بازگشت

[ وجود يك درك قوي در نهضت حسيني ]


مي توان گفت علت و مناط اينكه يك نهضت ، مقدس و محترم و متعالي مي شود و سيادت روحاني برافكار و عقول مردم پيدا مي كند چند چيز است . در درجه اول پاكي و طهارت و قداست هدف و مقصد است ،آلوده به اغراض شخصي و منافع مادي و مطامع و حرصها و آزها و جاه طلبي ها و شهوترانيها و خودخواهي ها و خودپرستي ها و تعصبها و قوميتها و حميتها نيست ، به خاطر خدا و امر خدا و توحيد و عدل و قيام به قسط و حريت و حمايت مظلوم و دفاع از ضعيف است : ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم . . . به خاطر ارتعاش و سوزشي استكه در وجدان و ضمير انساني پيدا مي شود ، به خاطر انسانيت و جامعه انسانيت است ، به خاطر اصول مقدس اجتماع بشري است ، و به عبارت ديگر جنبه اصولي دارد نه جنبه فردي ( 1 ) ، آنهم اصول عالي انسانيت كه قوام زندگي انساني به آنها است و روح زندگي انساني



آنها است ، به خاطر روح زندگي است كه بالاتر از ابزار زندگي است . اگر ابزار موجود نباشد بشر مي تواند با ابزار ديگر زندگي [ كند ] اما اگر كلمات مقدس عدالت و حق و حريت از قاموس بشريت محو بشود ، مثل اينست كه از اين فضا هوا را محو كنند .



فرق است بين اينكه در اين فضا چراغ نباشد ، فرش نباشد ، بلندگو نباشد ، چادر نباشد ، بادبزن نباشد ، با آنكه هوا نباشد . علت دوم مقدس و متعالي و محترم بودن اين نهضتها اينست كه در ظلمتهاي متراكم و در ميان يأسها و نا اميديهاي مطلق ، در مواقعي كه ستاره اي در آسمان بشريت ديده نمي شود مانند برقي مي درخشدو مانند شعله اي حقاني فرا راه آدميان ظاهر مي شود ، حركتي است در ميان سكونها و ندائي است در سكوت مرگبار و خاموشي مرگبار ، برقي است در تاريكي و قليلي است در برابر كثير ، كم من فئه قليلة غلبت فئة كثيرش باذن الله ، و لهذا مورد تصويب عقلاي خودپرست واقع نمي گردد .



مانند " ابري است در بيابان بر تشنه اي ببارد " مانند محبوبي است كه بدون وعده قبلي و در حال نزار عاشق ، خود را به محب خود برساند .





*



و بريد يأتي بوصل حبيب و حبيب يأتي بلا ميعاد

*



و حبيب يأتي بلا ميعاد( 2 ) و حبيب يأتي بلا ميعاد



علت سوم تقدس اين نهضتها اينست كه همراه است با يك درك قوي و يك بصيرت نافذ كه پشت پرده ظواهر را مي بيند و به عبارت معروف : " درخشت خام مي بيند چيزي را كه ديگران در آينه نمي بينند " . همانطوري كه آن دو قسمت ، از آيات قرآن



استنباط مي شود مثل آيه " من انصاري الي الله " و آيه " سراج منير " و آيه " يستضعف طائفه " ، اين قسمت كه در اين نهضتهاي مقدس بصيرتي و احساسي قوي موجود است و آنها چيزي را حس مي كنند كه ديگران حس نمي كنند ، چيزي را مي بينند كه ديگران نمي بينند نيز از قرآن استنباط مي شود ، مثل آيه : و لقد آتينا ابراهيم رشده و آيه : نحن نقص عليك نبأهم بالحق انهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدي (3). ( كلمه رشد در عربي به معناي نمو نيست كه در فارسي استعمال مي شود بلكه همان معنائي استكه در فقه مي گويند " عاقل بالغ رشيد " . كلمه زد ناهم هدي نيز همان معناي رشد را مي فهماند . (نهضت سيد جمال از آن جهت مقدس است كه بيش از عصر خود بصيرت داشت . از نامه هايي كه به علما نوشته پيدا است . ) البته جنبه هاي ديگر هم هست از قبيل عدم تعادل قوا و تجهيزات ظاهري و مادي كه موسي و ابراهيم و محمد ( ص ) يك تنه قيام كردند و همچنين امام حسين ( ع ) . ( اين جنبه ها به علت دوم برمي گردد . ) حالا در نهضت امام حسين يك درك قوي وجود داشتو آن جريان پشت پرده ضد اسلامي امويان را كه مردم ظاهربين نمي ديدند [ مي ديد . ] ابوسفيان در خانه عثمان گفت : يا بني اميه ! تلقفوها تلقف الكرش ، اما والذي يحلف به ابوسفيان لا جنة و لا نار ، و ما زلت ارجوها لكم و لتصيرن الي ابنائكم وراثة .



ابوسفيان گفت : ملك است و سلطنت ، حق و معنا و بهشت و جهنم همه دروغ است . اين توپ را نگذاريد از تيپ شما خارج بشود ، به يكديگر پاس بدهيد و نگذاريد از ميان شما خارج شود ، آن را موروثي كنيد .



موضوع ولايت عهد يزيد و بيعت گرفتن از مردم و در مقدم همه امام حسين ، جامه عمل پوشاندن به تفكر خطرناك ابوسفياني يعني به تفكر حزبي بود كه آن هم به نوبه خود اصولي بود . ولي مردم ظاهربين و گول تظاهر خور و حمل به ظاهر كن هيچگونه توجهي به اين امور نداشتند ( و اينكه امام حسين فرمود : و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد حقيقتي بود كه حسين درك مي كرد و ديگران درك نمي كردند . امام حسين مي ديد كه با خلافت يزيد اصل ابوسفياني : و لتصبرن الي صبيانكم وراثة دارد عملي مي شود و ممكن است در اثر سكوت ، اين مطلب سنتي بشودو احاديثي هم جعل شود كه خلافت بايد در خاندان ابوسفيان بماند ) . امام حسين به دست يهود و نصاري و مجوس و يا مشركين عرب يا اهل رده كشته نشد ، به دست مسلمانان و بلكه دوستان پدرش كشته شد و حتي به دست شاميان كشته نشد ، به دست كوفيان كشته شد . البته كوفيان مرعوب بودند و عامه پيرو رؤسا بودند و رؤسا از رشوه آبستن بودند : اما رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم آنها جوالهاشان پرشده بود ، حواله هاي كلان بانكي دريافت كرده بودند ، ليره و دلار سبيل بود براي آنها ، ولي عمده درك ضعيف عامه و فراموش كاري عامه بود چنانكه [ در قسمت ] بعد خواهيم گفت . گفتيم كه يكي از علل و يا مهمترين علت شهادت امام حسين و يا مهمترين علت گرويدن مردم به امويان جهالت مردم بود . از طرفي هم مي دانيم امام حسين با يزيد مبارزه نمي كرد ، او بالاتر از اين بود كه هدفش شخص و فرد باشد ، هدف او اصولي و كلي بود . در حقيقت امام حسين با ظلم مبارزه مي كردو با جهل ، چنانكه در زيارت به ما تلقين و تعليم كرده اند كه هدف اين مبارزه از بين بردن جهل و گمراهي است چنانكه در زيارت اربعين است: و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرش الضلالة ( 4 ) . اكنون توضيح مي دهم كه مقصود از جهالت مردم اين نبود كه چون مردم بي سواد بودند و درس نخوانده بودند مرتكب چنين عملي شدندو اگر درس خوانده و تحصيل كرده مي بودند نمي كردند . نه ، در اصطلاح دين جهالت ، بيشتر در مقابل عقل گفته مي شود و مقصود آن تنبه عقلي است كه مردم بايد داشته باشند . ( و به عبارت ديگر قوه تجزيه و تحليل قضاياي مشهود و تطبيق كليات بر جزئيات است و اين چندان ربطي به سواد و بي سوادي ندارد . علم ، حفظ و ضبط كليات است و عقل قوه تحليل است ) . به عبارت ديگر امام حسين شهيد فراموشكاري مردم شد زيرا مردم اگر در تاريخ پنجاه شصت ساله خودشان فكر مي كردندو قوه تنبه و استنتاج و عبرت گيري در آنها مي بود و به تعبير سيد الشهدا كه فرمود : ارجعوا الي عقولكم اگر به عقل و تجربه پنجاه شصت ساله خود رجوع



مي كردند و جنايتهاي ابوسفيان و معاويه و زياد در كوفه و خاندان اموي را اصولا فراموش نمي كردند و گول ظاهر فعلي معاويه را كه دم زدن از دين به خاطر منافع شخصي است نمي خوردند و عميق فكر مي كردندو حساب مي كردند آيا حسين ( ع ) براي دين و دنياي آنها بهتر بود يا يزيد و معاويه و عبيدالله ، هرگز چنين جنايتي واقع نمي شد . پس در حقيقت علت عمده اينكه مردمي نسبتا معتقد به اسلام اينطور با خاندان پيغمبر رفتار كردند در صورتي كه همانها حاضر بودند قربة الي الله در جنگ كفار شركت كنند فقط و فقط فراموشكاري مردم و گول ظاهر خوردن آنها بود يعني نتوانستند پشت پرده نفاق را ببينند . ظواهر شعائر اسلامي را محفوظ مي ديدند و توجه به اصول و معاني از بين رفته نداشتند . البته در اين حادثه چنانكه قبلا گفتيم رعب و ترس و استسباع از يك طرف ، و فساد اخلاق رؤسا و رشوه خواري آنها و طمع آنها و اطاعت كور كورانه - به حسب خوي قبيلي عربي - كوچكترها از رؤساي قبائل از طرف ديگر نيز از عوامل مهم وقوع اين حادثه بود .



اين حادثه صد در صد يك حادثه اسلامي است . امام حسين به قول آن مرد معاند ، به سيف جدش كشته شد ، اما به علت جهالت و ظاهربيني و گول حفظ ظواهر و شعائر خوردن مردم . از جمله عواملي كه در اين حادثه زياد دخالت داشتاين بود كه به حسب تصادف ، كارگردانان اين حادثه يكعده مردمي بودند كه جاني بالفطره بودند و به قول " عقاد " : المسخاء المشوهين اولئك الذين تمتلي صدورهم بالحقد علي ابناء آدم و لاسيما من كان منهم علي سواء الخلق و حسن الاحدوثة ، فاذا بهم يفرغون حقدهم لعدائه و ان لم ينتفعوا بأجر أو غنيمه . . .( 5 ) .

پاورقي

1- و به عبارت ديگر از اين جنبه است كه از خودپرستي و منفعت پرستي گذشته و خود را فداي مصالح جامعه مي كنند ، فداي حق و عدالت مي شوند ، تبديل مي شوند به حق و عدالت و لهذا مثل حق و عدالت مقدس مي گردند .



2- [ ترجمه : و يكي كه خبر وصال و يار مي آورد ، و ياري كه بدون وعده از راه مي رسد ] .



3- [ به تحقيق براي ابراهيم اسباب رشد او را فراهم آورديم ما اخبار آنها را به حق براي تو باز گوئيم . به درستي كه آنها جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و ما بر هدايتشان افزوديم ] .



4- [ ترجمه : و خون قلب خويش را در راه تو نثار كرد تا بندگان تو را از ناداني و حيرت گمراهي نجات بخشد ] .



5- ترجمه : آنان مسخ شدگان زشتروئي بودند كه سينه هاشان از كينه فرزندان آدم آكنده بود به ويژه از كساني كه اخلاقي استوار و آثاري نيكو داشته اند ، و به همين دليل تمامي كينه هاي خود را از روي دشمني با وي بر سر آنان ريختند هر چند كه از اين كار پاداش و غنيمتي نصيبشان نشد .