بازگشت

تربيت يزيد و صفات روحي و اخلاق او


مادر يزيد دختر مجدل كلبيه است كه زندگي با معاويه و در شهر را كراهت داشت و اشعار معروفي دارد :





*



للبس عبائة و تقر عيني و بيت تخفق الارياح فيه احب الي من قصر منيف . . .

*



احب الي من لبس الشفوف احب الي من قصر منيف . . . احب الي من قصر منيف . . .



أحب الي من علج عنيف ( 2 ) معاويه آن زن را با يزيد پسرش به باديه فرستاد و يزيد در باديه رشد يافت ، لهذا اخلاق باديه نشيني و صحرانشيني داشت . زبانش فصيح بود - يزيد ديواني دارد كه چاپ شده . ابن خلكان را مي گويند از مريدهاي فصاحت يزيد است - و به شكار علاق



همانا پوشيدن عباي خشن همراه با خوشي و روشني چشمم را از پوشيدن لباسهاي نازك بيشتر دوست دارم . و خانه اي كه بادهاي تند در آن بوزد نزد من از قصر مشرف باشكوه محبوبتر است . . . و يكي از پسر عموهاي فقير و بدخويم براي من از مردي تنومند و درشتخو بهتر است .



فراواني داشت ( صيد لهو در اسلام و حكم صلاش مسافر در سفر لهو ) . سوم اينكه به اسب سواري و مسابقه و تربيت حيوانات و مخصوصا سگ علاقه فراواني داشت . اين صفات در يك مردي كه قوي و نيرومند و صاحب ملكات فاضله باشد كمال و موجب تكميل قواي او مي شود ولي در اهل تنعم و اعقاب سلالات و آقازاده ها و اشراف زاده ها و شاهزاده ها سبب بطالت و اغراق در ترف و تنعم مي شود .



يزيد روي خصلت فصاحت بدوي به معاشرت با شعراء و منادمت اهل اباطيل علاقه فراواني داشت آنهم از نوع اشعاري كه در اسلام لغو و لهو است



لان يملا بطن الرجل قيحا خير من ان يملا شعرا ( 3 ) غرق شدن در شعر و خيال ضررهاي زيادي دارد . شعر تا حدي از مظاهر جمال است ، آثار اجتماعي مفيدي ممكن است داشته باشد . داستانها در اين زمينه هست و به همين دليل كه خوبي دارد بدي هم دارد. دربارهائي كه دربار شعر و خلاعت و لغو بوده بسيار فاسد بوده. خيليها بوده اند كه به واسطه يك شعر در دربار امويها صله هاي فراواني برده اند . ( داستان وليد اموي و ابن عايشه ص 75 مكتب تشيع ) . به هر حال شعراء و بطالها در دربار يزيد مقامي داشتند و خودش هم در وصف خمر و ساير چيزها اشعاري دارد ، از آنجمله :





*



شميسة كرم برجها قعردنها فان حرمت يوما علي دين احمد فخذها علي دين المسيح بن مريم . . .

*



و مشرقها الساقي و مغربها فمي فخذها علي دين المسيح بن مريم . . .





و از آنجمله :



*



دع المساجد للعباد تسكنها ان الذي شربا في سكره طربا ما قال ربك ويل للذي شربا لكنه قال ويل للمصلينا . . .

*



و اجلس علي دكة الخمار واسقينا و للمصلين لا دنيا و لا دينا لكنه قال ويل للمصلينا . . . لكنه قال ويل للمصلينا . . .



( 4 ) و از آنجمله است :



*



لما بدت تلك الرؤوس و أشرقت صاح الغراب فقلت صح أولا تصح فلقد قضيت من النبي ديوني . . .

*



تلك الشموس علي ربي جيرون فلقد قضيت من النبي ديوني . . . فلقد قضيت من النبي ديوني . . .



( 5 ) و از آنجمله است اشعاري كه به اشعار ابن الزبعري ملحق كرد كه مفصل است . علاقه و افر يزيد به شكار و تفريح مانع رسيدگي به كارهاي مملكتداري و سياست بود و ناچار كارها در دست ديگران بود . و اما علاقه او و سرگرمي او به بازي با حيوانات ، كارهاي او را به صورت مسخره اي در آورده بود .



نه تنها به اسب سواري و اسب دواني علاقه وافري نشان مي داد ( اين عمل در اسلام ممدوح است ) او يك عدل بوزينه و يوز ( فهادين ) تهيه كرده بود با آنها سرخوش بود . يك بوزينه اي داشت كه او را تعليم كرده بود . بوزينه هم از هر حيواني بهتر تعليم قبول مي كند . ( قصه بوزينه و وزارت ) به او كنيه ابوقيس داده بود ( عرب به حيوانات لقب و كنيه مي دهد . )



من ذاك ام عريط للعقرب وهكذا ثعاله للثعلب (6 ) به جعل مي گويد ابو جعرانه و احيانا به حيوان شخصي ممكن است علم شخصي بدهد . يزيد يك كنيه شخصي به اين ميمون داده به نام ابوقيس ) . به اين حيوان لباس ابريشم و حرير و ديبا و جامه هاي زربفت مي پوشيد و او را در مجلس شراب خويش حاضر مي كرد . ( بنازم غيرت ندماي يزيد را و حتما بسياري از امرا و حكام در آن مجلس حاضر مي شده اند ! ) از طرف ديگر ماده الاغ چابكي داشت و گاهي ابا قيس كه تعليم داده شده بود سوار آن ماده الاغ مي شد و در مسابقه اسبها شركت مي كرد . خودش خيلي علاقه داشت كه ابا قيس برنده مسابقه بشود ( و شايد هم احيانا سوار كارها به خاطر يزيد عمدا ماده الاغ را جلو مي انداختند ) . اين اشعار يزيد ( 7 ) در اين زمينه است :





*



تمسك أبا قيس بفضل عنانها ألا من راي القرد الذي سبقت به جياد أمير المؤمنين أتان

*



فليس عليها ان سقطت ضمان جياد أمير المؤمنين أتان(8)



هان چه كسي ميموني را كه گورخري آنرا بر اسبهاي امير المؤمنين ( يزيد ) پيش انداخته ديده است ؟ ! .



اين بود شمه اي از اخلاق يزيد ، و معاويه مي خواست او را برگردن مسلمين سوار كند . وضع حكومت يزيد صورتي داشت كه قابل صلح و معاهده و معاقده نبود . امام مجتبي با معاويه قرارداد صلح بست . معاويه عقل و خلقي داشت كه مي توانست تا حدودي حفظ ظاهر بكندو جز در مواردي كه براي ملك و سياستش خطر بود رعايت ظواهري را بنمايد . ولي وضع يزيد تجاهر به فسق و تجاهر به رذالت و پستي و تجاهر به عياشي بود . اگر هم از ناحيه امام حسين و به نام اسلام و قرآن قيامي نمي شد و [ طومار ] حكومت يزيد را در ظرف سه سال در هم نمي پيچيد و چند سال طول مي كشيد ،ممكن بود قيام ديگري عليه يزيد شود كه عنصر اسلامي هم نداشته باشد و آنوقت خطر مواجه عالم اسلام مي شد . به قولي مردن يزيد در يك مسابقه اي واقع شد كه با ميموني - و شايد همان ابو قيس بوده - گذاشته بود . قيام اهل مدينه تنها سببش شهادت امام حسين نبود ، سبب ديگرش وضع ناهموار يزيد بود : عبدالله بن حنظله با عده اي به نمايندگي اهل مدينه آمد به شام ، اوضاع را طوري ناراحت كننده ديد كه گفت : والله ما خرجنا علي يزيد حتي خفنا أن نرمي بالحجارش من السماء . ان رجلا ينكح الامهات والبنات والاخوات ، و يشرب الخمر ، و يدع الصلاش ، والله لو لم يكن معي أحد من الناس لابليت الله ( 9 ) فيه بلاء حسنا ( 10 ) .



بعضي گفته اند به " ذات الجنب " مرد در سن 37 سالگي ( 11 ) . احتمال داده مي شود كه افراط در شراب و لذات ، كبدش را از بين برده بوده . يزيد در كودكي در باديه مرض آبله گرفت و آبله رو بود . عقاد مي گويد : و سيم و بلند قامت بود . همچنين مي گويد : يزيد به مسابقه و مطارده علاقمند بود ولي بيشتر جنبه لهوي داشت نه جنبه جدي و شجاعانه . يزيد شخصا خصلت شجاعت و تهور عربي را كه بعضي از آباء مادريش مثل عتبه و وليد عمويش و شيبه داشتند نداشت و به تمام معني مردي مهمل و عياش و سبكسر بود و لهذا در يكي از جنگهاي زمان معاويه كه معاويه سپاه سفيان بن عوف را براي جنگ قسطنطنيه يا براي فتح قسطنطنيه فرستاد يزيد تمارض و تثاقل كرد تا سپاه حركت كرد و بعد هم شايع شد كه سپاه دچار مرض و قحطي شدند . خبر به يزيد عياش رسيد . اين شعرها را گفت :





*



ما أن أبالي بما لاقت جموعهم اذا اتكأت علي الانماط مرتفقا بدير مران عندي ام كلثوم

*



بالفرقدونة من حمي و من موم بدير مران عندي ام كلثوم بدير مران عندي ام كلثوم



( 12 ) معاويه وقتي شنيد قسم خورد كه يزيد را به سپاه ملحق مي كنم براي رفع عار شماتت . و شراب مي نوشد ، و نماز را ترك مي كند . به خدا سوگند اگر احدي از مردم هم با من نبودند من خودم را در راه خدا به گرفتاري نيكوئي گرفتار مي ساختم.



از اينجا دو نكته معلوم مي شود : الف - روي كار آمدن يزيد كه هيچگونه ، لياقتي نداشت ، نه لياقت خلافت و نه لياقت ملكداري و سياست ، صرفا معلول فساد تدريجي اخلاق مسلمين در آن عهد بود . معاويه اگر لياقت خلافت نداشت ولي لياقت سياست و ملكداري داشت . ب - فرق ظاهري ديده مي شود بين عمر و معاويه كه عمر حاضر نشدعبدالله پسرش را انتخاب كند و يا جزء شورا قرار دهد و گفت : عبدالله در تدبير منزل خودش عاجز است ، ولي معاويه علي رغم عقيده خودش به عدم لياقت يزيد ، زمام كار را به دست او سپرد .

پاورقي

1- امام حسين فرمود : و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد .



2- اكنون بايد ديد يزيد چه كسي بوده كه امام حسين اين جمله را درباره اش فرمود .



3- [ ترجمه : اگر شكم مردي از چرك و خون پرشود بهتر از آن است كه درون وي از شعر برگردد ] .



4- ترجمه : مساجد را براي عابدان واگذار تا در آن سكني گزينند ، و خود بردكان شرابفروش نشين و ما را شراب ده . آن كس كه شراب نوشد در حالت خماري به طرب پردازد ، در حالي كه نمازگزاران نه دين دارند و نه دنيا . پروردگارت در قرآن " واي بر شرابخواران " نگفته ، ولي " واي بر نمازگزاران " گفته است . . .



5- [ ترجمه : چون آن سرها پيدا شد و آن خورشيدها به تپه هاي جيرون بتابيد ، كلاغ صدا كرد و من گفتم چه صدا بكني چه نكني من ديون خود را از پيامبر وصول كردم ] .







6- [ ترجمه : يكي از آنها ام عريط است كه كنيه عقرب است ، و نيز ثعاله كه نام روباه است ] .



7- در تتمه المنتهي مثل اينكه اين رباعي را به شخص ديگري نسبت مي دهد . رجوع شود به شرح حال يزيد در آن كتاب .



8- ترجمه : اي ابا قيس ( نام ميمون يزيد ) زمان مركب خود را محكم بگير كه اگر از زين به زير افتادي مركبت ضامن نيست .



9- ظ : لله .



10- ترجمه : به خدا سوگند ما بر يزيد نشوريديم مگر به خاطر اينكه ترسيديم بر ما سنگ از آسمان ببارد . او مردي است كه با مادران و دختران و خواهران خود نكاح مي كند ،



11- عقاد ، ص . 78



12- [ ترجمه : مرا چه باك كه تمام لشكر اسلام از مرض آبله و تب مردند . من اكنون در دير مران بر متكاهاي پرقو تكيه داده و راحتم ، و ام كلثوم در آغوش من است ] .