بازگشت

بخش پنجم شعارهاي عاشورا


در كتاب منتشر شده اين صفحه خالي بوده است. بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ، باري الخلائق اجمعين ، و الصلوه و السلام علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه ، و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين .



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ( 1 ) . عنوان بحث من ، " شعارهاي عاشورا " است . مي خواهم درباره دو مطلب كه به يكديگر پيوسته است ،صحبت بكنم . يكي درباره شعارهائي كه وجود مقدس اباعبدالله الحسين ( ع ) و اهل بيت و اصحاب آن حضرت در روز عاشورا ابراز كردند ، و ديگر درباره شعار بودن عاشورا براي ما مردم شيعه . اولا كلمه " شعار " را بايد توضيح بدهم و معني بكنم . كلمه " شعار " در اصل . عبارت بوده است از شعرها يا نثرهائي كه در جنگها مي خواندند . افراد كه در ميدان جنگ وارد مي شدند ،



اين سخنراني در روز عاشورا و در حدود سال 1352 شمسي در مسجد جامع نارمك ( تهران ) ايراد شده است . 1 - سوره انفال ، آيه . 23 هر دسته اي شعار بالخصوصي داشت . جنگها معمولا تن به تن بود . دو دسته كه با يكديگر مي جنگيدند ، افراد ، همه مسلح ، همه خود پوشيده ، همه زره پوشيده ، همه چكمه پوشيده ، همه شمشير به دست و همه سپر به دست بودند و صورتشان از پائين ، تقريبا تا بيني و از بالا تا روي ابرو پوشيده بود به طوري كه هر مرد مبارزي فقط چشمهايش پيدا بود . اين بود كه در ميدان جنگ ، افراد ، كمتر شناخته مي شدند . در بيرون ، هر كسي همه سر و گردنش بيرون است ، لباسها مختلف است ، افراد از دور شناخته مي شوند ، ولي در جنگها به واسطه متحدالشكل بودن همه افراد ، نه تنها افراد يك سپاه از يكديگر تشخيص داده نمي شدند بلكه افراد يك سپاه از افراد سپاه مخالف نيز تشخيص داده نمي شدند ، به طوري كه ممكن بود كسي اشتباه بكند ، به جاي اينكه سرباز سپاه دشمن را بزند سرباز خودي را بزند . اين بود كه هر قومي و هر لشكري يك شعار مخصوص به خود داشت ، جمله اي را انتخاب مي كردند ، كه در حين جنگ احيانا آن را تكرار مي كردندو شعار مي دادند براي اينكه دانسته بشود كه اين ، جزء لشكر مثلا ( الف ) است ، و آن ، كه شعار ديگري داشت ، جزء لشكر مثلا ( ب ) است . اين كار لااقل اين مقدار فايده داشت كه افراد لشكرها اشتباه نمي شدندو كسي همرزم خودش را نمي كشت . گاهي شعارهائي كه مي دادند اندكي از اين هم روشنتر بود ، به اين صورت كه آن مرد مبارزي كه به ميدان مي رفت ، گذشته از اينكه شعار عمومي دسته خودش را تكرار مي كرد ، احيانا خودش را هم شخصا معرفي مي نمود . چون عرب طبع شعرش بسيار قوي است و شعر گفتن براي قوم عرب ساده است و اين ، از خصوصيات زبان عربي است ،غالب آنها وقتي مي خواستند به ميدان بروند ، با يك رباعي ، با يك رجز خودشان را معرفي مي كردند . يا مثلا مبارزه طلبي خودش را با يك شعر بيان مي كرد ، با شعر مبارز مي طلبيد . كسي هم كه مي خواست به او جواب بدهدكه من آماده هستم ، يك وقت مي ديدند با شعري به همان آهنگ مي گفت من آماده هستم ( كه اين اندكي مشكلتر بود ) . شنيده ايد كه در جنگ خندق پيغمبر اكرم ( ص ) دستور داد دور مدينه را ( قسمتهائي كه لشكر دشمن مي توانست بيايد ) خندقي كندند براي اينكه دشمن نتواند خود را به داخل مدينه برساند . ولي چند نفر از افراد دشمن توانستند اسبهاي خود را از باريكه اي عبور بدهند و بيايند آنطرف ، كه يكي از آنها " عمرو بن عبدود " معروف شجاع به اصطلاح فارس يليل بود كه ضرب المثل شجاعت بود .



آمد در مقابل مسلمين و فرياد كرد : الا رجل ، الارجل آيا مرد هست ؟ كسي جواب نداد ، چون همه او را مي شناختند . يك نفر جرات نكرد بگويد " من " ( براي اينكه مي دانستند كه رو بروي شدن با او جز كشته شدن نتيجه ديگري ندارد ) جز يك جوان بيست و چند ساله كه از جا بلند شدو گفت : يا رسول الله ! اجازه مي دهيد من به ميدان بروم ؟ فرمود : بنشين ( علي بود ) . دوباره فرياد كرد : الارجل ، الارجل ، كسي غير از علي جواب نداد . براي بار سوم : الارجل ، الارجل ، باز تنها علي از جا بلند شد . آبروي مسلمين دارد از بين مي رود . عمر بن الخطاب براي اينكه عذري از مسلمين بخواهد ، گفت : يا رسول الله ! اگر كسي بلند نمي شود ، به خاطر اين است كه اين شخص مردي است غير قابل مبارزه . من خودم با قافله اي كه اين مرد نيز در آن بود حركت مي كردم ، عده زيادي دزد به ما برخورد كردندو او به تنهائي براي مقابله با آنها حركت كرد . سپر مي خواست ، يك كره شتر به دست گرفت ! چه كسي مي تواند با اين مرد مبارزه كند ؟ ! " عمرو بن عبدود " در آخر كار وقتي كه خواست مسلمين را خوب تحقير كرده باشد ، اين شعر را خواند :



و لقد بححت من الندا ءبجمعكم هل من مبارز و وقفت اذ وقفت المشجع موقف القرن المناجز ( 1 ) تا آخر . گفت ديگر خسته شدم ، گلويم به درد آمد از بس گفتم : هل من مبارز يك مرد در ميان شما نيست ؟ ! پيغمبر به علي اجازه داد . علي از جا بلند شد و گفت :



و لقد اتاك مجيب صوتك غير عاجز .



. . به همان آهنگ شعر خواند ، آمد جلو ، و شنيده ايد كه چگونه پيروز شد . شرايط طوري شد كه پيغمبر فرمود : تمام اسلام با تمام كفر روبرو شد ، يعني جنگ سرنوشت است . از چيزهائي كه ما در عاشورا زياد مي بينيم ، مسئله شعا



است ، شعار اباعبدالله ، اصحاب اباعبدالله و خاندان اباعبدالله . در اين شعارها ، مخصوصا شعارهاي خود اباعبدالله ( ع ) گذشته از اينكه افراد خودشان را با يك رجز ، با يك رباعي معرفي مي كردند ، گاهي جمله هائي مي گفتند كه طي آنها نهضت خودشان را معرفي مي نمودند .



و مسئله مهم اينست . در تاريخ خيلي ديده مي شود كه گاهي مردمي ، اجتماعي مي كنند ، در يك جا جمع مي شوند براي مقصد و هدفي . يك وقت مي بينند در خارج ، با منظور و مقصود ديگري پخش مي شود . در اوايل مشروطيت ايران خيلي از اين قضايا اتفاق افتاده است .



بسياري از مردم راجع به مشروطيت چيزي سرشان نمي شد . مردم را به نامهاي ديگري در جائي جمع مي كردند ، وقتي كه مردم متفرق مي شدند ، مي ديدند چيز ديگري از آب در آمد ، اعلام مي كردند كه مردم جمع شدند درباره اين مطلب چنين گفتند ، درباره آن مطلب چنان گفتند .



براي اينكه مردم اينقدر رشد نداشتند كه خودشان مشخص كنند كه اين جمع شدن ما براي چيست ؟ براي چه هدف و مقصدي است ؟ اباعبدالله ( ع ) در روز عاشورا شعارهاي زيادي داده است كه در آنها روح نهضت خودش را مشخص كرده كه من براي چه مي جنگم ، چرا تسليم نمي شوم، چرا آمده ام كه تا آخرين قطره خون خودم را بريزم ؟ و متاسفانه اين شعارها در ميان ما شيعيان فراموش شده و ما شعارهاي ديگري به جاي آنها گذاشته ايم كه اين شعارها نمي تواند روح نهضت اباعبدالله را منعكس كند . ائمه ما يكي پس از ديگري آمدند و دستور دادند كه عاشورا را بايد زنده نگه داشت ، مصيبت حسين نبايد فراموش شود ، اين مكتب بايد زنده بماند . هر سال كه محرم و عاشورا پيدا مي شود ، شيعه بايد آن را زنده نگه دارد . عاشورا شعار شيعه شده است . شيعه بايد بتواند جواب بدهد وقتي در مقابل يك سني ، و بالاتر ، در مقابل يك مسيحي يا يك يهودي يا يك لامذهب قرار گرفت و او گفت : شما در اين روز عاشورا و تاسوعا كه تمام كارهايتان را تعطيل مي كنيد و مي آئيد و در مساجد جمع مي شويد ، دسته راه مي اندازيد ، سينه مي زنيد ، زنجير مي زنيد ، داد مي كشيد ، فرياد مي كشيد ، چه مي خواهيد بگوئيد ؟ حرفتان چيست ؟ بايد بتوانيد بگوئيد ما حرفمان چيست . اباعبدالله نيامد فقط بجنگد تا كشته شود و حرفش را نزند ، حرف خودش را زده است ،هدف و مقصد خودش را مشخص كرده است . بايد ديد شعارهاي حسين بن علي در روز عاشورا چيست ؟ همين شعارها بود كه اسلام را زنده كرد ، تشيع را زنده كرد و پايه دستگاه خلافت اموي را چنان متزلزل كرد كه چنانچه نهضت اباعبدالله نبود ،بني عباس اگر پانصد سال خلافت كردند ، حزب اموي كه به قول عبدالله علائيني و خيلي افراد ديگر با برنامه آمده بود تا بر سرنوشت كشورهاي اسلامي مسلط شود ، شايد هزار سال حكومت مي كرد . با چه هدفي ؟ هدف برگرداندن اوضاع به ما قبل اسلام ، احياي جاهليت ولي در زير ستاره و پرده اسلام . شعارهاي اباعبدالله بود كه اين پرده ها را پاره كرد و از ميان برد . ما در عاشورا دو نوع شعار مي بينيم . يك نوع شعارهائي است كه فقط معرف شخص است و بيش از اين چيز ديگري نيست . ولي شعارهاي ديگري است كه علاوه بر معرفي شخص ، معرف فكر هم هست ، معرف احساس است ، معرف نظر و ايده است ، و اينها را ما در روز عاشورا زياد مي بينيم ، هر دو نوع شعار را مي بينيم . اما شعارهاي خود اباعبدالله ، خود داستان مفصلي است كه همه آن را نمي توانم در اين يك جلسه براي شما عرض بكنم . اباعبدالله در مقام افتخار ، خيلي تكيه مي كرد روي علي مرتضي . البته به اعتبار جدش هم افتخار مي كرد آنكه جاي خود دارد ، ولي مخصوصا به پدرش علي مرتضي افتخار مي كرد ، با اينكه آنها كه در آنجا بودند دشمنان علي بودند ولي مدعي بودند كه ما امت پيغمبر هستيم . امام حسين كوشش داشت كه افتخارش را به علي مرتضي رسما بيان كرده باشد اشعاري كه اباعبدالله در روز عاشورا خوانده اند ، خيلي مختلف است ، با آهنگهاي مختلف سروده شده است كه بعضي از آنها از خود اباعبدالله و بقيه از ديگران است و ايشان استشهاد كرده اند ، مثل اشعار معروف " فروه بن مسيك " كه سراپا حماسه است . يكي از اشعاري كه اباعبدالله در روز عاشورا مي خواند و آنرا شعار خودش قرار داده بود ، اين شعر بود ( مخصوصا يك مصراع آن ) :



الموت اولي من ركوب العار و العار اولي من دخول النار



(2)



نزد من ، مرگ از ننگ ذلت و پستي بهتر و عزيزتر و محبوبتر است . اسم اين شعار را بايد گذاشت شعار آزادي ، شعار عزت ، شعار شرافت . يعني براي يك مسلمان واقعي ، مرگ ، هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن .



مردم دنيا ! بدانيد اگر حسين حاضر است كه تا آخرين قطره خون خود و جوانانش ريخته شود ، براي چيست ؟ حسين در دامن پيغمبر و علي بزرگ شده است ( تعبير از خودش است ) ، از پستان زهرا شير خورده است .



خطبه اي دارد اباعبدالله در روز عاشورا ، در آنوقتي كه از نظر ظاهر ، همه اميدها قطع شده است و هر كسي باشد ، خودش را مي بازد . ولي اين خطبه آنچنان شور و احساسات دارد كه گوئي آتش است كه از دهان حسين بيرون مي آيد ، اينقدر داغ است . آيا اين جمله ها شوخي است ؟ : الا و ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله . پسر زياد از شمشيرش خون مي چكيد . پدر سفاكش بيست سال قبل آنچنان از مردم كوفه زهر چشم گرفته بود كه تا مردم كوفه شنيدند پسر زياد مامور كوفه شده است ، خودبخود از ترس خزيدند به خانه هاي خودشان ، چون او و پدرش را مي شناختند كه چه خونخوارهائي هستند . همينكه پسر زياد آمد به كوفه و امير كوفه شد ، به خاطر رعبي كه پدرش در دل مردم كوفه ايجاد كرده بود ، مردم از دور مسلم پراكنده شدند .



اينقدر مردم مرعوب اينها بودند . امام حسين خطاب به مردم كوفه مي فرمايد : الا و ان الدعي ابن الدعي مردم ! آن زنازاده پسر زنازاده ، آن امير و فرمانده شما قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ( گريه استاد ) مي دانيد به من چه پيشنهاد مي كند ؟ مي گويد حسين ! يا بايد خوار و ذليل من شوي و يا شمشير . به اميرتان بگوئيد كه حسين مي گويد : هيهات منا الذله حسين تن به خواري بدهد ؟ ! ( گريه استاد ) آيا او خيال كرده كه من مثل او هستم ؟ يابي الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت ( گريه استاد ) خدا مي خواهد حسين چنين باشد .



شما مگر نمي دانيد ، آن زنازاده مگر نمي داند كه من در چه دامني بزرگ شده ام ؟ من روي دامن پيغمبر بزرگ شده ام ، روي دامن علي مرتضي بزرگ شده ام ، من از پستان فاطمه شير خورده ام ( گريه استاد ) .



آيا كسي كه از پستان زهرا شير خورده باشد ، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زياد مي دهد ؟ ! هيهات منا الذله ما كجا و تن به خواري دادن كجا ؟ ! شعار حسين در روز عاشورا از اين تيپ است . آقايان سردسته ها كه براي دسته هاي خ ودتان شعار مي سازيد ، ببينيد شعارهايتان با شعارهاي حسين مي خواند يا نمي خواند .



مسئله تشنگي اباعبدالله و خاندان و اصحابشان مسئله شوخي اي نيست . هوا بسيار گرم ( عاشوراي آنوقت ظاهرا در اواخر خرداد بوده . هواي عراق زمستانش گرم است تا چه رسد به نزديك تابستان آن ) ، سه روز است كه آب را بروي اهل بيت پيغمبر بسته اند ، گو اينكه در شب عاشورا توانستند مقداري آب بياورند در خيمه ها كه حضرت فرمود آب را بنوشيد و اين آخرين توشه شما خواهد بود . و به علاوه از نظر طبيعي يك قاعده اي است : هر كسي از بدنش خون زياد برود كه بدن كم خون شده و احتياج به خون جديد داشته باشد ، تشنه مي شود . خداوند متعال بدن را به گونه اي ساخته است كه وقتي به چيزي احتياج دارد ، فورا همان احتياج جلوه مي كند . افرادي كه زخم بر مي دا رند ، مي بينيد فورا تشنگي بر آنها غالب مي شود ، و اين ، به واسطه رفتن خون از بدنشان است كه چون بدن آماده مي شود براي ساختن خون و مي خواهد خون جديد بسازد ، آب مي خواهد . خود رفتن خون از بدن ، موجب تشنگي است . يحول بينه و بين السماء العطش اينقدر تشنگي اباعبدالله زياد بودكه وقتي به آسمان نگاه مي كرد بالاي سرش را درست نمي ديد . اينها شوخي نيست . ولي من هر چه در مقاتل گشتم ( آن مقداري كه مي توانستم بگردم ) تا اين جمله معروفي را كه مي گويند اباعبدالله به مردم گفت : اسقوني شربه من الماء ، يك جرعه آب به من بدهيد ، ببينم ، نديدم . حسين كسي نبود كه از آن مردم چنين چيزي طلب بكند . فقط يك جا دارد كه حضرت در حالي كه داشت حمله مي كرد و هو يطلب الماء . قرائن نشان مي دهد كه مقصود اينست : در حالي كه داشت به طرف شريعه مي رفت ( در جستجوي آب بود كه از شريعه بردارد ) نه اينكه از مردم طلب آب مي كرد .



عظمت اباعبدالله چيز ديگري است . او چيزي است ، ما چيز ديگري . شعارهائي كه در سينه زني ها و نوحه سرائي ها مي دهيد ، شعارهاي حسيني باشد . نوحه ، بسيار بسيار خوب است . ائمه اطهار دستور مي دادند افرادي كه شاعر بودند ، نوحه خوان بودند ، نوحه سرا بودند ، بيايند براي آنها ذكر مصيبت بكنند ، آنها شعر مي خواندند و ائمه اطهار گريه مي كردند . نوحه سرائي و سينه زني و زنجيرزني ، من با همه اينها موافقم ، ولي به شرط اينكه شعارها ، شعارهاي حسيني باشد ، نه شعارهاي من در آوردي : " نوجوان اكبر من " ، " نوجوان اكبر من " شعار حسيني نيست . شعارهاي حسيني شعارهائي است كه از اين تيپ باشد : فرياد مي كند الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المومن في لقاء الله محقا مردم ! نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و كسي از باطل رو گردان نيست ؟ در چنين شرايطي ، مومن " نگفت حسين يا امام " بايد لقاء پروردگارش را بر چنين زندگي اي ترجيح بدهد . و يا : لا اري الموت الا سعاده ، و الحياه مع الظالمين الا برما . ( هر جمله اش سزاوار است كه با آب طلا نوشته شود و در همه دنيا پخش گردد ، و اين ، باز هم كم است . ) من مرگ را جز خوشبختي نمي بينم ، من زندگي با ستمكاران را جز ملالت و خستگي نمي بينم .



مرا عار آيد از اين زندگي كه سالار باشم كنم بندگي شعارهاي حسين ( ع ) شعارهاي محيي بود ، يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم . اباعبدالله يك مصلح است . اين تعبير مال خودش است : اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي ، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدي و ابي . اين را حضرت در نامه اي به عنوان وصيتنامه به برادرشان محمد ابن حنفيه كه مريض بود به طوري كه از ناحيه دست فلج داشت و قدرت اين را كه در ركاب حضرت باشد و خدمت بكند نداشت ، نوشتند و به او سپردند . چرا ؟ براي اينكه دنيا از ماهيت نهضت او آگاه شود : مردم دنيا ! من مثلي خيليها نيستم كه قيامم ، انقلابم به خاطر اين باشد كه خودم به نوائي رسيده باشم ، براي اينكه مال و ثروتي تصاحب كنم ، براي اينكه به ملكي رسيده باشم . اين را مردم دنيا از امروز بدانند ( اين نامه را در مدينه نوشت ) : قيام من ، قيام مصلحانه است .



من يك مصلح در امت جدم هستم . قصدم امر به معروف و نهي از منكر است . قصدم اين است كه سيرت رسول خدا را زنده كنم ، قصدم اين است كه روش علي مرتضي را زنده كنم . سيره پيغمبر مرد ، روش علي مرتضي مرد ، مي خواهم اين سيره و اين روش را زنده كنم.



از اينجا مي فهميم كه چرا ائمه اطهار اينهمه دستور اكيد داده اند كه عاشورا بايد زنده بماند و چرا اينهمه اجر و پاداش و ثواب براي عزاداري اباعبدالله منظور شده . آيا آنها اين سخن را فقط به خاطر يك عزاداري مثل عزاداريهاي ما در وقتي كه پدر يا مادرمان مي ميرد ، گفتند ؟ نه ، مردنهاي ما ارزشي ندارد ، در مردنهاي ما فكر و ايده و هدفي وجود ندارد . ائمه اطهار از اين جهت گفتند ؟ نه ، مردنهاي ما ارزشي ندارد . ائمه اطهار از اين جهت گفتند عاشورا زنده بماند كه اين مكتب زنده بماند ، براي اينكه اگر چه شخص حسين بن علي نيست ولي حسين بن علي بايد به قول امروز يك سمبل باشد ، به صورت يك نيرو زنده باشد ، حسين اگر خودش نيست ، هر سال ، محرم كه طلوع مي كند ، يك مرتبه مردم از تمام فضا بشنوند : الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ؟ ليرغب المومن في لقاء الله محقا ، براي اينكه از راستي و حقيقت ، شور حيات ، شور امر به معروف ، شور نهي از منكر ، شور اصلاح مفاسد امور مسلمين ، در ميان مردم شيعه پيدا بشود .



پس اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا كه هي حسين حسين مي كنيد و به سر خودتان مي زنيد ، چه مي خواهيد بگوئيد ؟ بايد بگوئيم : ما مي خواهيم حرف آقايمان را بگوئيم . ما هر سال مي خواهيم تجديد حيات بكنيم ، يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم . بايد بگوئيم عاشورا روز تجديد حيات ماست ،در اين روز مي خواهيم در كوثر حسيني شستشو بكنيم ، تجديد حيات بكنيم ، روح خودمان را شستشو بدهيم ، خودمان را زنده كنيم ، از نو مبادي و مباني اسلام را بياموزيم ، روح اسلام را از نو به خودمان تزريق بكنيم . ما نمي خواهيم حس امر به معروف و نهي از منكر ، احساس شهادت ، احساس جهاد ، احساس فداكاري در راه حق در ما فراموش بشود ،نمي خواهيم روح فداكاري در راه حق در ما بميرد . اين ، فلسفه عاشورا است ، نه گناه كردن و بعد به نام حسين بن علي بخشيده شدن ! گناه بكنيم بعد در مجلسي شركت بكنيم و بگوئيم خوب ديگر گناهانمان بخشيده شد . گناه آنوقت بخشيده مي شودكه روح ما پيوندي بخورد با روح حسين بن علي . اگر پيوند بخورد ، گناهان ما قطعا بخشيده مي شود ، ولي علامت بخشيده شدنش اينست كه دو مرتبه ديگر دنبال آن گناه نمي رويم . اما اينكه گناه بكنيم ، از مجلس حسين بن علي بيرون برويم و دو مرتبه دنبال آن گناهان برويم ، نشانه اينست كه روح ما با روح حسين بن علي پيوند نخورده است . شعارهاي اباعبدالله ، شعار احياي اسلام است ، اينست كه چرا بيت المال مسلمين را يك عده به خودشان اختصاص داده اند ؟ چرا حلال خدا را حرام ، و حرام خدا را حلال مي كنند ؟ چرا مردم را دو دسته كرده اند ، مردمي كه فقير فقير و دردمندند ، و مردمي كه از پرخوري نمي توانند از جايشان بلند شوند ؟ در بين راه در حضور هزار نفر لشكريان حر آن خطبه معروف را خواند كه طي آن حديث پيغمبر را روايت كرد ، گفت پيغمبر چنين فرموده است كه اگر زماني پيش بيايد كه اوضاع چنين بشود ،بيت المال چنان بشود ، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال بشود ، اگر مسلمان آگاهي اينها را بداند و سكوت كند ، حق است بر خدا كه چنين مسلماني را به همانجا ببرد كه آن ستمكاران را مي برد . بنابراين من احساس وظيفه مي كنم ، الا و اني احق من غير در چنين شرايطي من از همه سزاوارترم .



پس اينست مكتب عاشورا و محتواي شعارهاي عاشورا . شعارهاي ما در مجالس ، در تكيه ها و در دسته ها بايد محيي باشد ، نه مخدر ، بايد زنده كننده باشد نه بي حس كننده . اگر بي حس كننده باشد ،نه تنها اجر و پاداشي نخواهيم داشت بلكه ما را از حسين ( ع ) دور مي كند . اين اشك براي حسين ريختن خيلي اجر دارد اما به شرط اينكه حسين آنچنانكه هست در دل ما وارد بشود . ان للحسين محبه مكنونه في قلوب المومنين . اگر در دلي ايمان باشد ، نمي تواند حسين را دوست نداشته باشد ، چون حسين مجسمه اي است از ايمان . شعارهائي كه اصحاب اباعبدالله مي دادند ، شعارهاي عجيبي است .



حادثه كربلا طوري وقوع پيدا كرده كه انسان فكر مي كند اصلا اين صحنه را عمدا آنچنان ساخته اند كه هميشه فراموش نشدني باشد . عجيب هم هست ! اباعبدالله گاهي شعار معرفي خودش را مي داد :



انا الحسين بن علي آليت ان لا انثني احمي عيالات ابي امضي علي دين النبي ( 3 ) شعارهاي ايشان با آهنگهاي مختلف است . وقتي كه در ميدان جنگ تنها مي ايستاد ، شعارهاي بلند مي داد ، شعاري را مي خواند كه با وزن طولاني بود :



انا بن علي الطهر من آل هاشم كفاني بهذا مفخرا حين افخر (4) اما وقتي كه حمله مي كرد ، شعارهاي حمله اي مي داد مثل :



الموت اولي من ركوب العار يا همان شعري كه قبلا خواندم . شجاعت و قوت قلبي كه اباعبدالله در روز عاشورا از خود نشان داد ، همه [ شجاعان ] را فراموشاند . اين ، سخن راويان دشمن است . راوي گفت :



و الله ما رايت مكثورا قط قد قتل اهل بيته و ولده و اصحابه اربط جاشا منه به خدا قسم در شگفت بودم كه اين چه دلي بود ، چه قوت قلبي بود ؟ ! يك آدمي ك ه اينچنين دل شكسته باشد كه در جلوي چشمش تمام اصحاب و اهل بيت و فرزندانش را قلم قلم كرده باشندو اينچنين قوي القلب باشد ! من كه نظيري برايش سراغ ندار م . در روز عاشورا اباعبدالله نقطه اي را به عنوان مركز انتخاب كرده بود . يعني وجود مقدس اباعبدالله ابتدا آنجا مي ايستاد و بعد حمله مي كرد . به طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواريخ ، كسي جرات نكرد تن به تن با اباعبدالله بجنگد .



البته ابتدا چند نفر آمدند ، جنگيدند ، ولي آمدن همان و از بين رفتن همان . پسر سعد فرياد كرد : چه مي كنيد ؟ ! ان نفس ابيه بين جنبيه يا : ان نفسا ابيه بين جنبيه اين ، پسر علي است ، روح علي در پيكر اوست ، شما با كي داريد مي جنگيد ؟ ! با او تن به تن نجنگيد . ديگر جنگ تن به تن تمام شد .



آنوقت جنگي كه از طرف آنها نامردي بود شروع شد ، سنگ پراني ، تيراندازي . جمعيتي در حدود سي هزار نفر ، مي خواهند يك نفر را بكشند . از دور ايستاده اند ، تير اندازي مي كنند يا سنگ مي پرانند . همينها وقتي كه اباعبدالله حمله مي كرد ، درست مثل يك گله روباه كه از جلوي شير فرار مي كند ، فرار مي كردند . ولي حضرت حمله را خيلي ادامه نمي داد يعني نمي خواست فاصله اش با خيام حرمش زياد شود . غيرت حسين اجازه نمي داد كه تا زنده است ، كسي به اهل بيتش اهانت كند . مقداري كه حمله مي كرد و آنها را دور مي ساخت ، بر مي گشت ، مي آمد در آن نقطه اي كه آن را مركز قرار داده بود . آن نقطه ، نقطه اي بود كه صدارس به حرم بود ، يعني اهل بيت اگر چه حسين را نمي ديدند ولي صدايش را مي شنيدند . براي اينكه مطمئن باشد زينبش ، براي اينكه مطمئن باشد سكينه اش ، براي اينكه بچه هايش مطمئن باشند كه هنوز جان در بدن حسين هست وقتي كه مي آمد در آن نقطه مي ايستاد ، آن زبان خشك در آن دهان خشك به حركت درمي آمد و مي گفت : لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم ، يعني اين نيرو از حسين نيست ، اين خداست كه به حسين نيرو داده است . هم شعار توحيد مي داد و هم به زينبش خبر مي داد كه زينب جان ! هنوز حسين تو زنده است .



به خاندانش دستور داده بود كه تا من زنده هستم ، كسي حق ندارد بيرون بيايد . لذا همه در داخل خيمه ها بودند . ابا عبدالله دوبار براي وداع آمدند . يك بار آمدند ، وداع كردند و رفتند . بار دوم به اين ترتيب بود كه ايشان رفتند به طرف شريعه فرات و خودشان را هم به آن رساندند ، در اين هنگام شخصي صدا زد حسين ! تو مي خواهي آب بنوشي ؟ ! ريختند به خيام حرمت . ديگر آب نخورد و برگشت . آمد براي بار دوم با اهل بيتش وداع كرد : ثم ودع اهل بيته ثانيا . چه جمله هاي نوراني اي دارد ! رو مي كندبه آنها كه : اهل بيت من ! مطمئن باشيد كه بعد از من شما اسير مي شويد ، ولي كوشش كنيد كه در مدت اسارتتان ، يك وقت كوچكترين تخلفي از وظيفه شرعيتان نكنيد . مبادا كلمه اي به زبان بياوريد كه از اجر شما بكاهد . ولي مطمئن باشيد كه اين ، پايان كار دشمن است ، اين كار ، دشمن را از پا در آورد : و اعلموا ان الله منجيكم بدانيد كه خدا شما را نجات مي دهد و از ذلت حفظ مي كند . اين خيلي حرف است : اهل بيت من ! شما اسير خواهيد شد ولي حقير و ذليل نخواهيد شد ، اسارت شما هم اسارت عزت است .



به همين جهت بود كه وقتي در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان مي دادند ، زينب نمي گذاشت قبول كنند . اسير بودند ولي هرگز حاضر نشدند خواري را تحمل كنند . شير را هم در زنجير مي كنند ،ولي شير در زنجير هم كه باشد ، شير است ، روباه ، آزاد هم كه باشد ، روباه است . بار دوم كه امام آمد ، اهل بيت خوشحال شدند ، دوباره با اباعبدالله خداحافظي كردند . باز به امر ابا عبدالله از خيمه ها بيرون نيامدند .



بعد از مدتي يك دفعه باز صداي شيهه اسب اباعبدالله را شنيدند ، خيال كردند حسين براي بار سوم آمده است تا با اهل بيتش خداحافظي كند ( گريه استاد ) ولي وقتي بيرون آمدند ، اسب بي صاحب اباعبدالله را ديدند ( گريه شديد استاد ) . دور اسب اباعبدالله را گرفتند .



هر كدام سخني با اين اسب مي گويد . طفل عزيز اباعبدالله مي گويد : اي اسب ! هل سقي ابي ام قتل عطشانا من از تو يك سوال مي كنم : پدرم كه مي رفت ، با لب تشنه رفت ( گريه استاد ) ، من مي خواهم بدانم كه آيا پدرم را با لب تشنه شهيد كردنديا در دم آخر به او يك جرعه آب دادند ؟ ( گريه استاد ) . اينجاست كه يك منظره ديگري رخ مي دهد كه قلب مقدس امام زمان را آتش مي زند . و اسرع فرسك شاردا محمحما باكيا ، فلما راين النساء جوادك مخزيا و ابصرن سرجك ملويا خرجن من الخدور ناشرات الشعور علي الخدور لاطمات (5 ) . روضه امام زمان است ، مي گويد جد بزرگوار ! اهل بيت تو به امر تو از خانه بيرون نيامدند ، اما وقتي كه اسب بي صاحب را ديدند ، موها را پريشان كردند ، همه به طرف قتلگاه تو آمدند ( گريه استاد ) . و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم ، وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين ، نسالك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم ، يا الله . . . اللهم ارزقنا توفيق الطاعه ، و بعد المعصيه و صدق النيه ، و عرفان الحرمه ، و اكرمنا بالهدي و الاستقامه ، و سدد السنتنا بالصواب و الحكمه ، و املا قلوبنا بالعلم و المعرفه . خدايا ! ما را حسيني واقعي قرار بده ، ما را آشنا به روح نهضت حسيني قرار بده ، پرتوي از آن روح مقدس بر دلهاي همه ما بتابان ، ما را به روح حسيني زنده بگردان .



خدايا ! انوار معرفت خودت را بر قلبهاي ما بتابان . دلهاي ما را محل محبت خودت قرار بده . خدايا ! ما را از افراد واقعي پيغمبر خودت قرار بده ، دست ما را از دامان ولاي واقعي علي مرتضي و اولاد طاهرينش كوتاه مفرما ، قلب مقدس امام زمان را از همه ما راضي بگردان . و عجل في فرج مولانا صاحب الزمان




پاورقي

1 - سوره شوري ، آيه . 42



2 - مقتل مقرم / ص . 345



3 - مقتل مقرم ص . 345



4 - منتهي الامال / ج 1 ص . 282



5 - بحار / ج 101 ص . 240