بازگشت

اخلاق و صفات شمر و عبيدالله و مسلم بن عقبه


هر يك از اين سه نفر يك نقصي در بدن يا در نسب داشتند و روي قاعده روانشناسي هر كسي كه نقصي دارد مي خواهد هر طور شده آن نقص را جبران كند و فعاليت زيادي مي كند ( 1 ) و احيانا جبران نقص خود را در پائين آوردن و منكوب نمودن ديگران مي خواهد بنمايد تا تعادل برقرار شود . درباره شمر گفته اند : كان أبرص كريه المنظر ، قبيح الصورش و كان يصطنع المذهب الخارجي ( چون در سايه اين مذهب بهتر مي شود از اجتماع انتقام گرفت ) يحارب بها عليا و أبناءه ، و لكن لا يتخذه حجة ليحارب بها معاوية و أبناءه ( 2 ) . درباره مسلم بن عقبه گفته اند: كان أعور أمغر ، ثائر الرأس ، كأنما يقلع رجليه من وحل اذا مشي ( 3 ) . درباره عبيدالله گفته اند : كان متهم النسب في قريش ( عرب به افتخار نسبي قطع نظر از حلال زاده بودن اهميت زيادي مي داد ) لان أباه زيادا كان مجهول النسب فكانوا يسمونه زياد بن أبيه . ثم ألحقه معاوية بأبي سفيان القصة .



. . و كانت أم عبيدالله جارية مجوسية تدعي مرجانة ( ظاهرا ايراني بوده و شايد در مدت ولايت فارس او را پيدا كرد ) فكانوا يعيرونه بها و ينسبونه اليها ، كان الكن اللسان لا يقيم نطق الحروف العربية ، فكان اذا عاب الحروري من الخوارج قال " هروري " فيضحك سامعوه ، و أراد مرش أن يقول : اشهروا سيوفكم فقال : افتحوا سيوفكم فهجاه يزيد بن مفرغ( 4 ) :



و يوم فتحت سيفك من بعيد أضعت و كل أمرك للضياع ( 5 ) مسلم بن عقيل درباره اش گفت : " و يقتل النفس التي حرم الله قتلها علي الغضب و العداوش و سوء الظن و هو يلهو و يلعب كأنه لم يصنع شيئا " ( 6 ) . ( موت وجدان ) . عبيدالله در وقعه كربلا فقط 28 سال داشت . يزيد به واسطه امتناعي كه زياد از بيعت گرفتن اهل بصره براي يزيد كرد ، از زياد و پسرش بدش مي آمد و اين هم يك علتي



در جلد " ضحي الاسلام " ص 175 : قال يزيد بن معاوية يعدد فضل بيته علي زياد بن ابيه : لقد نقلناك من ولاء ثقيف الي عز قريش ، و من عبيد الي أبي سفيان ، و من القلم الي المنابر . [ ترجمه : يزيد بن معاويه فضائل خاندان خودش را بر زياد بن ابيه بر مي شمرد و بود براي اينكه عبيدالله كوشش بيشتري در خدمت بكند و بيشتر اظهار اخلاص بكند اما عمر بن سعد صرفا كور و كر طمع منصب ، پول و لذت بود . مي گفت : ما تو را از غلامي ثقيف تحت عزت قريش ، و از عبيد به ابوسفيان ، و از قلم ( نويسندگي ) به منبرها انتقال داديم




پاورقي

1- در روانشناسي جديد مكانيسم جبران اصطلاح شده است .



2- [ ترجمه : او پيس و زشت رو و بدقيافه بود ، مذهب خوارج را اختيار كرده بود تا به اين بهانه با علي و فرزندانش بجنگد ، ولي آنرا حجت و دليل قرار نمي داد تا با معاويه و اولادش بجنگد ] .



3- [ ترجمه : يك چشم و گلگون و سپيدموي بود ، و چون راه مي رفت گويي دو لنگش را مي خواهد از گل بيرون آورد ] .



4- رجوع شود به بيست مقاله قزويني ص 39 داستان يزيد بن مفرغ و عباد بن زياد .





5- [ ترجمه : در نسب خود ميان قريش متهم بود زيرا پدرش زياد نسبش ناشناخته بود لذا او را زياد بن ابيه مي خواندند . سپس معاويه او را فرزند ابوسفيان قرار داد داستانش معروف است . . . و مادر عبيدالله كنيزي مجوسي بود كه مرجانه نام داشت ، و مردم وي را به خاطر او سرزنش مي كردند و وي را به او منتسب مي دانستند.



او زبانش لكنت داشت و حروف عربي را به خوبي ادا نمي كرد ، و چون مي خواست يكي از حروريان خارجي را عيب گويد مي گفت : هروري ، و شنوندگان همه به او مي خنديدند . يكبار خواست بگويد : شمشيرهاتان را بركشيد ، گفت : شمشيرهاتان را باز كنيد ، و يزيد بن مفرغ او را به اين بيت هجو كرد : و روزي كه شمشيرت را از دور باز كردي خود را ضايع نمودي ،و همه كارهايت ضايع است ] .



6- [ و او انسان بي گناه را به محض خشم و دشمني و بدگماني مي كشت و با اين حال به لهو و لعب مي پرداخت كه گويي اصلا عمل زشتي مرتكب نشده است ]