بازگشت

33- اما تحريف معنوي :


تحريف معنوي يعني منحرف كردن روح و معني يك جمله يا يك حادثه ، و چون بحث در اطراف حادثه است پس تحريف معنوي يك حادثه يعني اينكه علل و انگيزه ها و همچنين هدف و منظورهاي آن حادثه را چيز ديگر غير از آنچه هست معرفي كنيم .



مثلا شما به ديدن شخصي مي رويد ، يا شخصي را به خانه يا مجلس خودتان دعوت مي كنيد ، ديگري مي آيد مي گويد : مي داني منظور فلاني از آمدن به خانه تو چيست ؟ ( يا از دعوت تو چيست ؟ ) مي خواهد مثلا دخترش را به پسر تو بدهد ،در صورتي كه شما چنين منظوري هرگز نداريد . تحريف در جمله ها سه مثال دارد كه قبلا اشاره كرديم . در بسياري از حوادث تاريخي جهان ، از نظر تفسير و توجيه ، تحريف شده يا عمدا يا جهلا كه فعلا وارد آنها نمي شويم . حادثه بزرگ و با عظمت عاشورا گذشته از تحريفهاي لفظي و شكلي مربوط به حوادث و جرياناتي كه بوده است ، دچار يك سلسله تحريفهاي مهمتر در ناحيه روح و معني و تفسير و توجيه گرديده است . مي دانيم امام حسين نهضتي كرده است كه شرائط سه گانه عظمت را دارا بوده است . الف - مقدس بودن هدف و شخصي نبودن آن ، به خاطر انسانيت بودن آن كه توأم با فداكاري و گذشت از منافع فردي بوده است .



به همين دليل بشريت اينگونه افراد را كه مرز ميان خود و ديگران را شكسته اند از خود مي داند و خود را از آنها مي داند ، او را فداي امت و مصالح امت مي بيند . ب - اينكه توأم بوده با يك بصيرت قوي و نافذ ، و آنچه ديگران در ظاهر نمي ديد ند او در پشت پرده مي ديده است.



آنچه ديگران در آينه نمي ديدند ، او در خشت خام مي ديده است . به عبارت ديگر از محيط خودش پيش بود . ج - اينكه نوري بوده كه در ميان يك ظلمت كامل درخشيده است به شرحي كه قبلا گفته ايم . از طرف ديگر اولياء دين سخت توصيه كرده اند به مردم راجع به اخبار اين حادثه و عزاداري دائم و زيارت تربت او . در اينجا سخن اينستكه امام چرا نهضت كرد و بعد چرا پيشوايان اسلام توصيه كردند كه اين حادثه زنده بماند . تحريفي كه در اصل حادثه رخ داد اين بود كه [ گفتيم امام حسين ] كفاره گناه امت را بدهد و سنگر گنهكاران باشد ، بيمه كند معصيتكاران را . تحريف دوم اين بود كه اين حادثه جنبه خصوصي و فردي دارد ، يعني آن را به آسمان برديم و غير قابل پيروي قرار داديم و از مكتب بودن و درس بودن خارج كرديم ، آن را در اوضاع و احوال عصر و زمان خود از يك طرف و دستورهاي اسلام در اين زمينه ها از طرف ديگر قرار نداديم كه بتواند مكتب و مدرسه و الهام بخش باشد .



پس دو كار به سرش آورديم . اول آن را از مكتب بودن از راه خصوصي كردن - خارج كرديم . دوم اينكه به علاوه آن را به صورت يك مكتب گنهكارسازي درآورديم و گفتيم هر گناهي بكنيم سينه سه ضربه آن را جبران مي كند . تحريف ديگر در موضوع دستورها درباره فلسفه عزاداري است .



در اينجا گاهي گفتيم براي تسلي خاطر حضرت زهرا است چون ايشان در بهشت هميشه بيتابي مي كنند و هزار و چهار صد سال است آرام ندارند ، با گريه هاي ما ايشان آرامش پيدا مي كنند ، پس آن را يك خدمت خصوصي به حضرت زهرا تلقي كرديم .



دوم اينكه به چشم يك آدم نفله شده كه حداكثر مقامش اينست كه بي تقصير به دست يك ظالم كشته شد پس بايد برايش متأثر بود به امام نگاه كرديم . فكر نكرديم كه تنها كسي كه نفله نشد و براي هر قطره خون خود ارزش بي نهايت قرار داد او بود .



كسي كه موجي ايجاد كرد كه قرنها كاخهاي ستمگران را لرزاند و مي لرزاند و نامش با آزادي و برابري و عدالت و توحيد و خداپرستي و ترك خود پرستي يكي شده چگونه هدر رفته است ؟ ! ما هدر رفته ايم كه عمري را جز در پستي و نكبت زندگي نكرده و نمي كنيم . هدف نهضت امام را خود امام از همه بهتر بيان كرده است . هدفش همان هدف پيغمبر بود . خطبه هاي امام مبين هدف نهضت امام است . امام هدف نهضت خود را اصلاح امت اسلاميه معرفي كرد ، خواست عملا درسهاي اسلام را بياموزد و به جهان بفهماند كه خاندان پيغمبر اسلام كه نزديكترين مردم به او هستند، از همه مردم ديگر به تعليمات او بيشتر ايمان دارند و اين خود دليل حقانيت اين پيغمبر است . اما اينكه فلسفه اقامه عزاي حسين چيست ؟ براي اينكه صحنه اي بالاتر و بهتر از اين صحنه در جهان وجود ندارد كه : اولا اين اندازه درس توحيد و ايمان كامل به جهان غيب را بدهد و مظهر نفس مطمئنه باشد.



پس روحش توحيد بود . ثانيا همه تربيتها براي اينست كه روح بشر در برابر حوادث ، شكست ناپذير شود ، تنش با شمشيرها قطعه قطعه ، ثروتش به باد ، فرزندانش كشته ، خاندانش اسير ، ولي روحش ثابت و محكم بماند . ثالثا چقدر فرق است ميان ادعا و عمل . مدعيان آزادي و آزاديخواهي ، حقوق بشر ، عدالت ، [ زيادند ] اما داستان پادشاه و وزير و گربه تربيت شده است ، ولي مردان الهي عملا نشان دادند كه اگر يك طرف حق باشد با محروميتها ، با كشته شدن ها ، با قطعه قطعه شدن ها ، و طرف ديگر مال و ثروت و همه چيز باشد با پامال شدن حق و حقيقت ، كدام طرف را مي گيرند . چند چيز كه علامت شكست دشمن بود : الف - پرهيز از جنگ تن بتن . ب - تير اندازي و سنگ پراني . ج - دستور عمر سعد كه از جنگ با شخص حسين پرهيز كنند : هذا ابن قتال العرب ، والله نفس ابيه بين جنبيه ( 1 ) . د - دستور عمر سعد كه مانع سخنراني او بشوند و نگذارند سخنانش شنيده شود .



نه در مقابل شمشير و بازويش و نه در مقابل منطق و سخنش تاب نمي آوردند . آنچه از امام ظهور كرد : الف - شجاعت بدني . ب - قوت قلب و روح . ج - ايمان به حق و قيامت ، كه ساعت به ساعت بر بشاشتش افزوده مي شد .



د - صبر و تحمل . ه - رضا و تسليم . و - طمأنينه و عدم هيجان روحي و نشنيدن يك سخن [ ازاو ] كه حاكي از غضب و خشم و از جا در رفتن باشد . ز - روح حماسي كه چنان خطبه اي انشاء كرد . دو چيزي كه چشم امام را روشن داشت : الف - خاندان . ب - ياران . ههنا مناخ ركاب و مصارع عشاق ( 2 ) . اصحاب و خاندان نشان دادند كه عاشقانه عمل مي كنند .




پاورقي

1- [ اين فرزند كشنده عرب است . به خدا سوگند جان پدرش در ميان دو پهلوي او است ] .



2- [ اينجا باراند از سواران و قتلگاه عاشقان است ] . پس بي نظيري و آموزندگي آن ، علت اصلي و فلسفه اصلي عزاداريها است .