در جنگ صفين، منحصر در اين يك جمله است، درحالي كه چنين نيست. علي(عليه السلام) سخنان ديگري نيز در اين زمينه فرموده و در آن آشكارا نامِ حسين(عليه السلام) را برده و از تشنگي او در وقت شهادت در زمين كربلا سخن گفته است.



علامه مجلسي(رحمه الله) در كتاب «بحارالأنوار» روايتي را از بعضي كتب معتبر نقل كرده كه: روزي علي(عليه السلام) بسيار گريست، وقتي از علت گريه اش پرسيدند، فرمود: «گريه من براي پيروزي نيست بلكه، متأسفم چرا اين فرزندم حسين كه امروز تشنه كاماني را سيراب كرد، همين سيراب شدگان (از اهل كوفه)، فردا در كربلا او را تشنه كام خواهند كشت.»



روشن است كه اين سخنِ حضرت را، تنها راوي يعني عبدالله بن قيس نشنيد، بلكه بيشتر مردمي كه پيرامون علي(عليه السلام) گرد آمده بودند، آن را شنيدند.



با اين اوصاف، آيا رواست كسي بگويد: امام وقتي به زمين كربلا رسيد، احتمال داد گفته پدرش با آن سفر قابل تطبيق باشد؟!



قصه كربلا قصه اي نيست كه محارم اين خاندان، به تمام خصوصيات و حوادث آن آگاه نباشند. در اثبات اين سخن، باز هم اوراقي از تاريخ را مرور مي كنيم:



* در كتاب «قاموس الرجال»، در ذيل نام «حبيب»، داستان ملاقات ميثم و حبيب آمده است كه در شرح حال ميثم تمّار مي توانيد آن را بخوانيد.



* طبري از ابو مخنف نقل مي كند: امام حسين(عليه السلام) از مكه با زن و فرزند حركت كرد و اين خبر به محمد بن حنفيه (كه در آن هنگام در مدينه بود) رسيد. محمد كه در تشتي وضو مي ساخت، با شنيدن اين خبر سخت گريان شد، آن قدر گريست كه صداي افتادن قطرات اشكش در تشت به گوش مي رسيد». (3)



در اينجا اين پرسش وجود دارد كه محمد حنفيه چرا گريه مي كرد؟ اگر او هم مانند امام اميد به پيروزي داشت، نبايد مي گريست. اگر خبر تأثّرانگيز نيست و سخن از فتح و پيروزي و اميد به پيروزي ملي مردم كوفه است پس گريه براي چيست؟! آيا جز اين است كه گريه گوشزد يك پيش آمد حساب شده اي است كه محارم اين خاندان كم و بيش از آن آگاهند؟



* در كتاب «اربعين الحسينيه» آمده است كه حضرت باقر(عليه السلام) فرمود: «چون امام حسين از مدينه آهنگ كوفه كرد، زنان بني عبدالمطّلب مجلسي براي سوگواري فراهم كردند. امام حسين(عليه السلام) چون از اين اجتماع آگاه شد، به آن مجلس رفت و فرمود: اي زنان عبدالمطلب، خدا و رسول راضي نيستند اين سِرّ ناگفتني را فاش كنيد. شما را به خدا نوحه سرايي نكنيد. زنان هاشمي گفتند: ما اگر براي تو نگرييم، گريه خود را براي كدام مظلوم ذخيره كنيم؟ امروز مانند روز رحلت رسول خدا و علي و فاطمه(عليهم السلام) و ساير دختران پيامبر است و اشك هاي ما بي اختيار جاري است». (4)



چرا زنان هاشمي محفل سوگواري تشكيل مي دهند؟ در حالي كه حركت امام بايد زنان حرمسرا و خاندان رسالت را به سرور آورد زيرا سخن از اميد به پيروزي و تأسيس حكومت است!



بديهي است، آنان مي دانند كه اين حركتِ امام به سوي قربانگاه است نه پيروزي و تشكيل حكومت. آنها از رسول خدا شنيده اند كه فرزند عزيزش در كربلا شهيد مي شود و با عزم امام، خاطره هاي مكنون را فاش مي سازند و هماهنگ مي گريند و با اين كارشان مي گويند: «امام در اين سفر در خون پاك خود دست و پا خواهد زد!»



امام از اين آشفتگي و آشكارسازي راز، ناراحت مي شود و مي فرمايد: «چرا سِرّ مكنون را فاش مي كنيد؟»



آنان گفتند: «اي حسين بن علي، ما را از گريه بازمي داري؟ چگونه ساكت شويم و اشك نريزيم؟!»



ممكن است كسي بگويد: چرا خود را در بن بست مي افكنيد و مي گوييد: امام آگاه بود كه سرنوشتش چيست؟ در اين صورت چرا به يك اقدام مرگبار و تهلكه آميز دست يازيد؟ چرا حادثه اي را آفريد كه در آن خود و يارانش كشته شدند و اهل بيتش به اسيري رفتند؟



در پاسخ چنين كسي بايد گفت حسين(عليه السلام) يك رسالت تاريخي دارد كه بايد روي تاريخ را سفيد كند و آيندگان بدانند خدمتگزار اسلام كه بود و چگونه بايد باشد؟



رسالت او رسالتي بود كه از ناحيه مصلحت اسلام، در سرنوشت زندگي امام پيش بيني شده بود و تنها اين راه خواسته خداوند متعال و رسول خدا و پدرش ـ اميرمؤمنان ـ است. از اين جهت است كه عزم راسخ حسين(عليه السلام) با سخنان امثال ابن عباس و ديگران كه در صدد منصرف كردن او بودند، متزلزل نگشت. آنها نمي دانند وظيفه حسين چيست؟ ولي امام مي داند به كجا مي رود و چه مي شود. و از چه راه بايد برنامه را پياده كند.



دقت در پاره اي از اسناد و مدارك:



1 ـ در تاريخ طبري (5) جريان برخورد زهيربن قين با امام(عليه السلام)، از ابومخنف نقل شده است: «زهير پس از برگشت از حضور امام حسين(عليه السلام) به ياران خود گفت: «هركدام از شما مايليد با من باشيد، بسيار به هنگام است و هركدام كه رفتني هستيد، بدانيد اين جدايي هميشگي است.» زهير در راه برگشت از مكه مي كوشيد با امام روبه رو نشود امّا به هرحال اين اتفاق رخ داد. او در اين برخوردِ كوتاه چه ديد و شنيد! كه به خيمه آمد و با همه كسانش وداع كرد؟ آيا امام از او خواست ياري اش كند تا كوفه را تسخير كنند؟ و گفت: اگر با ما همكاري كني آينده خوشي داري و چون از اعيان كوفه هستي مقام بزرگي در حكومت آينده نصيب تو خواهد شد؟! اگر زهير از سخنان امام(عليه السلام) اين گونه برداشت كرده بود، پس نبايد اميد ملاقات هاي بعدي را با كسان خود قطع كند و آنان را از زندگ



خرّم تر در آينده مأيوس نمايد». (6)



از رفتار زهير مي توان فهميد كه امام(عليه السلام) حقيقت امر را بر او آشكار كرده و يادآوري هايي به او نموده است. پس حسين(عليه السلام) هم مي دانست عاقبت كار چه مي شود و هم به زهير وعده نيل به شهادت در راه انجام وظيفه را داده بود. جز اين وعده و دانش امام به آينده روشن و صحنه كربلا، چيزي موجب سخنان زهير در جمع ياران خود نيست.



2 ـ در الكامل (7) دو پيشامد نقل شده است كه مجموع آن را در اينجا خلاصه مي كنيم:



الف ـ امام خبر شهادت مسلم را در «ثعلبيه» و برادر رضاعي اش (يقطر) را در «زباله» شنيد، اما هيچ ترديد و خللي در اراده و عزم راسخ او پيدا نشد و به راه خود ادامه داد.



ب ـ امام پس از شنيدن اين خبر، به ياران خود اعلام كرد: «شيعيان ما راه پيمان شكني در پيش گرفتند و ما را تنها گذاشتند، هركس مي خواهد برگردد مانعي ندارد، ما به كمك كسي نياز نداريم».



اين اعلان عمومي براي آن بود كه همه بدانند امام به كجا مي رود و گمان نبرند كه كوفه مقصد است و حكومت كوفه در انتظار آنهاست و در پي اين اعلان بود كه گروهي، جز كساني كه از مكه با امام همراه بودند، از آن حضرت جدا شدند.



ج ـ برگشت اين افراد و دريافت آن اخبار دردناك، در عزم راسخ امام خللي وارد نساخت و به راه خود ادامه داد تا به منزلگاه عقبه رسيد.



د ـ در عقبه نيز مرد عربي با او ملاقات كرد و وضع اسفبار كوفه را برايش گفت كه: «اگر به كوفه روي جاي پايي جز نوك نيزه ها و لبه تيز و برنده شمشيرها نداري». و به او سوگند داد كه از تصميم خود منصرف شود .



امام فرمود: آنچه گفتي بر ما پوشيده نيست و تذكرات تو چيز تازه اي بر آگاهي هاي



ما نيفزود. امّا من تصميم ديگري دارم زيرا اراده حق چيزي نيست كه من بتوانم در برابر آن تصميمي بگيرم يعني مأموريتي است كه براي انجام آن مي روم.



همه اين سخنان و اخبارِ صد در صد منطقي، در اراده امام كوچك ترين تزلزلي ايجاد نكرد و با تصديق گفتار، به راه خود ادامه داد. آيا باز هم امام از عاقبت كار ناآگاه است و با اميد به پيروزي و تشكيل حكومت ادامه سفر مي دهد؟ و به اتكاي نيروي مردم بيوفا و پيمان شكن در اين واديِ خطرناك قدم مي گذارد؟ يا اين كه ظاهر امر جرياني است و باطن آن چيزي ديگر؟



آري، هيچ چيز برحسين(عليه السلام) پوشيده نبود و هيچ عاملي نمي تواند موجب انصراف او گردد. بلكه بعد از گفتگو باز هم به راه ادامه مي دهد تا هرچه زودتر به ميعادگاه برسد و در محل مأموريت، انجام وظيفه كند.



3 ـ ماجراي داستان ملاقات امام حسين(عليه السلام)(8) با چهارنفري كه از كوفه مي آمدند، در الكامل چنين آمده است: امام از وضع كوفه و از قيس بن مسهّر ـ پيام آور خود ـ پرسيدند. آنها گفتند: «قيس شهيد شد» امام با شنيدن اين خبر گريست و با حال گريان اين آيه را تلاوت كرد: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ... . (9)



سؤالي كه در اينجا به ذهن مي رسد اين است كه: از اين برخورد و گفتگوها و سخنان امام و تمسك به آيه مذكور، چه چيزي برداشت و استنباط مي شود؟ پاسخي كه امام از وضعيت كوفه مي شنود يأس آور است. مردم به پيروي از اربابان نابخرد و ستمگر خود، شمشيرها را از غلاف بيرون كشيده، آماده جانبازي براي حكومت جبار يزيد و قطعه قطعه كردن اجساد پاكان روزگار، جوانان اهل بيت عصمت و شخص امام مظلوم و بي ياورند. در چنين وضعيتي اگر باز هم بگوييم كه امام به پيروزي اميد دارد، سخني است كه هيچ عقل و منطقي آن را نمي پذيرد. امّا با همه اين ها در تصميم امام خلل وارد نمي شود. روشن است كه مطلب مهمي در پيش رواست كه امام از



آن آگاه است. از اين جهت پس از خبر شهادت قيس آيه مباركه: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ... را تلاوت مي كند.



منشأ اين پرسش ها و تلاوت آيه اين است كه امام براي برانداختن اين حكومت و احياي حكومت قرآني و برنامه هاي مترقي اسلام، حركت كرد و به رسالت خويش عمل نمود




پاورقي

1 . ابن نما، مثيرالأحزان، ص22، مؤسسة الامام المهدى (عج).



2 . «اين زمين محل پياده شدن و بارانداز آن هاست و در اينجا خونِ پاكشان ريخته مى شود و گروهى از خاندان پيغمبر در خون خود مى غلطند» نكـ : ميلانى، قادتنا، ج6، ص47



3 . تاريخ طبرى، ج4، ص297



4 . لواعج الأشجان، ص30



5 . تاريخ طبرى، ج4، ص298. به نقل از مقتل ابى مخنف، ص75، چاپخانه علميه، قم.



6 . نكـ : ارشاد، مفيد، في توجه الحسين... الى الكوفة، ص221، چاپ بصيرتى.



7 . ابن اثير، الكامل، ج4، ص43



8 . ابن اثير، الكامل، ج4، ص49 و 50



9 . احزاب 23