بازگشت

جلسه سوم شرايط امر به معروف و نهي از منكر


در كتاب منتشر شده اين صفحه خالي بوده است. بسم الله الرحمن الرحيم الحمد الله رب العالمين باري الخلائق اجمعين و الصلوه و السلام علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و بشر المومنين ( 1 ) . از مطالبي كه در دو شب گذشته عرض شدمعلوم شد كه در نهضت حسيني مجموعا سه عامل موثر بوده است . يكي امتناع از بيعت ، ديگر پذيرش دعوت كوفيان ، و سوم كه از آندو مستقل است امر به معروف و نهي از منكر . و معلوم شد كه هر يك از اين سه عامل خود بخود براي امام ( ع ) وظيفه بخصوصي را ايجاب مي كرده است ،عكس العمل خاصي را به وجود مي آورده است . و هم عرض كرديم كه ارزش اين نهضت بر حسب هر يك از اين سه عامل ، مختلف و متفاوت مي شود . اگر تنها عامل دعوت كوفيان را اين سخنراني در 1348 / 12 / 25 برابر با هشتم محرم 1390 ايراد شده است .



در نظر بگيريم يك حد معيني از ارزش را دارا خواهد بود . اگر عامل امتناع از بيعت را در نظر بگيريم ارزش خيلي بيشتر و عظيم تري را دارا خواهد بود . اگر عامل امر به معروف و نهي از منكر را در نظر بگيريم ارزش آن دهها برابر بالاتر مي رود و مهمتر مي شود .



به جهت اينكه در عامل دعوت ، لااقل احتمال موفقيتي در حدود صدي پنجاه و يا كمتر هست ، ولي در عامل امتناع از بيعت چنين احتمالي هم وجود ندارد . يك مقاومت صددرصد خطرناك است . عامل امر به معروف و نهي از منكر هم اين تفاوت عظيم را با عامل بيعت دارد .



در عامل بيعت تقاضا از طرف دشمن است ، يعني در زمينه يك تقاضاي نامشروع و ناروا است ، لذا امام در مقابل اين تقاضا " نه " مي گويد ، امتناع مي ورزد و نمي پذيرد . اگر تنها اين عامل را در نظر بگيريم معني اش اينست : اگر آنها چنين تقاضايي از امام نمي كردند ،امام در برابر آنها قرار نمي گرفت ، چون آنها چنين تقاضايي كردند امام به عنوان شخصي كه آن تقاضا را نمي پذيرد ، در برابر آنها قرار گرفت . ( و در عامل اول ، دعوت ، امام را در مقابل آنها قرار داد . ) اما اگر عامل سوم را كه امر به معروف و نهي از منكر است در نظر بگيريم ،نه دعوت ، امام را در برابر آنها قرار مي دهد ، و نه تقاضاي بيعت ، بلكه اين خود امام است كه در برابر آنها قرار مي گيرد ، و در واقع فساد اوضاع ، شيوع بديها و منكرات و به تعبير خود امام حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها و بالاخره مشاهده وضع نابسامان و فاسد اجتماع ، امام را در برابر آنها قرار مي دهد و وادار به قيام مي كند . روي همين جهت ، ارزش قيام امام بر حسب اين عامل خيلي بالا مي رود و اين درس شكل عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده حتي اتيك اليقين ( 2 ) . در مفهوم اين شهادت و گواهي درست فكر كنيد : ما گواهي مي دهيم كه تو نماز را بپا داشتي ، تو زكات و انفاق را به همه مراتبش ادا كردي ( 3 ) . و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر تو آمر به



ثروت ، زكاتي دارد ، نطق زكاتي دارد ، فكر و مغز زكات دارد ، بدن انسان مجموعا زكات دارد : دست و پا هر يك زكاتي دارند ، چشم زكاتي دارد ، گوش زكاتي دارد . يعني هر نعمتي كه خدا مي دهد وقتي شما بهره اي معروف و ناهي از منكر هستي . تو آمر به معروف و نهي از منكر كردي . يعني تمام نهضت تو امر به معروف و نهي از منكر است و جاهدت في الله حق جهاده در راه خدا كوشيدي ، آن حد اعلاي كوشش ، آن كوششي كه سزاوار است يك بشر در راه حق از خود بروز دهد .



نكته قابل توجه اينست كه ما در زيارت وارث مي گوييم : " ما گواهي مي دهيم " گواهي براي چه كسي مي دهيم ؟ معمولا نزد قاضي كه مي رويم گواهي مي دهيم . وقتي كه مطلبي براي قاضي ثابت نيست و مي خواهيم مدعايي را ثابت كنيم ، مي گوييم : آقاي قضاي من گواهم كه فلان شخص در فلان وقت اين مقدار تحت فلان عنوان از اين آقا طلبكار بود.



در زيارت وارث هم شهادت مي دهيم . نزد چه كسي شهادت مي دهيم ؟ آيا نزد خدا شهادت مي دهيم ؟ به نفع چه كسي ؟ ، به نفع امام حسين ؟ . علماي معاني و بيان نكته اي را ذكر مي كنند كه خيلي عالي است و آن اين است : انسان گاهي مطلبي را در مقامي



از آن نعمت را در خدمت مخلوقات خدا قرار مي دهيد ، زكات داده ايد . در قرآن مي خوانيد الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوه و مما رزقناهم ينفقون ( سوره بقره ، آيه 3 ) متقين كساني هستند كه به غيب و ماوراء محسوسات ايمان دارند ، نماز را بپا مي دارند و از آنچه ما به آنها انعام كرده ايم مي بخشند.



وقتي كه معصوم مي پرسند يعني چه از آنچه كه ما به آنها داده ايم ؟ امام مي فرمايد : اي مما علمناهم يعلمون به موضوع مال و ثروت اختصاص نمي دهد . يكي از مصداقهايش اين است كه اگر شما عالم هستيد ، اگر مي دانيد چيزي را كه ديگران نمي دانند ، اگر علم مفيدي براي بشر نزد شما هست ، انفاق و زكات آن در راه خدا ا ين است كه محتاجان برسانيد . اين هم زكات و انفاق است . مي گويد نه براي اينكه مطلب را به شنونده تفهيم كند ، بلكه براي اينكه مي خواهد به او تفهيم كند كه من اين را مي فهمم . اين خيلي شايع هم هست . شما گاهي در حضور كسي به يك مطلب گواهي مي دهيد نه به عنوان اينكه او بداند ، مي دانيد خودش مي داند ، ولي با اين گواهي مي خواهيد به او بفهمانيد ، نزد او اقرار كنيد كه شما مي فهميد و مي دانيد . در اينجا شهادت معنايش اعتراف است . " من گواهي مي دهم " يعني من هم مثل هر آدم فهميده و محققي به اين حقيقت اعتراف مي كنم ، من معترفم يا اباعبدالله ! كه نهضت تو ، نهضت امر به معروف و نهي از منكر بود.



يعني من اين را مي فهمم كه تو تنها به خاطر دعوت اهل كوفه قيام نكردي . قبل از اينكه دعوت اهل كوفه اي پيدا شود قيام كردي . تو اول قيام كردي بعد مردم كوفه ترا دعوت كردند . من گواهي مي دهم و اعتراف مي كنم كه نهضت تو تنها اين نبود كه من بيعت نمي كنم .



نهضت تو شامل مطلب ديگري بود ، اصل ديگري در اسلام را اجرا كردي و آن ، اصل امر به معروف و نهي از منكر است . عرض كردم كه امر به معروف و نهي از منكر مقام و ارزش نهضت حسيني را خيلي بالا برده است ، به علاوه يك خصوصيت و بلكه خصوصيات ديگر .



خصوصيتي كه عرض مي كنم به طور كلي نهضتهاي پيامبران و اولياء الله و مومنين را از نهضتهايي كه ساير رهبران يا غير رهبران بشر مي كنند ، ممتاز مي كند ، امتياز مي بخشد . يعني چه ؟ عمل بشر ، پيكري دارد و روحي . يك كار را ممكن است من و شما هر دو مثل هم انجام بدهيم ، اما از چه نظر مثل هم ؟ از نظر اينكه پيكر كار من و پيكر كار شما يكجور است . فرض كنيد ما هر دو نفرمان نماز مي خوانيم ، هر دو نفرمان در فلان راه خير پول مي دهيم ، من صد تومان مي دهم ، شما هم صد تومان ، من چهار ركعت نماز مي خوانم شما هم چهار ركعت ، اينها كه با هم فرق ندارد ،اما ممكن است شما از يك خلوص نيت و خضوع و خشوعي ، از يك اخلاص و محبتي ، از يك عشقي ، از يك هيجان روحي بهره مند باشيد كه من نباشم . اين امر ، ارزش كار شما را هزاران برابر ارزش كار من مي كند . خيليها در راه خدا جهاد كردند اما چرا ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين ؟ ( 4 ) يك ضربت علي آن مقدار ارزش پيدا مي كند . چرا ؟ براي اينكه علي به آنجائي رسيده كه به قول اهل عرفان فاني في الله است . يعني در وجود او از انانيت و خودي چيزي باقي نيست.



وقتي كه دشمن در آن حال آب دهان به صورتش مي اندازد ، از بريدن سر دشمن امتناع مي كند ، مبادا خشمي پيدا كرده باشد كه تاثيري در عمل او بگذارد ، در روح عملش دخالتي بكند . مي خواهد خودش در اينجا وجود نداشته باشد ، در روح او فقط خدا وجود داشته باشد .



اين جهت را شما فقط در مكتب اولياء و انبياء مي بينيد ، در غير مكتب انبياء چنين چيزي را نمي توانيد ببينيد . در اين آيه اي كه در آغاز تلاوت شد : التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناه



عن المنكر ( 5 ) . بعد از چند كلمه ديگر آمده التائبون : بازگشت كنندگان به حق . عرفا مي گويند اولين منزل سلوك توبه است . چون توبه يعني بازگشت . آنكس ك ه راه عوضي مي رود يكدفعه بر مي گردد و به راه حق ، بر مي گردد به سوي خدا . التائبون العابدون پس از توبه است كه اينها پرستندگان خدا مي شوند ، خدا را مي پرستند ، غير خدا را نمي پرستند ، خدا حاكم بر وجودشان است ، غير از خدا حاكمي نيست ، فقط امر خدا را مي پذيرند ، امر غير خدا را نمي پذيرند ، الحامدون اينها ستايشگرند ، اما جز خدا موجود ديگري را ستايش نمي كنند .



اصلا موجود ديگري را قابل مدح و ستايش و نيايش نمي دانند ، تنها ستايشگر و نيايشگر خدا هستند . السائحون سياحتگران . راجع به سياحتگري در تفاسير بيانات مختلفي شده است . بعضي گفته اند مقصود روزه است ،يعني سياحت معنوي كه در روزه پيدا مي شود . ولي بسياري از محققين مانند علامه طباطبائي در " الميزان " اين را قبول نمي كنند . يك احتمالش اين است : كساني كه در زمين سير مي كنند . چون قرآن بشر را به سير در زمين دعوت كرده است يعني چه سير در زمين ؟ يعني مطالعه در جهان ، نه سياحتي كه هدفش فقط تفنن و ولگردي باشد . اسلام عمر انسان را عزيزتر از اين مي داند كه او فقط براي اينكه تماشائي كرده باشد ، سياحت كند . ولي اسلام سياحتي را كه بشر در آن تفكر كند ، تدبر كند ، درس بياموزد ، توصيه مي كند : قل سيروا في



الارض (6) . اين ، درس و فكر است . السائحون آن مطالعه كنندگان در تاريخ ، آن مطالعه كنندگان در اوضاع اجتماع بشري ، آن مطالعه كنندگان در قوانين خلقت ، آنها كه در مغز خود انبوهي از افكار و انديشه هاي روشن دارند . بعد دو مظهر از عبادت را ذكر مي كنند : الراكعون الساجدون آنها كه در حال ركوع و سجود ، خداي خود را تسبيح مي كنند ، در ركوع مي گويند : سبحان ربي العظيم و بحمده ، در سجود مي گويند : سبحان ربي الاعلي و بحمده ، آن سبحان ربي العظيم و بحمده گويان ، سبحان ربي الاعلي و بحمده گويان ، آنها الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر ، با چنين روحي با چنين انديشه هايي ، با چنين توشه هاي معنوي ، با چنين سرمايه معنوي ، صلاحيت اين را دارند كه مصلح اجتماعي باشند ، آنهائي كه اول صالح شده اند بعد مي خواهند مصلح باشند . آمر به معروف و ناهي از منكر يعني مصلح . مگر نا صالح مي تواند مصلح باشد ؟ ! آنان كه اول خودشان را اصلاح كرده اند ، اول خودشان را تاديب و تربيت كرده اند ، مي توانند مصلح باشند.



علي بن ابي طالب مي فرمايد : من نصب نفسه للناس اماما فعليه ان يبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم ( 7 ) . يعني آن كسي كه خود را پيشواي مردم معرفي مي كند ، معلم و مربي مردم معرفي مي كند ،



واعظ و خطيب مردم معرفي مي كند ، هادي و راهنماي مردم معرفي مي كند ، اول بايد از خودش شروع كند ، اول خودش را تعليم بدهد ، بداند كه يك جاهل در اندرون خودش هست ، اول به آن جاهلي كه در درون خودش به نام نفس اماره هست تلقين كند و ياد بدهد .



يك موجود تربيت نشده اي در درون خودش هست ، اول خودش را تربيت و تاديب بكند ، اول نفس خودش را موعظه كند ، ملامت كند ، از نفس خودش حساب بكشد ، همينكه خودش را اصلاح و تهذيب كرد و صالح شد ، آنوقت مي تواند مدعي شود كه من مي توانم راهنما و هادي مردم باشم ، واعظ مردم باشم ، معلم مردم باشم ، مودب و مربي مردم باشم ، مصلح اجتماع باشم . فرمود : آن كسي كه خودش را تعليم و تربيت مي كند بيشتر شايسته احترام است تا آن كسي كه مردم را تعليم و تربيت مي كند ، چون آن ، مشكلتر و مهمتر است.



باز علي بن ابي طالب فرمود : الحق اوسع الاشياء في التواصف ، و اضيقها في التناصف ( 8 ) . چه جمله ها دارد ! اينها را بايد بر لوح دل بنويسند . فرمود : حق و عدالت در مقام سخنگوئي و سخنسرايي و سخنراني و در مقام زبان ، دائره اش از همه چيز وسيعتر است . يعني در مقام سخن ، ميداني به اندازه ميدان حق باز نيست .



اگر انسان بخواهد سخنراني كند ، بخواهد حرف بزند ، از هر موضوعي بيشتر ، در اطراف حق مي شود حرف زد . اما در مقام عمل ، ميداني از ميدان حق تنگتر نيست . آنوقت است كه انسان



مي بيند چقدر مشكل است . همان كه آنقدر مي توانست در اطراف حق حرف بزند ، موقع عمل كه مي رسد ، مي بيند برداشتن يك گام هم مشكل است . اينجا هم قرآن بعد از آنكه مي گويد : التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون مي گويد : الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر اينها هستند كه در راه اشاعه خير قدم بر مي دارند، در راه مبارزه با شر و فساد قدم بر مي دارند ، و اينها هستند تنها كساني كه چنين صلاحيتي را دارند . و بشر المومنين ، در اينجا به مومنين نويد و بشارت بده كه اگر تائب ، عابد ، سائح ، راكع و ساجد شدند و پس از آن آمر به معروف و ناهي از منكر شدند ، آنگاه موفق خواهند شد . اما اگر همه آنها را داشتند ، ولي امر به معروف و نهي از منكر را نداشتند ، به جائي نخواهند رسيد . اگر امر به معروف و نهي از منكر را داشتند ، اما آمرين ب ه معروف و ناهين از منكر ، خودشان آلوده بودند ، و توبه فرمايان خود توبه كمتر كردند، باز هم به جائي نخواهند رسيد . اميرالمومنين فرمود : لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له ، و الناهين عن المنكر العاملين به ( 9 ) . خدا لعنت كند آن مردمي را كه امر به معروف مي كنند و خودشان بر خلاف آن معروف عمل مي كنند ، و آن مردمي را كه نهي از منكر مي كنند و خودشان همان منكراتي را كه نهي مي كنند ، مرتكب مي شوند . يعني آن آمرين به معروف و ناهون عن المنكري كه التائبون نيستند ، العابدون نيستند ، الحامدون



نيستند ، السائحون نيستند ، الراكعون نيستند ، الساجدون نيستند ، هنوز اين مراحل و منازل را طي نكرده مي خواهند آمر به معروف و ناهي از منكر باشند ، خدا چنين مردمي را لعنت كند . عرفا اصطلاحي دارند . مدعي هستند كه سالكان ، چهار سير مختلف دارند . 1 - سير من الخلق الي الحق ، يعني سير از خلق و طبيعت به سوي خداوند . 2 - سير بالحق في الحق ، سير در خداوند يعني كشف معارف الهي . 3 - سير من الحق الي الخلق ، سير از خداوند به سوي خلق ، يعني آمدن براي ارشاد مردم . 4 - سير بالحق في الخلق . در واقع مي خواهند بگويند آن كسي شايستگي دارد كه دستگير ديگران باشد ، هادي و راهنماي ديگران باشد ، آمر به معروف و ناهي از منكر باشد كه خودش رفته است به آن منزل و بعد ماموريت يافته كه مردم را به آنجائي كه خودش در آنجا قرار گرفته ، ببرد . معلوم شد كه نهضت حسيني ارزش اصلي خودش را از امر به معروف و نهي از منكر گرفته است .



پس بايد اين اصل را شناخت كه اين اصل مگر چه اندازه اهميت دارد كه حسين بن علي عليه السلام خودش را در راه آن شهيد مي كند و شايسته است مثل حسيني در اين راه قرباني شود . امر به معروف و نهي از منكر يگانه اصلي است كه ضامن بقاء اسلام است . به اصطلاح ، علت مبقيه است . اصلا اگر اين اصل نباشد ، اسلامي نيست . رسيدگي كردن دائم به وضع مسلمين است . آيا يك كارخانه بدون بازرسي و رسيدگي دائمي مهندسين متخصص كه ببينندچه وضعي دارد ، قابل بقا است ؟ اصلا آيا ممكن است يك سازمان همينطور به حال خود باشد ، هيچ درباره اش فكر نكنيم و در عين حال به كار خود ادامه دهد ؟ ابدا . جامعه هم چنين است . يك جامعه اسلامي اينطور استبلكه صد درجه برتر و بالاتر . شما كدام انسان را پيدا مي كنيد كه از پزشك بي نياز باشد ؟ يا انسان بايد خودش پزشك بدن خود باشد ، يا بايد ديگران پزشك باشند و او را معالجه كنند ، متخصص چشم ، متخصص گوش و حلق و بيني ، متخصص مزاج ، متخصص اعصاب . انسان هميشه انواع پزشكها را در نظر مي گيردبراي آنكه اندامش را تحت نظر بگيرند ، ببينند در چه وضعي است . آنوقت جامعه نظارت و بررسي نمي خواهد ؟ ! جامعه رسيدگي نمي خواهد ؟ ! آيا چنين چيزي امكان دارد ؟ ! ابدا . حسين بن علي ( ع )در راه امر به معروف و نهي از منكر ، يعني در راه اساسي ترين اصلي كه ضامن بقاء اجتماع اسلامي است ، كشته شد ، در راه آن اصلي كه اگر نباشد ، دنبالش متلاشي شدن است ، دنبالش تفرق است ، دنبالش تفكك و از ميان رفتن و گنديدن پيكر اجتماع است .



بله ، اين اصل ، اين مقدار ارزش دارد . آيات قرآن در اين زمينه بسيار زياد است . قرآن كريم بعضي از جوامع گذشته را كه ياد مي كند و مي گويد اينها متلاشي و هلاك شدند ، تباه و منقرض شدند ، مي فرمايد : به موجب اينكه در آنها نيروي اصلاح نبود ، نيروي امر به معروف و نهي از منكر نبود ، حس امر به معروف و نهي از منكر در ميان اين مردم زنده نبود . حال ببينيم امر به معروف و نهي از منكر چه شرايطي دارد و چگونه ما مي توانيم امر به معروف و نهي از منكر كنيم ؟ اولا معروف يعني چه ؟ منكر يعني چه ؟ امر به معروف و نهي از منكر يعني چه ؟ اسلام از باب اينكه نخواسته موضوع امر به معروف و نهي از منكر را به امور معين ، مثل عبادات ، معاملات ، اخلاقيات ، محيط خانوادگي و . . . محدود كند ، كلمه عام آورده است : معروف ، يعني هر كار خ ير و نيكي . امر به معروف لازم است .



نقطه مقابلش : هر كار زشتي . نگفت شرك يا فسق يا غيبت يا دروغ يا نميمه (10 ) يا تفرقه اندازي يا ربا يا ريا ، بلكه گفت : منكر : هر چه كه زشت و پليد است . " امر " يعني فرمان ، " نهي " يعني باز داشتن ، جلو گيري كردن . اما اين فرمان يعني چه ؟ آيا مقصود از اين فرمان ، فرمان لفظي است ؟آيا امر به معروف و نهي از منكر فقط در مرحله لفظ است ؟ فقط بايد با زبان امر به معروف و نهي از منكر كرد ؟ خير ، امر به معروف و نهي از منكر در مرحله دل و ضمير هست ، در مرحله زبان هست ، در مرحله دست و عمل هم هست .



تو بايد با تمام وجودت آمر به معروف و ناهي از منكر باشي . از علي بن ابي طالب عليه السلام سئوال كردند اينكه قرآن در مورد بعضي از زنده هاي روي زمين مي گويد اينها مرده اند ، يعني چه ؟ ميت الاحياء مرده در ميان زنده ها كيست و چيست ؟ فرمود : مردم چند طبقه اند ، بعضي



وقتي كه منكرات را مي بينند در ناحيه دل متاثر مي شوند ، تا مغز استخوانشان مي سوزد ، زبانشان به سخن در مي آيد ، انتقاد مي كنند ، مي گويند ، ارشاد مي كنند ، به اين مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل مي شوند ، با هر نوع عملي كه شده است ، با مهرباني باشد ، با خشونت باشد ، با زدن باشد ، با كتك خوردن باشد ، بالاخره هر عملي را كه وسيله ببينند براي اينكه با آن منكر مبارزه كنند انجام مي دهند . فرمود اين يك زنده به تمام زنده است . بعضي ديگر ، وقتي كه منكرات را مي بينند دلشان آتش مي گيرد ، به زبان مي گويند ، داد و فرياد مي كنند ، استغاثه مي كنند، نصيحت مي كنند ، موعظه مي كنند ولي پاي عمل كه در ميان مي آيد ، ديگر مرد عمل نيستند . فرمود : اين هم دو سه خصلت از حيات را دارا است ، ولي يك خصلت از حيات را ندارد . صنف سوم : دلش آتش مي گيرد ، اما فقط جوش مي زند ، فقط ناراحت مي شود . مثلا روزنامه را مي خواندمي بيند ايام عيد نمي خواهند احترام حسين بن علي را حفظ كنند . روزنامه ها تبليغ مي كنند ، راديو هم تبليغ مي كند كه از اين فرصت براي تفريح استفاده كنيد . چه نشسته ايد ! نصف مردم تهران رفتند ، جاها را گرفتند ، ده روز تعطيلي داريد . اينها را مي خواند، در دل مي گويد اينها چه كساني هستند ؟ ! چرا با حسين بن علي عليه السلام مبارزه مي كنند ؟ ! چرا يك نفر ، يك كلمه در روزنامه يا جاي ديگر نمي نويسد كه بابا ! تفريح ، وقت زيادي دارد ( 11 ) . ما مدعي هستيم



كه حسين بن علي با روح ما پيوند دارد . ما از اين مكتب استفاده ها كرده ايم و مي كنيم . اين كشور ، كشور حسين بن علي است ، كشور شيعه است . حسين بن علي شعار اين ملت است ، شعار اين كشور است . اين ، اهانت به حسين بن علي است كه شما اين ايام را به دنبال تفريح و تفنن برويد ! در روزنامه مي خواند ، جوش هم مي زند اما حاضر نيست يك كلمه حتي به رفيقش بگويد كه احترام حسين بن علي را حفظ كن ، تا سوم [ شهادت ] حسين بن علي باش . لااقل اين مقدار احترام اباعبدالله را حفظ كنيد . ما حسين را نگهداري نكرده ايم ، حسين بوده است كه تاكنون ما را نگهداري كرده است .



به قول اقبال لاهوري : " هيچوقت مسلمانان اسلام را نگهداري نكرده اند ، هميشه اسلام بوده است كه مسلمانان را نگهداري كرده است " . هر وقت خطر عميقي كشور را تهديد مي كند ، آن وقت مي بينيد مي آيند سراغ علي بن ابي طالب و نهج البلاغه اش .



سراغ حسين بن علي و ياد او . ما از آن مردمي هستيم كه : اذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجيهم الي البر اذا هم يشركون ( 12 ) . بعضي از مردم سوار كشتي كه مي شوند ، هنگامي كه دريا طوفاني مي شودصداي يا الله يا الله ، خدا خدايشان بلند است با خلوص نيت ، درباره چيزي جز خدا فكر نمي كنند ، ولي وقتي خدا نجاتشان مي دهد ، به ساحل نجات كه مي رسند ، وقتي خطر را دور مي بينند ،



به كلي يادشان مي رود ، منكر خدا مي شوند ، براي خدا مشرك مي سازند . ما در همين كشور خودمان مگر نديديم حدود بيست و پنج سال پيش چقدر نام حسين بن علي و علي بن ابي طالب را آنها كه نمي بردند ، مي بردند ! همينكه نجات پيدا كردند ، گفتند ما بابك خرم دين داشتيم ،المقنع داشتيم ، مازيار داشتيم . وقتي كه خطري اين ملت را تهديد مي كند ، بابك خرم دين كدام جهنم دره است ؟ ! به جنگ حسين بن علي مي آيند ، قهرمان در مقابل او درست مي كنند . خجالت نمي كشند ! به جاي اينكه افتخار كند اسم پسرش را حسين بگذارد ، بابك و مازيار و جمشيد و فرشيد مي گذارد ! به خدا تمام اينها مبارزه با اسلام است ، ميراندن اسلام است . شعارهاي دين را زنده نگهداريد . يكي از شعارهاي دين اسمهاست . من نمي فهمم اينكه مي گويند فلان اسم دمده شده ، كهنه شده ، يعني چه ؟ مگر اسم هم نو و كهنه دارد



چون اسم فلان كلفت فاطمه است ، پس فاطمه ، اسم كلفتهاست ! خيلي عجيب است ! پس ديگر ما اسم دخترمان را فاطمه نگذاريم ! همين ، خودش يك امر به معروف و نهي از منكر است . يك درجه امر به معروف و نهي از منكر اين استكه مردم ! بر فرزندانتان اسمهاي اسلامي بگذاريد . ( اين امر به معروف است ) . مبارزه كنيد با اسمهاي غير اسلامي . ( اين نهي از منكر است ) . براي موسساتتان نام اسلامي بگذاريد . نامهاي اسلامي را زنده نگهداريد . زبان اسلام را زنده نگهداريد .



زبان عربي ، زبان يك قوم نيست ، زبان اسلام است . زبان عربي زبان عرب نيست ، زبان اسلام است . اگر قرآن نبود اصلا اين زبان در دنيا وجود نداشت . از اهم وظايف ما اين است كه اين زبان را حفظ كنيم . هر فرهنگي ، هر تمدني اگر بخواهد زنده بماند ، بايد زبانش زنده بماند . اگر زبانش مرد خودش مرده است . اين مبارزه علني را كه با زبان عربي مي بينيد بايد بيدار بشويد ،بايد بفهميد ، بايد شعور داشته باشيد ، عقل داشته باشيد ، و الله اين ، مبارزه با اسلام است . با حروف الفبا كه كسي مبارزه ندارد . به خدا قسم ما در مقابل زبان عربي وظيفه داريم كه اين زبان اسلام را حفظ كنيم ، نگهداري كنيم . كي جلوي شما را گرفته است ؟ كلاسهايي تشكيل بدهيدو از كساني كه زبان عربي را مي دانند دعوت كنيد ، خودتان ، همسرتان ، فرزندانتان ، اين زبان را ياد بگيريد . اگر ياد بگيريد نه تنها ضرر نكرده ايد ، خيلي هم سود برده ايد چون يكي از زبانهاي زنده دنياست . اينهمه انگليسي زبانها زبانشان را تبليغ كردند و آن را آنچنان به ما تحميل كردند كه تا اندرون خانه هاي ما نفوذ كرده است .



براي چه ؟ دلشان به حال ما سوخته بود ؟ براي اينكه عادتشان را به ما تحميل كنند ، افكارشان را به ما تحميل كنند ، تمدن خودشان را به ما تحميل كنند ، روح خودشان را بر روح ما تحميل كنند ، براي اينكه روح ما را خرد كنند . چقدر ما مسلمانها غافل بوديم و هستيم .



نه تنها ما ايرانيها ، به هر جاي دنياي اسلام كه انسان قدم مي گذارد ، مي بيند قرنها در خواب بوده اند . خوشبختانه كم كم مسلمانان در حال بيداري هستند . چقدر انسان بايد متاسف و متاثر باشد كه دو نفر مسلمان از دو كشور مختلف وقتي يكديگر را در مكه يا مدينه ملاقات مي كنند ، زبان يكديگر را نمي فهمند ، بايد با زبان انگليسي تفاهم كنند . اينها نقشه هاي سيصد چهار صد ساله است . آيا هنوز وقت آن نرسيده كه ما اندكي در مقابل اين نقشه ها بيدار شويم ؟ ! كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر ( 13 ) . اين وظيفه بزرگ ( امر به معروف و نهي از منكر ) دو ركن ، دو شرط اساسي دارد : يكي از آنها رشد ، آگاهي و بصيرت است .



حالا كه من گفتم امر به معروف و نهي از منكر ، لابد همه ما خيال كرديم كه خوب از اينجا برويم و امر به معروف و نهي از منكر كنيم . از شما مي پرسيم اصلا من و شما مي فهميم كه امر به معروف و نهي از منكر چيست و چگونه بايد انجام شود ؟ تا حالا كه امر به معروف و نهي از منكرهاي ما در اطراف دگمه لباس و بند كفش مردم بوده است ، در حول و حوش موي سر و دوخت لباس مردم بوده است ! ما اصلا معروف چه مي شناسيم كه چيست ؟ منكر چه مي شناسيم كه چيست ؟ما گاهي معروفها را به جاي منكر مي گيريم و منكرها را به جاي معروف . بهتر اينكه ما جاهلها امر به معروف و نهي از منكر نكنيم . چه منكرها كه به نام امر به معروف و نهي از منكر به وجود نيامد . آگاهي و بصيرت مي خواهد ، خبرت و خبر و يت مي خواهد ، دانايي ، روانشناسي و جامعه شناسي مي خواهد تا انسان بفهمد كه چگونه امر به معروف و نهي از منكر كند ، يعني راه معروف را تشخيص بدهد ، ببيند معروف كجاست ، منكر را تشخيص بدهد ، ريشه منكر را به دست بياورد ، از كجا آن منكر



سرچشمه مي گيرد . و لهذا ائمه دين فرموده اند : جاهل بهتر است امر به معروف و نهي از منكر نكند . چرا ؟ لانه ما يفسده اكثر مما يصلحه (14). چون جاهل هنگامي كه امر به معروف و نهي از منكر مي كند ، مي خواهد بهتر كند بدتر مي كند .



و چقدر در اين زمينه مثالها زياد است . شايد شما بگوئيد ما جاهليم ، پس امر به معروف و نهي از منكر از ما ساقط شد ! جواب شما را داده اند . قرآن مي فرمايد : ليهلك من هلك عن بينه و يحيي من حي عن بينه ( 15 ) 0 لئلا يكون للناس علي الله حجه بعد الرسل ( 16 ) . از يكي از معصومين مي پرسند : بعضي از مردم جاهلند در روز قيامت با اينها چگونه عمل مي شود ؟ مي فرمايد : در آن روز عالمي را مي آورند كه عمل نكرده است ، مي گويند چرا عمل نكردي ؟ جواب ندارد ، بايد به سرنوشت ننگين و سهمگين خود دچار شود . شخصي را مي آورند و مي گويند : تو چرا عمل نكردي ؟ مي گويد نمي دانستم ،نمي فهميدم ! مي گويند : هلا تعلمت (17) ، نمي دانم ، نمي فهمم هم عذر شد ؟ ! خدا عقل را براي چه آفريده است ؟ براي اينكه بفهمي ، موشكافي كني ، بروي كاوش كني ، تحقيق كني . تو بايد از آن كساني باشي كه نه تنها اوضاع زمان خودت را درك بكني ، بلكه بايد آينده را هم بفهمي و درك بكني . اميرالمومنين فرمود : و لا نتخو



قارعه حتي تحل بنا ( 18 ) ، مردم ما نادان شده اند ، بلايايي را كه به آنها رو مي آورد ، تا رو نياورده تشخيص نمي دهند ، پيش بيني ندارند . بايد پيش بيني كنند . نه تنها بايد به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند بلكه بايد آنچنان جامعه شناس باشندكه مصائبي را كه در آينده مي خواهد پيش بيايد تشخيص بدهند و بفهمند كه در پنجاه سال بعد چنين خواهد شد . و لقد اتينا ابراهيم رشده ( 19) . يكي از چيزهايي كه به نهضت حسين بن علي ( ع ) ارزش زياد مي دهد روشن بيني است . روشن بيني يعني چه ؟يعني حسين ( عليه السلام ) در آنروز چيزهايي را در خشت خام ديد كه ديگران در آينه هم نمي ديدند . ما امروز نشسته ايم و اوضاع آن زمان را تشريح مي كنيم . ولي مردمي كه در آن زمان بودند آنچنان كه حسين بن علي عليه السلام مي فهميد ، نمي فهميدند .



شب تاسوعاست . ذكر خيري از آن مجاهد في سبيل الله ، آمر به معروف و ناهي از منكر ، كسي كه حسين بن علي ( ع ) از او در كمال رضايت بود ، حضرت عباس عليه السلام بكنيم . روابط ، در آن زمان مثل اين زمان نبود . حوادثي را كه در شام اتفاق مي افتاد ،مردمي كه در كوفه يا مدينه بودند ، خيلي ديگر خبردار مي شدند و گاهي هيچ خبردار نمي شدند . بهترين دليلش داستان اهل مدينه است : حسين بن علي در مدينه قيام مي كند ، بيعت نمي كند . مي رود مكه . بعد آن جريانها پيش مي آيد تا شهيد مي شود . تازه عامه مردم مدينه چشمهايشان را مي مالند ، كه چرا حسين بن علي



شهيد شد ؟ برويم شام مركز خلافت تا ببينيم قضيه از چه قرار بوده ؟ يك هيئت هفت هشت نفري را مامور اين كار مي كنند . مي روند به هشام مدتي در آنجا مي مانند ، تحقيق مي كنند ، حتي با خليفه ملاقات مي كنند ، اوضاع و احوال را كاملا مي بينند و بر مي گردند .



وقتي مردم از آنها مي پرسند قضيه از چه قرار بود ، مي گويند : نپرسيد كه ما در مدتي كه در شام بوديم ، مي ترسيديم كه از آسمان سنگ ببارد و ما هم از بين برويم . ( تازه آن حرفي را كه اباعبدالله ( ع ) گفت : و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد (20) مي فهمند و اعتراف مي كنند كه راست گفت حسين بن علي . ) گفتند : مگر چه قضيه اي بود ؟



گفتند : همينقدر به شما بگوييم كه ما از نزد كسي آمده ايم كه علنا شراب مي نوشد ، علنا سگ بازي مي كند ، يوز بازي مي كند ، هر فسقي را انجام مي دهد ( و حتي آنها در تعبير خودشان گفتند ) و با مادر خود زنا مي كند ، با محارم خود زنا مي كند . تازه پيش بيني اباعبدالله را فهميدند كه حسين از روز اول اينها را مي دانست .



در عاشورا هم فرمود كه اينها مرا خواهند كشت اما من امروز به شما مي گويم كه بعد از كشتن من ، اينها ديگر نخواهند توانست به حكومت خودشان ادامه دهند ، آل ابي سفيان ديگر رفتند . آل ابو سفيان كه خيلي زود رفتند ، بلكه آل اميه نتوانستند به حكومت خود ادامه دهند چرا كه بعد بني العباس بر همين اساس آمدند و خلافت را از آنها تصاحب كردند و پانصد سال خلاف



كردند ، و حكومت بني اميه بعد از قضيه كربلا ، دائما متزلزل بود . چه اثري از اين بهتر و بيشتر كه در ميان خود بني اميه مخالف پيدا كرد . اينها نيروي معنويت را مي رساند . همين ابن زياد با آن شقاوت ، برادري دارد به نام عثمان بن زياد .



عثمان آمد به برادرش گفت : برادر ! من دلم مي خواست تمام اولاد زياد به فقر و ذلت و نكبت و بدبختي دچار مي شدند و چنين جنايتي در خاندان ما پيدا نمي شد . مادرش مرجانه يك زن بدكاره است . وقتي كه پسرش چنين كاري را كرد ، به او گفت : پسرم ! اين كار را كردي ولي بدان كه ديگر بويي از بهشت به مشامت نخواهد رسيد . مروان حكم ، آن شقي ازل و ابد ، برادري دارد به نام يحيي بن حكم . يحيي در مجلس يزيد به عنوان يك معترض از جا بلند شد ، گفت : سبحان الله ! اولاد سميه ( يعني اولاد مادر زياد ) ، دختران سميه بايد محترم باشند ، ولي آل پيغمبر را تو به اين وضع در اين مجلس حاضر كرده اي ؟ ! آري ، نداي حسيني از درون خانه اينها بلند شد . داستان هند زن يزيد را هم شنيده ايدكه از اندرون خانه يزيد حركت كرد و به عنوان يك معترض به وضع موجود به سوي او آمد و يزيد مجبور شد اصلا تكذيب بكند ، بگويد اصلا من راضي به اين كار نبودم ، اين كار را من نكردم ، عبيدالله زياد از پيش خود كرد.



آخرين پيش بيني امام حسين ( ع ) اين بود : يزيد مي ميرد . يزيد آن دو سه سال بعد را با يك نكبتي حكومت مي كند و بعد مي ميرد . پسرش معاويه بن معاويه اين اوضاع را براي اينها تاسيس كرده بود ، بعد از چهل روز رفت بالاي منبر و گفت ايها الناس ! جد من معاويه با علي بن ابي طالب جنگيد و حق با علي بود نه با جد من ، پدرم يزيد با حسين بن علي جنگيد و حق با حسين بود نه با پدرم ، و من از اين پدر بيزاري مي جويم .



من خودم را شايسته خلافت نمي دانم و براي اينكه مثل گناهاني كه جد و پدرم مرتكب شدند ، مرتكب نشوم ، اعلان مي كنم كه از خلافت كناره گيري مي كنم . كنار رفت . اين نيروي حسين بن علي ( ع )بود ، نيروي حقيقت بود . در دوست و دشمن اثر گذاشت . امام صادق ( ع ) فرمود : رحم الله عمي العباس لقد آثر و ابلي بلاء حسنا ( 21 ) . فرمود : " خدا رحمت كند عموي ما عباس را ، عجب نيكو امتحان داد ،ايثار كرد و حداكثر آزمايش را انجام داد . براي عموي ما عباس مقامي در نزد خداوند است كه تمام شهيدان غبطه مقام او را مي برند . " اينقدر جوانمردي ، اينقدر خلوص نيت ، اينقدر فداكاري ! ما تنها از ناحيه پيكر عمل نگاه مي كنيم ، به روح عمل نگاه نمي كنيم تا ببينيم چقدر اهميت دارد . شب عاشورا است . عباس در خدمت اباعبدالله عليه السلام نشسته است . در همان وقت يكي از سران دشمن مي آيد ، فرياد مي زند عباس بن علي و برادرانش را بگوييد بيايند .



عباس مي شنود ولي مثل اينكه ابدا نشنيده است ، اعتنا نمي كند . آنچنان در حضور حسين بن علي مودب است كه آقا به او فرمود :



جوابش را بده هر چند فاسق است . مي آيد مي بيند شمر بن ذي الجوشن است . روي يك علاقه خويشاوندي دور كه از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از يك قبيله اند ، وقتي كه از كوفه آمده است به خيال خودش امان نامه اي براي ابوالفضل و برادران مادري او آورده است.



به خيال خودش خدمتي كرده است . تا حرف خودش را گفت ، عباس ( ع ) پرخاش مردانه اي به او كرد ، فرمود : خدا تو را و آن كسي كه اين امان نامه را به دست تو داده است ، لعنت كند . تو مرا چه شناخته اي ؟ درباره من چه فكر كرده اي ؟تو خيال كرده اي من آدمي هستم كه براي حفظ جان خودم ، امامم ، برادرم حسين بن علي عليه السلام را اينجا بگذارم و بيايم دنبال تو ؟ آن دامني كه ما در آن بزرگ شده ايم و آن پستاني كه از آن شير خورده ايم ، اينطور ما را تربيت نكرده است .



جناب ام البنين همسر علي عليه السلام چهار پسر از علي دارد . مورخين نوشته اند علي ( ع ) مخصوصا به برادرش عقيل توصيه مي كند كه زني براي من انتخاب كن كه ولدتها الفحوله ، از شجاعان زاده شده باشد، از شجاعان ارث برده باشد . لتلد لي ولدا شجاعا مي خواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد . البته در متن تاريخ ندارد كه علي ( ع ) گفته باشد هدف و منظور من چيست . اما آنها كه به روشن بيني علي معترف و مومنند ، مي گويند علي آن آخر كار را پيش بيني مي كرد . عقيل ، ام البنين را انتخاب مي كند ، به آقا عرض مي كند كه اين زن از نوع همان زني است كه تو مي خواهي . چهار پسر كه ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس است از اين زن به دنيا مي آيند . هر چهار پسر در كربلا در ركاب اباعبدالله حركت مي كنند و شهيد مي شوند . وقتي كه نوبت بني هاشم رسيد ، اباالفضل كه برادر ارشد بود ، به برادرانش گفت : برادرانم من دلم مي خواهد شما قبل از من به ميدان برويد ، چون مي خواهم اجر شهادت برادر را ادراك كرده باشم .



گفتند هر چه تو امر كني . هر سه نفر شهيد شدند ، بعد ابالفضل قيام كرد . اين زن بزرگوار ( ام البنين ) كه تا آنوقت زنده بود ولي در كربلا نبود ، شهادت چهار پسر رشيد خود را درك كرد و در سوگ آنها نشست .



در مدينه برايش خبر آمد كه چهار پسر تو در خدمت حسين بن علي عليه السلام شهيد شدند . براي اين پسرها ندبه و گريه مي كرد . گاهي سر راه عراق و گاهي در بقيع مي نشست و ندبه هاي جانسوزي مي كرد .



زنها هم دور او جمع مي شدند . مروان حكم كه حاكم مدينه بود ، با آنهمه دشمني و قساوت ، گاهي به آنجا مي آمد و مي ايستاد و مي گريست . از جمله ندبه هايش اينست :



لا تدعوني ويك ام البنين تذكريني بليوث العرين كانت بنون لي ادعي بهم واليوم اصبحت و لامن بنين " اي زنان ، من از شما يك تقاضا دارم و آن اين است كه بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد . چون ام البنين يعني مادر پسران ، مادر شير پسران . ديگر مرا به اين اسم نخوانيد . شما وقتي مرا به اين اسم مي خوانيد ، به ياد فرزندان شجاعم مي افتم و دلم آتش مي گيرد . زماني من ام البنين بودم ولي اكنون ام البنين و مادر پسران ذي لبد انبئت ان ابني اصيب براسه مقطوع يد ويلي علي شبلي امال برأسه ضرب العمد



لو كان سيفك في يديك لمادني منه احد مي گويد : " اي چشمي كه در كربلا بودي و آن منظره اي را كه عباس من ( شير بچه من ) حمله مي كرد ، مي ديدي و ديده اي ! اي مردمي كه آنجا حاضر بوده ايد ! براي من داستان نقل كرده اند ، نمي دانم اين داستان راست است يا نه ؟ انبئت ان ابني اصيب براسه مقطوع يد ، يك خبر خيلي جانگداز به من داده اند، نمي دانم راست است يا نه ؟ به من گفته اند كه اولا دستهاي پسرت بريده شد . بعد در حالي كه فرزند تو دست در بدن نداشت يك مرد لعين ناكس آمد و عمودي آهنين بر فرق او زد .



ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمد .



واي بر من ، واي بر من كه مي گويند بر سر شير بچه ام عمود آهنين فرود آمد . " بعد مي گويد : " عباس جانم ! فرزند عزيزم ! من خودم مي دانم كه اگر دست در بدن داشتي هيچكس جرات نزديك شدن به تو را نمي كرد " . و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

پاورقي

1 - سوره توبه ، آيه . 112



2 - زيارت وارث .



3 - چون زكات تنها پول دادن نيست .



4 - [ بحارج 20 ص 206 و مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 138 قريب به اين عبارت را آورده اند . ]



5 - سوره توبه ، آيه . 112



6 - سوره انعام ، آيه . 11



7 - نهج البلاغه ، كلمات قصار . 70



8 - نهج البلاغه ، خطبه . 214



9 - نهج البلاغه ، خطبه . 129



10 - سخن چيني .



11 - [ بايد توجه داشت كه اين سخنرانيها در زمان رژيم منحوس گذشته ايراد شده است ] .



12 - سوره عنكبوت ، آيه . 65



13 - سوره آل عمران ، آيه . 110



14 - كافي ج 1 ص 44 ، باب عمل بدون علم .



15 - سوره انفال ، آيه . 42



16 - سوره نساء ، آيه . 165



17 - امالي مفيد ص . 228



18 - نهج البلاغه ، خطبه . 32



19 - سوره انبياء ، آيه . 51



20 - مقتل مقرم ص . 146



21 - ابصار العين ص . 26