بازگشت

اما تحريفات معنوي :


الف - اولين تحريف اين بود كه اين حادثه را يك حادثه استثنائي و ناشي از يك دستور محرمانه و خصوصي دانستند . امام حسين فداي گناهان امت شد ! او كشته شد تا گناهان امت بخشيده شود ! بدون شك اين يك فكر مسيحي است كه در ميان ما نيز رايج شده است .



اين فكر است كه امام حسين را به كلي مسخ مي كند و او را به صورت سنگر گنهكاران در مي آورد ، قيام او را كفاره عمل بد ديگران قرار مي دهد : امام حسين كشته شد كه گنهكاران از عذاب الهي بيمه شوند ! جوابگوي معصيت معصيتكاران باشد ( 1 ) . ( به شخصي گفتند تو چرا نماز نمي خواني ،روزه نمي گيري ، مشروب مي خوري ؟ گفت من ؟ ! شب جمعه در هيئت ، سينه سه ضربه مرا نديدي ؟ ! آقاي بروجردي هر چه خواستند سردسته هاي قمي را از بعضي كارها منع كنند قبول نكردند ، گفتند ما همه سال جز يك روز مقلد شما هستيم . ) چيزي كه هست فرق ما با مسيحيان اينست كه مي گوئيم يك بهانه اي



لازم است ، به قدر بال مگسي اشك بريزد و همان كافي است كه جواب دروغگوئيها ، خيانتها ، شرابخواريها ، رباخواريها ، ظلمها و آدمكشيها بشود ! مكتب امام حسين بجاي اينكه مكتب احياء احكام دين باشد ، مكتب اشهد انك قد اقمت الصلاش و آتيت الزكاش و أمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر باشد ، و همانطور كه خودش فرمود : اريد ان آمر بالمعروف ، و انهي عن المنكر ، مكتب ابن زياد سازي و يزيد سازي شد . در اين زمينه است كه افسانه ها ساخته شده از قبيل داستان مردي كه سر راه را مي گرفت و آدمها را مي كشت و لخت مي كرد ، اطلاع پيدا كرد كه قافله اي از زوار حسيني امشب از فلان نقطه عبور مي كنند ، در گردنه اي كمين كرد و در حالي كه انتظار مي كشيد خوابش برد و قافله آمد و گذشت و او متوجه نشد . قافله كه مي گذشت ، گرد و غبار بلند شده بود و روي لباسها و بدن او نشست . در همين حال خواب ديد كه قيامت بپا شده و او را هم كشان كشان به طرف جهنم مي برند به جرم خونهاي نا حقي كه ريخته و مالهايي كه دزديده و امنيتي كه سلب كرده است زيرا از نظر اسلام اينها محارب خوانده مي شوند و انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله . . . ان يقتلوا أو يصلبوا أو تقطع ايديهم (2 ) . . . رجوع شود به تفسير آيه و به بحث فقهي مطلب ولي همينكه به نزديك جهنم رسيد ، جهنم از قبول او امتناع كرد و امر شد او را برگردانيد زيرا اين كسي است كه در وقتي كه در خواب بوده ، غبار زوار حسيني بر روي او نشسته است !



فان شئت النجاش فزر حسينا لكي تلقي الاله قرير عين فان النار ليس تمس جسما عليه غبار زوار الحسين ( 3 ) پس وقتي كه غبار زوار حسين بر روي يك دزد جاني بنشيند او را نجات دهد ، خود زوار چه مقام و درجه اي دارند ! و حتما بالاتر از ابراهيم خليل خواهند بود ! به قول شاعر :



من خاك كف پاي سگ كوي كسي ام كو خاك كف پاي سگ كوي تو باشد و به قول شاعر اصفهاني مردي را در قيامت مي آورند و ملائكه غلاظ و شداد او را به محضر عدل الهي مي برند و هي به گناهان او شهادت مي دهند و مورد توجه فرشته مأمور رسيدگي [ واقع ] نمي شود ، مي گويند : شكمها پاره كرده است ، . . . ديوان مكرم صفحه 133 :



اگر اين مرده اشكي هديه كرده و لش كن گريه كرده عيان گر معصيت يا خفيه كرده ولش كن گريه كرده نماز اين بنده عاصي نكرده مه حق روزه خورده ولي يك ناله در يك تكيه كرده ولش كن گريه كرده اگر پستان زنها را بريده شكمهاشان دريده هزاران مرد را بي خصيه كرده ولش كن گريه كرده اگر از كودكان شيرخواره شكمها كرده پاره به دسته گريه هاي نسيه كرده ولش كن گريه كرده



خوراك او همه مال يتيم است گناه او عظيم است خطا در شهر و هم در قريه كرده ولش كن گريه كرده اگر بر ذمه او حق ناس است خدا را ناشناس است براي خود جهان را فديه كرده ولش كن گريه كرده به دست خود زده قداره برفرق به خون خود شده غرق تن خود زين ستم بي بنيه كرده ولش كن گريه كرده دخالت كرده است و آن اينكه به خاطر فلسفه خاصي از طرف پيشوايان دين توصيه شده كه اين جريان به عنوان يك مصيبت يادآوري شود و مردم بر آن بگريند . فلسفه اين تذكر و گريستن و گرياندن ، احياء اين خاطره است و فلسفه احياء آن اينست كه هدف كلي اين نهضت براي هميشه زنده بماند و امام حسين هر سال در ميان مردم به اين صورت ظهور كند و مردم از حلقوم او بشنوند كه : الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهي عنه ، مردم هميشه بشنوند : لا اري الموت الا سعادش و الحياش مع الظالمين الا برما ، مردم بشنوند اين ندايي را كه با حماسه سروده شده استو ببينند اين تاريخي را كه با خون نوشته شده است . ولي اين مطلب بدون توجه به هدف گريستنها و گرياندنها ، خود گريستن موضوع شده است ، بلكه هنر مخصوص شده است . گريز زدن خود يك هنري است در ميان اهل منبر و روضه خوان ها . قهرا براي اينكه مردم بهتر و بيشتر گريه كنند، و به ظاهر براي اينكه اجر و ثواب بيشتري پيدا كنند ، روضه هاي دروغ جعل شد . مردم ما هم فعلا مثل چايخورهايي كه به چاي پررنگ عادت كرده باشند كه چاي كمرنگ آنها را نمي گيرد ، به روضه هاي خيلي داغ و پرحاشيه عادت كرده اند و اين خود عاملي شده كه اجبارا عده اي از اهل منبر براي اينكه مردم گريه بكنند، روضه هاي دروغ ، و اگر بخواهيم محترمانه بگوئيم ، روضه هاي ضعيف مي خوانند . اينجا دو داستان دارم : مي گويند يكي از علماء آذربايجان هميشه از روضه هاي بي اصلي كه خوانده مي شد رنج مي برد و به اهل منبر اعتراض مي كرد . معمولا مي گفت اين زهر مارها چيست كه شما مي خوانيد ؟ ! ولي كسي به سخنانش گوش نمي كرد ، تا آنكه يك دهه خودش در مسجد خودش روضه گرفت و باني هم خودش بود . با روضه خوان شرط كرد كه به اصطلاح خودش از آن زهر مارها قاطي نكند .



روضه خوان گفت : آقا ! من حرفي ندارم ولي بدانيد كه مردم گريه نمي كنند . گفت : تو چكار داري ؟ ! در مجلس من نبايد از آن زهرماري ها يعني روضه هاي دروغ خوانده شود . مجلسي بپا شد . آقا خودش در محراب ، و منبر هم كنار محراب . منبري وارد روضه شد



ولي هر چه خواست با روضه راست مردم گريه كنند نشد . آقا خودش هم دست را به پيشاني گذاشته بود و ديد عجب ! مجلس خيلي يخ شد ، و لا بد با خود گفت الان مردم عوام خواهند گفت علت اينكه روضه آقا نمي گيرد اينست كه نيت آقا صاف نيست و مريدها خواهند پاشيد .



يواشكي سرش را به طرف منبر برد و گفت قدري از آن زهر ماري ها قاطيش كن . داستان ديگر اينكه : در يكي از شهرستانها براي اولين بار يك روضه منفصلي شنيدم درباره داستان زني كه در زمان متوكل رفت به زيارت ابا عبدالله ( ع ) ، و مانع مي شدند و دست مي بريدند، تا عاقبت آن زن با شرح مفصلي كه يادم نيست ، به دريا انداخته مي شود و فرياد مي كند : يا اباالفضل ! به فريادم برس . سواري پيدا مي شود و مي آيد و به زن مي گويد : ركابم را بگير ! زن مي گويد : چرا دست دراز نمي كني و مرا نمي گيري ؟ مي گويد : آخر من دست در بدن ندارم . داده است و از عهده هر دو نيكو بر آمده است : اخلاص ، صدق . در بحث صدق ، صفحه 82 ، آيات مربوطه را نقل مي كند . اول آيه : فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم وويل لهم مما يكسبون ( 4 ) . سپس آيات افتراي كذب را نقل مي كند كه زياد است ( 5 ) .



7- در صفحه 92 به بعضي دروغهاي روضه خوان ها اشاره مي كند از قبيل : الف - پس از رفتن علي اكبر به ميدان و برگشتن ، امام به مادرش ليلي فرمود برخيز و برو در خلوت دعا كن براي فرزندت كه من از جدم شنيدم مي فرمود : دعاي مادر در حق فرزند مستجاب مي شود .



ب - حضرت زينب در حالت احتضار آمد به بالين امام فرمقها بطرفه فقال لها اخوه : ارجعي الي الخيمة فقد كسرت قلبي ، وزدت كربي ! (6) . ج - امام چند بار به دشمن حمله كرد و هر نوبت ده هزار نفر را كشت !



8- در صفحه 142 اشتباه شيخ مفيد را نقل مي كند در جراحت برنداشتن علي عليه السلام ، و در صفحه 149 داستان عبور اسرا را از كربلا در مراجعت از شام نقل مي كندكه " لهوف " متفرد به آن است و فقط پس از او " ابن نما " در " مثير الاحزان " نقل كرده است . تأليف اين كتاب ، بيست و چهار سال بعد از وفات سيد واقع شده است .



9- در صفحه 163 از كتاب " محرق القلوب " آخوند ملا مهدي نراقي نام مي برد كه مشتمل بر بعضي اكاذيب است از آن جمله :( 7 )



10- در صفحه 166 اشاره مي كند به كتابهاي برغانيهاي قزويني كه مشتمل بر برخي اكاذيب است .



11- در صفحه 167 مي گويد : در ايام مجاورت كربلا و استفاده از محضر علامه عصر شيخ عبدالحسين طهراني ، سيد عرب روضه خواني از " حله " آمد و پدرش از اين طايفه بودو اجزاء ( جمع جزوه ) كهنه اي از ميراث پدر داشت . اول و آخر نداشت . در حاشيه اش نوشته بود از تأليفات فلان عالم از علماي جبل عامل از شاگردان صاحب معالم است . غرض ، آن سيد استعلام حال آن كتاب نمود . مرحوم شيخ عبدالحسين اولا در احوال آن عالم كتابي



مقتل نيافت ، ثانيا خود كتاب را مطالعه كرد و ديد آنقدر اكاذيب دارد كه ممكن نيست از عالمي باشد . لذا آن سيد را نهي كرد از نشر و نقل از آن . ولي بعد همين كتاب به دست مرحوم در بندي افتاد و مطالب آنرا در كتاب " اسرار الشهادش " نقل كرد و بر عدد اخبار و اهيه مجعوله بي شمار آن افزود .



در " اسرار الشهادش " ( 10 ) مي نويسد : عدد لشكريان كوفه به ششصد هزار سواره و دو كرور پياده ( يك ميليون و ششصد هزار ) مي رسيده است .



12- در صفحه 168 مي گويد : مرحوم دربندي مشافهة نقل كرد كه من در ايام سابقه شنيدم كه فلان عالم گفت يا روايتي نقل كردكه روز عاشورا هفتاد ساعت بود و من در آنوقت غريب شمردم و متعجب شدم از نقل آن و لكن حال كه تأمل در وقايع روز عاشورا كردم خاطر جمع يا يقين كردم كه آن نقل ، راست ، و آنهمه وقايع نشود مگر در آن مقدار از زمان .



13- در صفحه 169 : شخصي در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فريد آقا محمد علي صاحب " مقامع " و غيره قدس الله روحه رسيده و عرض كرد : در خواب مي بينم به دندان خود گوشت بدن مبارك حضرت سيد الشهدا عليه السلام را مي كنم . آقا او را نمي شناخت ، سر به زير انداخت و متفكر شد . پس به او فرمود : شايد روضه خواني مي كني ؟ عرض كرد : بلي . فرمود : يا ترك كن يا از كتب معتبره نقل كن .



14- در ص 170 مقدمه براي نقل نمونه اي از اكاذيب روضه خوان ها جريان مسناي بني اسرائيل و تلمود را كه سينه به سينه به يهوديان رسيد و جمع آوري شد ذكر مي كند و تمثيل مي كند به صدور الواعظين و لسان الذاكرين .



15- در صفحه 174 عبارت و بياني در دنبال مطلب فوق دارد ، مي گويد : " لكن مسناي يهود كتاب معين و معهودي است كه به ملاحظه آن دو تفسير ( شروح مسنا ) از زيادي و نقصان مصون و محروس است، و اما روايات مسناي اين امت داراي قوه قويه نباتيه است كه چون از مجموعه اي ديگر نقل كند فورا نمو كند و با بركت شود و شاخه ها و برگهاي تازه با طراوت و نضارت براي آن پيدا [ شود ] و چون در سير به منزل منابر برسد و موسم نقل آنها برسد قوه حيوانيه در او ظاهر گردد و بال و پر پيدا كند و چون طير خيال در هر لمحه به جهات مختلفه پرواز كند . و ما به جهت مثال به پاره اي از آنها اشاره كنيم به اينكه مختصري از او نقل كنيم " . قبلا سه فقره نقل شد ، لهذا از شماره چهار شروع مي كنيم



16- د - صفحه 175 : افسانه اي راجع به حضرت امير پس از ضربت خوردن . ه - افسانه يكي از قاصدان كوفه كه نامه اي آورد براي امام حسين و جواب خواست . حضرت سه روز مهلت خواستند ، روز سوم عازم سفر شدند . آن شخص گفت : برويم ببينيم جلالت شأن پادشاه حجاز را كه چگونه سوار مي شود .



آمد ديد حضرت بر كرسي نشسته ، بني هاشم دورش را گرفته و مردان ايستاده و اسبان زين كرده و چهل محمل كه همه را به حرير و ديباج پوشانيده اند . . . تا عصر عاشورا كه عمر سعد امر كرد شتران بي جهاز را حاضر كردند براي سوار شدن اسيران . . . و - صفحه 177 : حضرت زينب در شب عاشورا به جهت هم و غم و خوف از اعداء در ميان خيمه ها سير مي كردبراي استخبار حال اقربا و انصار ، ديد " حبيب بن مظهر " اصحاب را در خيمه خود جمع كرده و از آنها عهد مي گيرد كه فردا نگذارند احدي از بني هاشم قبل از ايشان به ميدان برود . . . آن مخدره مسرورا آمد پشت خيمه ابوالفضل ، ديد آنجناب نيز بني هاشم را جمع كرده و به همان قسم از ايشان عهد مي گيردكه نگذارند احدي از انصار پيش از ايشان به ميدان برود . مخدره مسرور در خدمت حضرت رسيد و تبسم كرد . حضرت از تبسم او ( در اين وقت ) تعجب كرد و سبب پرسيد . آنچه ديده بود عرض كرد . . . ز - داستان اينكه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بيت و اصحاب ، حضرت به بالين امام زين العابدين عليهما السلام آمد .



پس از پدر حال معامله آنجناب را با اعداء پرسيد . خبر داد كه به جنگ كشيد . پس جمعي از اصحاب را پرسيد . در جواب فرمود : قتل ، قتل ، تارسيد به بني هاشم ، و از حال جناب علي اكبر و ابي الفضل سؤال كرد ، به همان قسم جواب داد و فرمود : بدان در ميان خيمه ها غير از من و تو مردي نمانده است . صفحه 178 : " اين قصه است و حواشي بسيار دارد و صريح است در آنكه آنجناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابدا از حال اقرباء و انصار و ميدان جنگ خبري نداشت " . ح - داستان عزم رفتن اباعبدالله به ميدان جنگ و طلب كردن اسب سواري و [ اينكه ] كسي نبود اسب را حاضر كند : " پس مخدره زينب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد .



بر حسب تعدد منابر ، مكالمات بسيار بين برادر و خواهر ذكر مي شود و مضامين آن در ضمن اشعار عربي و فارسي نيز در آمده و مجالس را به آن رونق دهند و به شور درآورند " . ظاهرا از آنجمله است اينكه حضرت زينب هنگام وداع ، برادر را ايست داد و فرمود : وصيتي از مادرم به يادم افتاد .



مادرم به من گفته در همچو وقتي حسينم را بگير و از طرف من زير گلويش را ببوس . از آنجمله است اينكه حضرت ديد اسب حركت نمي كند ، هر چه نهيب مي زند اسب نمي رود ، يكمرتبه مي بيند طفلي خودش را روي سم اسب انداخته است . ( اشعار معروف صفي عليشاه در بيان دو جاذبه عشق و عقل مربوط به جريان حضرت زينب در همين وقت است ) . بايد متوجه بود كه حضرت زينب حين وفات حضرت زهرا تقريبا پنجساله بوده است . ط - صفحه 179 : زينب آمد به بالين ابا عبدالله ( ع ) در قتلگاه : و رأته يجود بنفسه و رمت بنفسها عليه و هي تقول : انت اخي ، انت رجاؤنا ، انت كهفنا ، انت حمانا( 11 ) .



ي - صفحه 179 : افسانه منسوب به " ابو حمزه ثمالي " كه در خانه امام سجاد را كوبيد ، كنيزكي آمد ، چون فهميد ابو حمزه است خداي را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلي دهد چون امروز دو مرتبه حضرت بيهوش شدند . پس ابوحمزه داخل شد و تسلي دادبه اينكه شهادت در اين خانواده موروثي است ، جد ، پدر ، عم ، . . . امام فرمود : بلي ، ولي اسارت در اين خانواده موروثي نبود . آنگاه شمه اي از حالت اسيري عمه ها و خواهران بيان كردند . يا - از " هشام بن الحكم " [ مطلبي ] نقل كرده اند كه خلاصه اش اينست : " در ايامي كه امام صادق ( ع ) در بغداد بودند ، هر روز مي بايست در محضر امام باشم . روزي يكي از شيعيان ، هشام را به يك مجلس عزا دعوت مي كند و او معتذر مي شود كه بايد در حضور امام باشم . او مي گويد : از امام اجازه بگير ، و هشام مي گويد : اسم اين مطلب را پيش امام نمي شود برد كه منقلب مي شود . او گفت : بي اجازه بيا .



17- در صفحه 183 مي گويد : " دو چيز است كه سبب تجري اين جماعت بلكه بعضي از ارباب تأليف شده در نقل اخبار و حكايات بي اصل و مأخذ بلكه در بافتن دروغ و جعل اخبار و حكايات : اول : گفته اند در اخبار مدح ابكاء ننوشته كه به چه قسم بگريانيدو چه بخوانيد ، و از اين ذكر نكردن معلوم مي شود هر چه سبب گريانيدن ، وسيله سوزانيدن دل و بيرون آمدن اشك باشد ممدوح و مستحسن است . عليهذا اخبار منع كذب در غير مقام تعزيه داري است . به اين بيان مي توان بسياري از معاصي كبيره را مباح بلكه مستحب كرد .



مثلا اخبار فضيلت ادخال سرور در قلب مؤمن . پس مثلا غيبت يا بوسه و زناي با بيگانه يا لواط اگر موجب ادخال سرور بشود جايز است " .



18- در صفحه 186 مي گويد : " يكي از ثقات اهل علم يزد براي من نقل كرد كه وقتي از يزيد پياده رفتم به مشهد مقدس از آن راه بيابان ( كوير ) كه مشقت بسيار دارد . در مسير منازل وارد قريه اي از دهكده هاي خراسان شدم . قريب نيشابور چون غريب بودم رفتم به مسجد آنجا . چون مغرب شد اهل ده جمع شدند و چراغي روشن كردند و پيشنمازي آمدو نماز مغرب و عشا را به جماعت كردند . آنگاه پيشنماز رفت بالاي منبر نشست ، پس خادم مسجد دامن را پر از سنگ كرد و برد بالاي منبر نزد جناب آخوند گذاشت . متحير ماندم براي چيست ؟ ! آنگاه مشغول روضه خواني شد . چند كلمه كه خواند خادم برخاست و چراغها را خاموش كرد .



تعجبم بيشتر شد . در اين حال ديدم بناي سنگ انداختن شد از بالاي منبر بر آن جماعت ، و فريادها بلند شد ، يكي مي گويد : اي واي سرم ، ديگري فرياد از بازو ، سومي از سينه ، و هكذا گريه ها و شيونها بلند شد . قدري گذشت ، سنگ تمام و آخوند مشغول دعا شد و چراغ را روشن كردند .



مردم با سر و صورت خونين و ديده اشكبار رفتند . پس به نزد پيشنماز رفتم و از حقيقت اين كار شنيع پرسيدم . گفت : روضه مي خوانم و اين جماعت به غير از اين قسم عمل گريه نمي كنند . لابد بايد ( براي اينكه به ثواب گريه بر اباعبدالله برسند ) به اين نحو ايشان را بگريانم " .



19- صفحه



187- دوم : " استقرار سيره علما در مؤلفات خود بر نقل اخبار ضعيفه و ضبط روايات غير صحيحه در ابواب فضائل و قصص و مصائب ، و مسامحه ايشان در اين مقامات ،خصوص مقام اخير چنانكه مشاهد و محسوس است " . مرحوم حاجي بعدا وارد بحث در مسأله تسامح در ادله سنن مي شود و فرق مي گذارد ميان حديث ضعيف و موهون ، و مي گويد : آنچه قابل تسامح است احاديث ضعيفه است نه موهونه .



20- در صفحه 193 مي گويد : " قصه زعفر جني و عروسي قاسم در " روضه " كاشفي ، و دومي در " منتخب " شيخ طريحي هم هست .



منتخب طريحي مشتمل بر موهونهايي از قبيل زنده دفن كردن حضرت عبد العظيم در ري است " .



21- صفحه 194 : " قصه عروسي ، قبل از " روضه " كاشفي در هيچ كتابي ديده نشده است . اما قصه زبيده و شهر بانو و قاسم ثاني در خاك روي و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده ، پس آن از خيالات واهيه است . . . تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن عقب ندارد ( بلكه صغير بوده ) .



22- صفحه



195- مي گويد : " مسعودي كه شيعه است و معاصر كليني است، در " اثبات الوصية " عدد كشتگان امام را به 1800 تن رسانده است آنهم به عبارت : و روي انه قتل بيده ذلك اليوم الفا و ثمانمائة . و محمد بن ابي طالب به هزار و نهصد و پنجاه نفر رسانده است . اما در كتابي كه هزار سال بعد نوشته شده ( اسرار الشهاده در بندي ) عدد مقتولين امام را به سيصد هزار و عدد مقتولين حضرت ابوالفضل را به بيست و پنج هزار و از سايرين نيز به بيست و پنج هزار نفر رسانده است " . ( اگر فرض كنيم امام در هر ثانيه يك نفر كشته باشد ،سيصد هزار نفر مقدار هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت مي خواهد كه باروز هفتاد و دو ساعت نيز قابل اصلاح نيست ، و بيست و پنج هزار نفر اگر هر نفر در يك ثانيه كشته شود ، شش ساعت و پنجاه و شش دقيقه و چهل ثانيه وقت مي خواهد . به علاوه جمعيت يك ميليون و ششصد هزار نفر در صحراي كربلا جا نمي گيرد . وسائل و اسبابش از كجا فراهم مي شود ؟آنهم همه از مردم كوفه بودند ، از حجاز و شام كسي نبود ( 12 ) . خداوند عقلي بدهد .



23- در صفحه 202 اشاره مي كند به افسانه ديگري كه ما نظر به آنچه قبلا نقل كرده ايم آنرا دوازدهم قرار مي دهيم : يب - روزي حضرت امير در بالاي منبر خطبه مي خواند . حضرت سيدالشهدا عليه السلام آب خواست . حضرت به قنبر امر فرمود آب بياور . عباس در آنوقت طفل بود ، چون شنيد تشنگي برادر را ، دويد نزد مادر و آب براي برادر گرفت در جامي و آنرا بر سر گذاشت و آب از اطراف مي ريخت . به همين قسم وارد مسجد شد . چشم پدر بر او افتاد ، گريست و فرمود امروز چنين و روز عاشورا چنان . . . البته قصه بايد در كوفه باشد زيرا سخن از خطابه و منبر است ، و در آنوقت امام حسين يك مرد سي و چند ساله است و ممكن نيست در حضور جمع در حين خطبه پدر از پدر آب بخواهد . به علاوه در هيچ مدركي وجود ندارد



نظير اينها را در باره سرو كاشمر و عدد بني اسرائيل و متقابلا لشكريان فرعون و غيره گفته اند . يج - حضرت ابوالفضل در صفين هشتاد نفر را يكي پس از ديگري به هوا انداخت كه هنوز اولي برنگشته بود و هر كدام برمي گشت ، با شمشير دو حصه مي نمود . . . يد - " براي ذريه طاهره دوشيزگاني بهم بافتند خصوص براي حضرت ابي عبدالله ( ع ) ، بعضي را در مدينه گذاشتند و بعضي را در كربلا شوهر دادندو بعضي را به جهت صدق كلام جبرئيل صغيرهم يميتهم العطش در كربلا از تشنگي بكشتند و بعضي را در قتلگاه شبيه عبدالله بن الحسن شهيدش كنند . . . " .



24- صفحه 208 : خاتمه در مذمت گوش دادن به اخبار كاذبه و حكايات و قصص دروغ مجالس تعزيه داري .



خداوند در مقام مذمت يهودان بلكه منافقين و بيان صفات خبيثه و افعال قبيحه ايشان مي فرمايد : سماعون للكذب اكالون للسحت ( 13 ) . درباره اهل بهشت مي فرمايد : لا يسمعون فيها لغوا و لا كذابا ( 14 ) . درباره اهل دوزخ كه در اين جهان به دروغ عادت كرده اندو در آخرت و موقف نيز ترك نكنند مي فرمايد : ويوم تقوم الساعة يقسم المجرمون ما لبثوا غير ساعة كذلك كانوا يؤفكون ( 15 ) . ايضا : و يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم علي شي ء الا انهم هم الكاذبون ( 16 ) .



و روزي كه خدا همه آنها را برانگيزد پس براي او سوگند مشركين انظر كيف كذبوا علي انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون (17) . ايضا : و اجتنبوا قول الزور ( 18 ) . ايضا : و الذين ايضا : ثم لم تكن فتنتهم الا ان قالوا والله ربنا ما كنا لا يشهدون الزور ( 19 ) .



25- صفحه 213 : و نيز دلالت كند بر قبح و مذمت آن ، استقراء غالب معاصي كه محل آن مانند غالب اقسام دروغ ، زبان است مثل غيبت و غنا و سب و بهتان و استهزاء و نظاير آنها ، زيرا كه چنانكه غيبت در شرع حرام است ، گوش دادن به آن نيز حرام است ، خوانندگي حرام است ، گوش دادن به آن نيز حرام است ، سب اولياء خداوند يا مؤمن كفر يا معصيت است ، گوش دادن به آن نيز حرام است . خداي تعالي فرمايد : و قد نزل عليكم في الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره انكم اذا مثلهم ( 20 ) . . . هر كس مرتكب گناهي شد ، به آيه اي از آيات الهي استهزاء كرده است .



26- حال سزوار است كه ارباب دانش و بينش ، مجالس مصائب جديده حضرت ابي عبدالله ( ع ) را ترتيب مي دادند و صدماتي كه بر آن وجود مبارك مي رسد از زائر و مجاور و خادم و حامل علوم آن حضرت و متعبدين و ناسكين و مأمورين و غير ايشان به انواع و اقسامش در شب و روز جمع كرده به دست ديندار دلسوزي دهند كه در مجالس اهل تقوا و ديانت و غيرت و عصبيت بخوانند و بسوزند و بگيرند و از خداوند متعال تعجيل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و قامع كفر و نفاق و عدوان را بخواهند .



27- اين بحث در چهار فصل بيان مي شود : الف - معني تحريف و انواع تحريفها و اينكه در حادثه عاشورا انواعي از تحريف واقع شده است . ب - عوامل تحريف به طور عموم و عوامل تحريف به طور خصوص در حادثه عاشورا ، و به عبارت ديگر مسئولان تحريف در حوادث به طور عموم و در اين حادثه به طور خصوص .



ج - تشريح تحريفهايي كه لفظا يا معني ، شكلا يا روحا در حادثه عاشوراي حسيني صورت گرفته است . د - وظيفه علماء امت در اين باب به طور عموم و در اين حادثه به طور خصوص كه : اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه و الا فعليه لعنة الله ( 21 ) . ايضا : و ان لنا في كل خلف عدولا ينفو



عنا تحريف الغالين و انتحال المبطلين ، (22) و وظيفه ملت مسلمان در اين باب به طور عموم و در اين حادثه به طور مخصوص از نظر حرمت شركت در استماع و لزوم مبارزه عملي و نهي از منكر .



28- معني تحريف : راغب در " مفردات " مي گويد : حرف الشي ء طرفه . . . و تحريف الشي ء امالته كتحريف القلم . و تحريف الكلام ان تجعله علي حرف من الاحتمال يمكن علي الوجهين . قال عز و جل : يحرفون الكلم عن مواضعه . . . و من بعد مواضعه . . . ( 23 ) . در تفسير امام فخر رازي جلد ( 3 ) صفحه 134 ذيل آيه 75 از سوره بقره مي گويد :قال القفال : التحريف : التغيير و التبديل ، و أصله من الانحراف عن الشي ء و التحريف عنه ، قال تعالي : " الا متحرفا لقتال او متحيزا الي فئة " . ( 24 ) و التحريف هو امالة الشي ء عن حقه . يقال : قلم منحرف اذا كان رأسه قط مائلا غير مستقيم . قال القاضي : ان التحريف اما أن يكون في اللفظ أو في المعني . و حمل التحريف



علي تغيير اللفظ اولي من حمله علي تغيير المعني ( 25 ) . . . تحريف لفظي به اينست كه مثلا لفظي كم يا زياد مي كنند و يا كلمه يا جمله اي را پس و پيش كنند و به هر حال معني را كم يا زياد [ كنند ] يا تغيير دهند . خطر بزرگ در تحريفات مغير معني است .



اينگونه تحريفات در كتب و نوشته ها زياد است حتي در متن اشعار خصوصا آنجا كه به اصطلاح مصحح " شدرسنا " مي كند . مولوي در يكي از اشعار خود گفته است :



از محبت تلخها شيرين شود از محبت مسها زرين شود بعد نساخ اضافه كرده اند " از محبت دردها صاف ، و دردها شفا ، و خارها گل ، و سركه ها مل ، و دار تخت ، و بار بخت ، و سنگ روغن ، و حزن شادي ، و غول ماري ، و مرده زنده ، و شاه بنده مي شود " . مانده است بگويند سقف ديوار و خر بوزه هندوانه و استكان نعلبكي مي شود . اما تحريف معنوي - سه مثال : الف - يا عمار ! تقتلك الفئة الباغية . ب - لا حكم الا لله . ج - اذا عرفت فاعمل ما شئت( 26 ) .







منطقيين در باب صنعت مغالطه گفته اند يا لفظي است و يا معنوي ، و اقسامي ذكر كرده اند كه براي ما نحن فيه مخصوصا از نظر پيدا كردن مثال عربي و فارسي بسيار مفيد است . قرآن از تحريف كلمه در آيات زيادي ياد و نكوهش كرده است . اما همانطور كه " كلمه " در اصطلاح قرآن اعم است از جمله و شخصيت و حادثه ، قهرا تحريف نيز اقسامي پيدا مي كند : تحريف عبارات ، تحريف حادثه ها و تاريخچه ها ، تحريف شخصيتها . ( براي قسم سوم رجوع شود به سخنراني سيد مرتضي جزائري در گفتار ماه ) .



29- بحث ما در نوع دوم يعني تحريف حادثه استكه هم ممكن است تحريف لفظي شود يعني كم و زياد در نقل آن بشود ، و هم ممكن است تحريف معنوي بشود يعني روح حادثه كه عبارت است از علل و انگيزه ها و از هدفها و منظورها ، مسخ بشود . از همينجا معلوم مي شود كه اهميت تحريف بستگي داردبه اهميت موضوع آن يعني محرف فيه كه يك سخن عادي يا يك حادثه عادي و يا يك شخصيت عادي باشد يا آنكه در سخني يا حادثه اي



يا شخصيتي واقع شود كه سند تاريخي و اخلاقي و تربيتي و ديني يك اجتماع است . لهذا كذب بر خدا و رسول ، اشنع اقسام كذب است و مبطل روزه است . از نظر قوانين نيز جعل و تحريف در اسناد رسمي از نظر جرمي جنايت تشخيص داده مي شود نه جنحه .



30- واقعا حادثه هاي اخلاقي و نهضتهاي بزرگ الهي ، آيه اي هستنداز آيات الهي در كتاب مقدس تكوين . مردم وظيفه دارند حداكثر رعايت را در حفظ و رعايت و صيانت آنها بنمايند ، و الا مناط مشمول اين جمله مي شوند : من فسر القرآن برائه فليتبوا مقعده من النار ( 27 ) . ايضا : فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به ( 28 ) . ايضا : فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون ( 29 ) .



31- در حادثه عاشورا هم تحريف لفظي صورت گرفته و بند و بيلها و كم و زيادهاي زياد در آن صورت گرفته كه در كمتر حادثه اي اينهمه برگ و ساز پيدا شده است . به قول شاعر :



بس كه ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببيني نشناسيش باز دوستان و اصحابي ، دشمناني ، فرزنداني ، جمله هايي ، كارهايي ، سخناني به امام نسبت داده شده كه اگر امام بشنود هيچ تشخيص نمي دهد كه درباره او صحبت مي كنند ، با آنكه حادثه عاشورا برخلاف توهم بعضي ، از نظر تاريخي بسيار روشن و خالي از ابهام است ،كمتر حادثه تاريخي مثل اين حادثه اسناد صحيح و درست دارد به علت اهميت اين حادثه ، و مخصوصا اهل بيت جزئيات اين حادثه را فاش كردند ( 30 ) .

32- اما عاملها :



گفتيم كه عامل تحريف به طور كلي دو قسم است : عامل عداوت و غرض ، و ديگر عامل اسطوره سازي . اينجا بايد عامل سومي هم اضافه كنيم ، دوستي و تمايل . مثال عامل غرض ، جعلها و تحريفهاي مسيحيان درباره رسول اكرم و جعل و تحريفهاي امويين درباره حضرت امير است ،و مثال عامل دوستي ، همه اكاذيبي است كه افراد و اقوام براي نياكان خود جعل مي كنند .



در مورد امام او را اخلالگر و تفرقه انداز خواندند كه قبلا گذشت . اما " اسطوره سازي " خود يك حس اصيل است در بشر كه قبلا اشاره كرديم . افسانه مجروح شدن پر جبرئيل در جنگ خيبر و همچنين افسانه دو نيم كامل شدن " مرحب " و نفهميدن خودش . ايضا افسانه پرتاب كردن ابي الفضل هشتاد نفر را در



صفين به هوا كه هشتادمين رفته بود بالا و هنوز اولي برنگشته بود ، و پس از برگشتن يكي يكي را دو نيم كرد . همچنين است افسانه ششصد هزار كشته و هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا . عوامل سه گانه فوق در همه جهان بوده و هست . اما عامل خصوصي : از طرف اولياء دين پيشنهاد شده كه اقامه عزاي حسين بن علي بشود و قبرش زيارت شود و او به عنوان يك فداكار بزرگ هميشه نامش زنده و پاينده باشد .



اين موضوع تدريجا سبب شد كه بعضي مرثيه خوانان حرفه اي پيدا شوند و كم كم مرثيه خواني به صورت يك فن و هنر از يك طرف ، و وسيله زندگاني از طرف ديگر درآيد ، از طرفي فكري پيدا شود كه چون گرياندن بر ابي عبدالله ثواب جزيل و اجر عظيم دارد پس به حكم الغايات تبرد المبادي " هدف ، وسيله را مباح مي كند " از هر وسيله اي مي شود استفاده كرد .



اينجا است كه جعل و دروغ در نظر عده اي مشروع مي شود . به قول حاجي [ نوري ] اگر اينچنين است ، پس چون ادخال سرور در دل مؤمن نيز مستحب است و هدف وسيله را مباح مي كند ، از غيبت و حتي از بوسه و زنا نيز مي توان استفاده كرد . اينجا است كه داستان روضه خوان سنگ پران كه قبلا گذشت به ياد مي آيد .



و اينجا است كه بايد آن خواب روضه خواني كه ديد گوشت بدن امام را با دندانهاي خود مي كند صادق دانست . عجبا كه در پنج قرن پيش يك مرد بوقلمون صفت كه معلوم نيست شيعه است يا سني به نام ملا حسين كاشفي [ كتابي مي نويسد به نام " روضة الشهداء " . ] اين مرد واعظ است و چون اهل سبزوار و بيهق بوده و آنجا مركز تشيع بوده ذكر مصيبت هم مي كرده است . اين مرد تا توانسته ساخته و پرداخته و حتي اسمهايي در اين كتاب هست از اصحاب و از مخالفين كه معلوم است مجعول است و ظاهرا از خود ساخته . بعد اين كتاب چون فارسي بوده به دست مرثيه خوان ها مي افتد و سند و مدرك آنها مي شود كه اين كتاب را از رومي خ وانده اند و به همين مناسبت آنها را روضه خوان گفته اند ، و اين كتاب بعد بجاي همه كتابهاي درست ، منبع و مأخذ روضه هاي دروغ شده است .



اين كتاب در اواخر قرن نهم يا اوايل قرن دهم نوشته شده است زيرا ملا حسين كاشفي در 910 وفات كرده است . بعد در اواخر قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم كتاب ديگري كه صد چوب به سر آن كتاب زده به نام " اسرار الشهادش " نوشته و چاپ مي شود و كار را مي رساند به آنجا كه رسانده اند .



البته كتابهايي از قبيل " محرق القلوب " نيز بي تأثير نبوده اند . تحريفهاي لفظي از قبيل : داستان ليلي و علي اكبر ، داستان عروسي قاسم ، داستان آب آوردن حضرت ابي الفضل در كودكي براي امام حسين ، آمدن زينب در حين احتضار به بالين ابا عبدالله ( ع ) ، عبور اسرا در اربعين از كربلا ، عدد مقتولين ، هاشم بن عتبه با نيزه هجده ذرعي ، روز عاشورا 72 ساعت بود، امام حسين بازي شاهان از مكه خارج شد ، بي خبر بودن امام سجاد ( ع ) از وقايع ، افسانه اسب آوردن زينب براي ابا عبدالله و بوسيدن گلوگاه آن حضرت ، بيهوش شدن امام سجاد ( ع ) و امام صادق ( ع ) . اين تحريفها بعضي مربوط است به قبل از حادثه نظير آب آوردن حضرت ابي الفضل در كودكي براي امام ، بعضي مربوط است به بين راه مثل خروج امام از مكه بازي پادشاهان ، بعضي مربوط است به روز عاشورا مثل داستان ليلي ، عروسي قاسم ، آمدن زينب در حين احتضار به بالين ابا عبدالله ، اسب حاضر كردن زينب براي امام ، افتادن سكينه روي سم اسب ، بوسيدن زير گلو ، آمدن هاشم مرقال ، آمدن زعفر جني ، و عدد مقتولين ، و بعضي مربوط است به بعد [ از اين حادثه ] مثل حادثه اربعين ، بيهوش شدن امام سجاد ، افتادن امام صادق در كفشكن .

پاورقي

1- امام حسين در سه مرحله شهيد شد و سه نوع شهادت داشت : شهادت تن ، شهادت نام ، شهادت هدف .



2- سوره مائده ، آيه . 33



3- [ اگر نجات خواهي به زيارت حسين برو تا خداوند را با چشم روشن ديدار كني . زيرا كه آتش دوزخ به جسمي كه غبار پاي زائران حسيني بر روي آن نشسته ، نمي رسد ] .



4- سوره بقره ، آيه . 79



5- و شايد اگر مانند ما به آيات تحريف متمسك مي شد بسيار مناسب بود .



6- [ پس حضرت با گوشه چشم به وي نگاهي انداخت و فرمود : به خيمه بازگرد كه دلم را شكستي و غمم را افزودي ] .



7- اين داستان به طول و تفصيل در " روضة الشهدا " ي كاشفي آمده و " محرق " چون بعضي از ياران به جنگ رفته شهيد شدند ، ناگاه از ميان بيابان سواري مكمل و مسلح پيدا شد ، مركبي كوه پيكر سوار بود ، خود عادي فولاد بر سر نهاده و سپر مدور به سر كتف در آورده و تيغ يماني جوهردار چون برق لامع حمايل كرده و نيزه هجده ذرعي ( ! ) در دست گرفته و ساير اسباب حرب را برخود آراسته كالبرق اللامع و البدر الساطع به ميان ميدان رسيد و بعد از " طريد و جولان " ، روي به سپاه مخالف كرد و گفت : هر كه مرا نشناسد بشناسد : منم هاشم بن عتبة بن أبي وقاص پسر عم عمر سعد . پس روي به امام حسين كرد و گفت : السلام عليك يا ابا عبدالله اگر پسر عمم عمر سعد . . . " القلوب " علي الظاهر از آنجا گرفته است . در " روضة الشهداء " مي گويد فضل بن علي عليهما السلام به كمك هاشم شتافت



8- كذا [ يعني مطلب مبهم است ] .



9- تعبير به " طريد و جولان " در " روضة الشهدا " ي كاشفي نيز آمده است



10- دو سه روز قبل از محرم امسال ( 1389 قمري ) به مناسبت اينكه مي خواستم در اطراف " تحريفات در واقعه تاريخي كربلا " بحث كنيم ، به وسيله تلفن از آقاي [ علي اكبر ] غفاري مدير مؤسسه كتابفروشي صدوق دروغترين كتابهاي مقتل را خواستم . نظر هر دو نفر به " اسرار الشهادش " بود . آقاي غفاري اين كتاب را نداشت و قول داد تهيه كند، اما بعد از دو سه روز تلفن كرد كه از هر كتابفروشي خواستم او هم دنبال اين كتاب بود زيرا مشتري زياد دارد و همه اهل منبر هستند ، با اين تفاوت كه شما براي انتقاد و آنها براي نقل و استفاده مي خواهند .



11- و او را ديد كه مشغول جان دادن است . خود را به روي بدن او انداخت و مي گفتند : تو برادر مني ، تو اميد مائي ، تو پناه مائي ، تو پشتيبان مائي خواننده محترم توجه دارد كه استاد شهيد در حال بر شمردن تحريفات معنوي حادثه عاشورا مي باشند بعد امام جويا شد و بعد از تكرار فاش كرد . امام فرمود : گمان مي كني من در آنجا نبودم يا در چنين مجالسي حاضر نمي شوم ؟ ! عرض كرد : شما را در آنجا نديدم . فرمود : وقتي كه از حجره بيرون آمدي ، در محل كفشها چيزي نديدي ؟ عرض كرد: جامه اي در آنجا افتاده بود . فرمود : من بودم كه عبا بر سر كشيدم و روي زمين افتادم ! ( نظير اين افسانه است افسانه اي درباره امام سجاد ( ع ) كه در يك مجلس عزاداري شركت كرده بود و چراغها را خاموش كردند و بعد كه مجلس ختم شد و چراغها روشن شد ،ديدند امام كفشهاي عزاداران را جفت كرده است ) .



12- در اينجا انسان به ياد آن افسانه مي افتد كه يك نفر اغراق گو در بزرگي شهر هرات در يك تاريخي گفت كه در آنوقت در هرات بيست و يك هزار احمد يك چشم كله پز بود .



13- سوره مائده ، آيه . 42 [ به دروغ گوش دهند و حرام خورند .



14- سوره نبأ ، آيه . 35 [ در آنجا سخن لغو و دروغ نشنوند ] .



15- سوره روم ، آيه . 55 [ روزي كه قيامت بر پا شود مجرمان سوگند خورند كه جز ساعتي درنگ نكرده اند . اينچنين از حق منحرف و منصرف مي شوند ] .



16- سوره مجادله ، آيه . 18خوردند چنانكه براي شما سوگند مي خوردند ، و پندارند كه برحقند . آگاه باشيد كه اينان دروغگويانند



17- سوره انعام ، آيه . 24 [ سپس پاسخ آنها جز اين نبود كه گفتند به الله پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم . بنگر كه چگونه برخود دروغ مي بندند و چگونه افتراهايشان از نظرشان گم شده است ] .



18- سوره حج ، آيه . 30 [ و از گفتار باطل و دروغ بپرهيزيد ] .



19- سوره فرقان ، آيه . 72 [ و كساني كه شاهد و ناظر كارهاي لغو و باطل نمي شوند ] .



20- سوره نساء ، آيه . 140 [ و حال آنكه در كتاب بر شما اين حكم را فرستاده كه چون شنيديد به آيات خدا كفر مي ورزند و ريشخند مي زنند با آنان منشينيد تا در سخني ديگر فرو روند ، كه شما هم مثل آنان خواهيد بود ] .



21- اصول كافي ج 1 ص 54 با كمي اختلاف . [ هر گاه بدعتها روي داد بر عالم است كه علم خويش آشكار كند ، و گرنه لعنت خدا بر اوست ] .



22- اصول كافي ج 1 ص . 32 و در آن " ينفون عنه " است . [ ما را در هر نسلي عادلاني است كه تحريف افراطيان و دروغزني مبطلان را از ما ( از دين ) دور مي سازند ] .



23- [ حرف يك چيز طرف و كنار آنست . . . و تحريف يك چيز كج كردن آنست مانند كج كردن و مايل ساختن قلم .



و تحريف سخن آنست كه آنرا بر يكي از دو طرف احتمال حمل كني در حالي كه امكان هر دو معني را دارد . خداي عز وجل فرموده : سخن را از جاي خود تحريف مي كنند . . . ] .



24-[ قفال گفته : تحريف تغيير دادن و عوض كردن است ، و ريشه آن از منحرف شدن از چيزي است . خداي متعال فرموده : جز اينكه بخواهد براي جنگ جا عوض كند يا در گروهي جاي گيرد ] .



25- و تحريف كج كردن و مايل ساختن چيزي از محل شايسته آنست . گفته مي شود : قلم محرف يعني قلمي كه سرش كج شده است . قاضي گفته : تحريف گاه در لفظ است و گاه در معني . و تحريف را تغيير در لفظ بگيريم بهتر است از تغيير در معني . . . .



26- ترجمه سه جمله به ترتيب : اي عمار ! گروه متجاوز تو را مي كشند . هيچ حكمي جز اولي مورد سوء استفاده معاويه ، دوم مورد سوء استفاده خوارج ، سوم مورد سوء استفاده شيعيان از حديث امام صادق شد كه خود آن حضرت به طور صحيح توضيح دادند . در قرآن تحريف لفظي واقع نشده ولي تحريف معنوي كه عبارت است از سوء تفسير ، زياد واقع شده است .



27- تفسير صافي ، مقدمه پنجم . [ هر كس قرآن را به رأي و نظر خويش تفسير كند جايگاه خويش را در آتش فراهم كند ] .



28- سوره مائده ، . 13 [ چون پيمان خويش بشكستند آنان را لعنت كرديم و دلهايشان را سخت نموديم . آنان سخن را از جاي خود تحريف مي كنند و بهره اي را كه از آنچه بدان تذكر داده شدند نصيبشان مي شد فراموش نمودند ] .



29- سوره بقره ، آيه . 79 [ واي بر كساني كه كتاب را با دست خود مي نويسند سپس مي گويند اين از نزد خداست تا بهره اندكي بخرند . پس واي بر آنان از كاري كه كرده اند و واي بر آنان از آنچه به دست مي آورند ] .



30- مطلب مهم اينست كه تمام اين تحريفها در جهت پائين آوردن است و امام را در سطح يك آدم پست كم فكر ، العياذ بالله كم شعور پائين مي آورد ، مثل آب خواستن وسط سخنراني پدر در سن سي و چند سالگي ، يا عروسي قاسم .