بازگشت

عامل سوم


عامل سوم ، يك عامل خصوصي است . اين دو عامل كه عرض كردم يعني غرضها و عداوتهاي دشمنان و حس اسطوره سازي و افسانه سازي بشر در تمام تواريخ دنيا هست . ولي در خصوص حادثه عاشورا يك جريان و عامل بالخصوصي هست كه سبب شده استدر اين داستان ، جعل واقع شود . پيشوايان دين از زمان پيغمبر اكرم و ائمه اطهار دستور اكيد و بليغ داده اند كه بايد نام حسين بن علي زنده بماند ، بايد مصيبت حسين بن علي هر سال تجديد شود . چرا ؟ اين چه دستوري است در اسلام ، چرا ائمه دين اينهمه به اين موضوع اهتمام داشتند ، و چرا براي زيارت حسين بن علي اينهمه ترغيب و تشويق است ؟ به اين چرا بايد دقت كنيد . ممكن است كسي بگويد براي اينست كه تسلي خاطري براي حضرت زهرا باشد ! آيا اين حرف مسخره نيست ؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتياج به تسليت داشته باشد ،در صورتي كه به نص خود امام حسين و بحكم ضرورت دين ، بعد از شهادت امام حسين ، ايشان و حضرت زهرا نزد يكديگرند . اين چه حرفي است ؟ ! مگر حضرت زهرا بچه است كه بعد از 1400 سال هنوز هم بسر خودش بزند ، گريه كند و ما برويم به ايشان سر سلامتي بدهيم ؟ ! اين حرفهاست كه دين را خراب مي كند ! حسين عليه السلام مكتب عملي اسلام را تاسيس كرد . حسين عليه السلام نمونه عملي قيامهاي اسلامي است . خواستند مكتب حسين زنده بماند ، خواستند سالي يك بار حسين با آن نداهاي شيرين و عالي و حماسه انگيزش ظهور كند ، فرياد كند : الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا ( 1 ) خواستند الموت اولي من ركوب العار ( 1 ) ، مرگ از زندگي ننگين بهتر است ،براي هميشه زنده بماند . خواستند لا اري الموت الا سعادش و الحياش مع الظالمين الا برما ( 1 ) ، براي هميشه زنده بماند . زندگي با ستمكاران براي من خستگي آور است ، مرگ در نظر من جز سعادت چيزي نيست .



خواستند آن جمله هاي ديگر حسين : خط الموت علي ولد آدم مخط القلادش علي جيد الفتاش ( 4 ) ، زنده بماند هيهات منا الذله ( 5 ) زنده بماند . خواستند صحنه هايي از اين قبيل كه حسين عليه السلام مي آيد در مقابل سي هزار نفر مي ايستد در حالي كه در نهايت شدت از ناحيه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار ، كه چنين مردي دنيا بخود نديده است مي فرمايد : الا و ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة ، و الذلة و هيهات منا الذلة يأب



الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت (6 ) ، زنده بماند . مكتب حسين عليه السلام زنده بماند ، تربيت حسيني زنده بماند ، پرتوي از روح حسيني در اين ملت دميده شود و بر آن بتابد .



فلسفه اش خيلي روشن است . نگذاريد حادثه عاشورا را فراموش شود . حيات شما ، زندگي و انسانيت و شرف شما به اين حادثه بستگي دارد . به اين وسيله مي توانيد اسلام را زنده نگهداريد . پس ترغيب كردند كه مجلس عزاي حسيني را زنده نگهداريد و درست است .



عزاداري حسين بن علي واقعا فلسفه صحيحي دارد ، فلسفه بسيار بسيار عالي هم دارد . هر چه ما در اين راه كوشش كنيم ، بشرط اينكه هدف اين كار را تشخيص دهيم ، بجاست . اما متاسفانه عده اي اين را نشناختند ، خيال كردند بدون اينكه مردم را به مكتب حسين آشنا كنند ، به فلسفه قيام حسيني آشنا كنند ، مردم را عارف به مقامات حسيني كنند ، همين قدر كه آمدند و نشستند و نفهميده و ندانسته گريه اي كردند ، كفاره گناهان است



مرحوم حاجي نوري نكته اي را در كتاب " لؤلؤ و مرجان " ذكر كرده است و آن اينكه عده اي گفتند موضوع امام حسين و گريه بر او ، ثوابش آنقدر زياد است كه از هر وسيله اي براي اين كار مي شود استفاده كرد . يك حرفي امروزيها در مكتب " ما كياول " در آورده اند كه هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد ، شد ! اينها هم گفتند ما يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام حسين ( ع ) است كه كار بسيار خوبي است و بايد گريست .



به چه وسيله بگريانيم ؟ بهر وسيله كه شد ! هدف كه مقدس است ، وسيله هر چه شد ، شد . اگر تعزيه در آوريم ، يك تعزيه هاي اهانت آور ، درست است يا نه ؟ گفتند اشك جاري مي شود يا نه ؟ همين قدر كه اشك جاري شود ،اشكال ندارد ! شيپور بزنيم ، طبل بزنيم ، طبل بزنيم معصيت كاري بكنيم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانيم ، عروسي قاسم درست كنيم ، جعل كنيم ، تحريف كنيم ، در دستگاه امام حسين اين حرفها مانعي ندارد . دستگاه امام حسين از دستگاه ديگران جداست .



در اينجا دروغ گفتن بخشيده است ، جعل كردن ، تحريف كردن ، شبيه سازي ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشيده است . هر گناهي كه اينجا بكنيد ، بخشيده است ، هدف خيلي مقدس است ! در نتيجه افرادي دست به جعل و تحريف اين قضيه زدند كه انسان تعجب مي كند ! در ده ، پانزده سال پيش كه به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگي بود ، مرحوم حاج شيخ محمد حسن نجف آبادي اعلي الله مقامه ، خدمت ايشان رفتم و روضه اي را كه تازه در جايي شنيده بودم و تا آن وقت نشنيده بودم ، براي ايشان نقل كردم . كسي كه اين روضه را مي خواند اتفاقا ترياكي هم بود .



اين روضه را خواند و بقدري مردم را گرياند كه حد نداشت . داستان پيرزني را نقل مي كرد كه در زمان متوكل مي خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيري مي كردند و دستها را مي بريدند تا اينكه قضيه را به آنجا رساند كه اين زن را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد يا اباالفضل العباس ! وقتي داشت غرق مي شد سواري آمد و گفت ركاب اسب مرا بگيرد .



ركابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمي كني ؟ گفت من دست در بدن ندارم ، كه مردم خيلي گريه كردند . مرحوم حاج شيخ محمد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه يك روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جريان ، قبل از ايشان اتفاق افتاده و ايشان از اشخاص معتبري نقل كردند ) مجلس روضه اي بود كه از بزرگترين مجالس اصفهان بود و حتي مرحوم حاج ملا اسماعيل خواجويي كه از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شركت داشت .



واعظ معروفي مي گفت كه من آخرين منبري بودم . منبريهاي ديگر مي آمدند و هنر خودشان را براي گرياندن مردم اعمال مي كردند . هر كس مي آمد روي دست ديگري مي زد و بعد از منبر خود مي نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ،تا ظهر طول كشيد . ديدم هر كس هر هنري داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيه را جعل كردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روز رفتم در مجلس ديگري كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از من منبر رفته همين داستان را مي گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم كردند ! اين موضوع كه دستگاه حسيني ، دستگاه جدايي است و از هر وسيله اي براي گرياندن مردم مي شود استفاده كرد ، اين توهم و خيال دروغ و غلط ، عامل بزرگي براي جعل و تحريف شد ! مرحوم حاجي نوري ، اين مرد بزرگوار ، استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمي كه حتي بر حاج شيخ عباس ترجيح داشته است به اعتراف خود حاج شيخ عباس و ديگران ، مرد فوق العاده متبحر و با تقوائي است .



ايشان اين مطلب را در كتاب خودشان طرح كرده اند كه اگر اين حرف درست باشد كه هدف وسيله را مباح مي كند ، من اين جور مي گويم : يكي از هدفهاي اسلامي ، ادخال سرور در قلب مؤمن است ، يعني انسان كاري كند كه مؤمني خوشحال شود. من براي اينكه مؤمني را خوشحال كنم ، در حضور او غيبت مي كنم چون از غيبت خيلي خوشش مي آيد ! اگر بگويند مرتكب گناه مي شوي ، مي گويم خير ، هدفم مقدس است ، من كه غيبت مي كنم ، مي خواهم او را خوشحال كنم ! مثال ديگري مرحوم حاجي نوري ذكر مي كند كه مردي زن بيگانه اي را مي بوسد .



بوسيدن زن نامحرم حرام است ، مي گوئيم چرا اين كار را انجام دادي ؟ مي گويد من ادخال سرور در قلب مؤمن كردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم همين را مي توان گفت . اين چه غوغايي است ؟ ! اين چه حرف شريعت خراب كني است ؟ ! اينكه براي گرياندن مردم در سوگ امام حسين ( ع ) ، استفاده كردن از هر وسيله اي جايز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسين است . امام حسين ( ع ) ، شهيد كه اسلام بالا برود ، اشهد انك قد اقمت الصلوه و آتيت الزكوه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده ( 7 ) . امام حسين ( ع ) كشته شد كه سنن



اسلامي ، مقررات اسلامي ، قوانين اسلامي زنده شود ، نه اينكه بهانه اي شود كه پا روي سنن اسلامي بگذارند . امام حسين ( ع ) را ما بصورت العياذ بالله اسلام خرابكن درآورده ايم . امام حسيني كه ما در خيال خودمان درست كرده ايم اسلام خرابكن است .



حاجي نوري در كتابش نوشته است يكي از طلاب نجف كه اهل يزد بود ، برايم نقل كرد كه در جواني سفري پياده از راه كوير به خراسان مي رفتم . در يكي از دهات نيشاپور مسجدي بود و من چون جايي را نداشتم ، به مسجد رفتم .



پيشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت . در اين بين با كمال تعجب ديدم فراش مسجد مقداري سنگ آورد و تحويل پيشنماز داد . وقتي روضه را شروع كرد ، دستور داد چراغها را خاموش كردند . چراغها كه خاموش شد ، سنگها را به طرف مستمعين پرتاب كرد كه صداي فرياد مردم بلند شد . چراغها كه روشن شد ديدم سرهاي مردم مجروح شده است و در حالي كه اشكشان مي ريخت از مسجد بيرون رفتند . رفتم نزد پيشنماز و به او گفتم اين چه كاري بود كه كردي ؟ ! گفت من امتحان كرده امكه اين مردم با هيچ روضه اي گريه نمي كنند . چون گريه كردن بر امام حسين ( ع ) اجر و ثواب زيادي دارد و من ديدم كه راه گرياندن اينها منحصر است به اينكه سنگ به كله شان بزنم ، از اين راه اينها را مي گريانم ! به قول او هدف وسيله را مباح مي كند. هدف ، گريه بر امام حسين ( ع ) است ولو اينكه يك دامن سنگ به كله مردم بزند . پس اين يك عامل خصوصي در اين قضيه بوده كه در جعلها و تحريفها دخالت داشته است . انسان وقتي كه در تاريخ سير مي كند ، مي بيند بر سر اين حادثه چه آورده اند ! بخدا قسم حرف حاجي نوري حرف راستي است . مي گويد امروز اگر كسي بخواهد بر امام حسين بگريد ، بر اين تحريفها و مسخها بايد بگريد ، بر اين دروغها بايد بگريد .



كتاب معروفي است به نام " روضة الشهداء " كه نويسنده آن ملا حسين كاشفي است . حاجي نوري مي گويد اين داستان زعفر جني و عروسي قاسم اول بار در كتاب اين مرد نوشته شده و من اين كتاب را نديده بودم و خيال مي كردم در آن يكي دو تا از اين حرفهاست .



بعد كه اين كتاب را كه به فارسي هم هست و تقريبا 500 سال پيش تاليف شده است ، . . . (8 ) ملا حسين مرد ملا و با سوادي بوده و كتابهائي هم دارد و صاحب انوار سهيلي است . تاريخش را كه مي خوانيم معلوم نيست شيعه بوده يا سني و اساسا مرد بوقلمون صفتي بوده است ،بين شيعه ها كه مي رفته ، خودش را شيعه صددرصد و مسلم معرفي مي كرده و بين سنيها كه مي رفته خودش را حنفي نشان مي داده است . اهل سبزوار است و سبزوار مركز تشيع بوده است و مردم هم متعصب در تشيع .



در سبزوار شيعه صددرصد بوده و گاهي كه به هرات مي رفته ( شوهر خواهر و يا باجناق عبدالرحمن جامي بوده است ) در آنجا سني بوده و به روش اهل تسنن . واعظ هم بوده ولي تا در سبزوار بود ذكرمصيبت مي كرد . و وفاتش در حدود 910 بوده است يعني در اوايل قرن دهم يا اواخر قرن نهم . اولين كتابي كه در مرثيه به فارسي نوشته شده ، همين



كتاب است كه در پانصد سال پيش نوشته شده است . قبل از اين كتاب ، مردم به منابع اصلي مراجعه مي كردند . شيخ مفيد رضوان الله عليه "ارشاد" را نوشته است و چقدر متقن نوشته است . ما اگر به " ارشاد " شيخ مفيد خودمان مراجعه كنيم ، احتياج بجاي ديگر نداريم . از اهل تسنن ، طبري نوشته ، ابن اثير نوشته ، يعقوبي و ابن عساكر و خوارزمي نوشته اند . من نمي دانم اين بي انصاف چه كرده است ! وقتي كه اين كتاب را خواندم ديدم حتي اسمها جعلي است ! يعني در اصحاب امام حسين ( ع ) اسمهايي را ذكر مي كند كه اصلا وجود نداشته اند ، در ميان دشمن هم اسمهايي را مي گويد كه همه جعلي است . داستانها را بشكل افسانه درآورده است . اين كتاب چون اولين كتابي است كه بزبان فارسي نوشته شد ، لذا مرثيه خوانها كه اغلب بي سواد بودند و به كتابهاي عربي مراجعه نمي كردند ،همين كتاب را مي گرفتند و در مجالس ازرو مي خواندند . اينست كه امروز مجالس عزاداري امام حسين ( ع ) را روضه خواني مي گوئيم . در زمان امام حسين ( ع ) و حضرت صادق (ع) و امام حسن عسكري ( ع ) اصطلاح روضه خواني رايج نبوده و بعد، در زمان سيد مرتضي و خواجه نصيرالدين طوسي هم روضه خواني نمي گفته اند. از پانصد سال پيش به اين طرف اسمش روضه خواني شده ، روضه خواني يعني خواندن كتاب روضة الشهداء، يعني خواندن همان كتاب دروغ. از وقتي كه اين كتاب بدست مردم افتاد ، كسي تاريخ واقعي امام حسين (ع) را مطالعه نكرد. در شصت ، هفتاد سال پيش مرحوم ملا آقاي دربندي پيدا شد. تمام حرفهاي روضة الشهداء را باضافه چيزهاي ديگري پيدا كرد و همه را يكجا جمع كرد و كتابي نوشت بنام اسرارالشهادش ، واقعا مطالب اين كتاب انسان را وادار مي كند كه به اسلام بگريد .



حاجي نوري مي نويسد كه ما در درس حاج شيخ عبدالحسين تهراني بوديم ( كه مرد بسيار بزرگواري بوده است ) و از محضر ايشان استفاده مي كرديم كه سيد روضه خواني اهل حله آمد و كتاب مقتلي به ايشان نشان داد كه ايشان ببينند معتبر هست يا نيست ، اين كتاب نه اول داشت و نه آخر فقط در جايي از آن نوشته بود كه فلان ملاي جبل عاملي از شاگردان صاحب معالم است . مرحوم حاج شيخ عبدالحسين كتاب را گرفت كه مطالعه كند . اولا در احوال آن عالم مطالعه كرد ، ديد چنين كتابي به نام او ننوشته اند و ثانيا خود كتاب را مطالعه كرد ، ديد مملو از اكاذيب است . به آن سيد گفت اين كتاب همه اش دروغ است . مبادا اين كتاب را بيرون بياوري و يا از آن چيزي نقل كني كه جايز نيست ، و اساسا اين كتاب نوشته آن عالم نيست و مطالبش دروغ است . حاجي نوري مي نويسد : همين كتاب دست صاحب اسرارالشهادش افتاد و تمام مطالبش را از اول تا آخر نقل كرد . حاجي نوري حكايت ديگري را نقل مي كند كه تاثرآور است و آن اينكه مردي رفت نزد مرحوم صاحب مقامع ( 9 ) گفت ديشب خواب



چه خواب ديدي ؟ گفت خواب ديدم با اين دندانهاي خودم گوشتهاي بدن امام حسين عليه السلام را دارم مي كنم ! اين مرد عالم لرزيد ، سرش را پايين انداخت ، مدتي فكر كرد ، گفت شايد تو مرثيه خوان هستي ، گفت بله . فرمود بعد از اين يا اساسا مرثيه خواني را ترك كن ، و يا از كتابهاي معتبر نقل كن . تو با اين دروغهايت گوشت بدن امام حسين (ع) را با دندانهايت مي كني ! اين لطف خدا بود كه در اين رؤيا اين را به تو نشان بدهد. اگر كسي تاريخ عاشورا را بخواند مي بيند از زنده ترين و مستندترين و از پرمنبع ترين تاريخهاست . مرحوم آخوند خراساني فرموده بود آنها كه بدنبال روضه نشنيده مي روند ، بروند روضه هاي راست را پيدا كنند كه آنها را احدي نشنيده است .



خطبه هايي كه امام حسين عليه السلام در مكه و بطور كلي در حجاز ، در كربلا ، در بين راه خوانده ، خطابه هايي كه اصحابش خوانده اند ، سؤال و جوابهايي كه با حضرت شده ، نامه هائي كه ميان ايشان و ديگران مبادله شده ، نامه هائي كه ميان خود دشمنان مبادله شده است ، به علاوه اظهارات كساني كه حاضر در واقعه عاشورا بوده اند ( چه از دشمنان و چه از دوستان ) و اين حادثه را نقل كرده اند ، آنها را مطالعه كنند . سه چهار نفر از دوستان امام حسين بودند كه جان بسلامت بردند .



از جمله ، غلامي است به نام عقبه بن سمعان كه از مكه همراه امام بود و وقايع نگار لشكر ابا عبدالله بود



بزرگي بوده اند . مرحوم آقا محمد علي به كرمانشاه رفت و خيلي هم نفوذ و اقتدار پيدا كرد . است . او در روز عاشورا گرفتار شد و چون گفت غلامم ، آزادش كردند . مرد ديگري است بنام حميد بن مسلم كه از وقايع نگارهاي لشكر عمرسعد بوده است . يكي از حاضرين واقعه ، شخص امام زين العابدين عليه السلام است كه همه قضايا را نقل كرده اند . نقطه ابهامي در تاريخ امام حسين وجود ندارد. متاسفانه حاجي نوري يك داستان جعلي و تحريفي درباره امام زين العابدين عليه السلام نقل مي كند . مي گويد در روز عاشورا وقتي كه براي اباعبدالله ياوري باقي نماند ، حضرت براي خداحافظي به خيمه امام زين العابدين عليه السلام رفتند .



حضرت امام زين العابدين عليه السلام فرمود : پدرجان ! كار شما و اين مردم به كجا كشيد ؟ ( يعني تا آن وقت امام زين العابدين بي خبر بوده است ) ! فرمود : پسر جان به جنگ كشيد . امام زين العابدين فرمود حبيب بن مظاهر چطور شد ؟فرمود : قتل . زهيربن القين چطور شد ؟ قتل . بريربن خضير چطور شد ؟ قتل . هر كس از اصحاب را كه اسم برد ، فرمود كشته شد . بعد بني هاشم را پرسيد ، قاسم بن حسن چطور شد؟ برادرم علي اكبر چطور شد؟ بر عمويم ابوالفضل چه شد ؟ .



قتل اين ، جعل است ، دروغ است . امام زين العابدين كه العياذ بالله آنقدر مريض و بيهوش نبوده كه نفهمد چه گذشته است . تاريخ مي نويسد حتي در همان حال امام حركت كرد و فرمود عمه ! عصاي مرا با يك شمشير بياور .



يكي از كساني كه حاضر در واقعه بوده و آن را نقل كرده است ، شخص امام زين العابدين عليه السلام است . پس توبه كنيم ، واقعا بايد توبه كنيم به خاطر اين جنايت و خيانتي كه نسبت به ابا عبدالله الحسين عليه السلام و اصحاب و ياران و خاندانش مرتكب مي شويم ، همه افتخارات اينها را از بين مي بريم . توبه كنيم و بعد ، از اين مكتب تربيتي استفاده كنيم . چه كم وكسري در زندگي عباس بن علي آن طور كه مقاتل معتبر نوشته اند وجود دارد ؟اگر نبود براي ابوالفضل مگر همين يك افتخار ، كسي با او كاري نداشت ، غير از امام حسين ( ع ) با هيچ كس كاري نداشتند . امام حسين ( ع ) هم فرمود اينها فقط به من كار دارند و اگر مرا بكشند ، به هيچ كس ديگري كار ندارند .



وقتي كه شمربن ذي الجوشن مي خواست از كوفه به طرف كربلا حركت كند ، يكي از حضاري كه در آنجا بود ، به ابن زياد اظهار كرد كه بعضي از خويشاوندان مادري ما همراه حسين بن علي هستند ،خواهش مي كنم امان نامه اي براي آنها بنويس . ابن زياد هم نوشت . شمر در يك فاصله دور ، از قبيله اي بود كه قبيله ام البنين با آنها نسبت داشتند . اين پيام را در عصرتاسوعا شخص او آورد . اين مرد پليد آمد كنار خيمه حسين بن علي عليه السلام و فريادش را بلند كرد: اين بنوا اختنا ( 10 ) خواهرزادگان ما كجا هستند ؟ ابوالفضل عليه السلام در حضور اباعبدالله عليه السلام نشسته بود ، برادرانش همه آنجا بودند ، يك كلمه جواب ندادند تا امام فرمود : اجيبوه و ان كان فاسقا (11) جوابش را بدهيد هر چند آدم فاسقي است . آقا كه اجازه داد ، جواب دادند . گفتند : ما



تقول ، چه مي گوئي ؟ مژده اي براي شما آورده ام ، بشارتي براي شما آورده ام . براي شما از اميرعبيدالله امان آورده ام ، شما آزاديد ، اگر الان برويد ، جان بسلامت مي بريد . گفتند خدا ترا لعنت كند و اميرت ابن زياد و آن امان نامه اي كه آورده اي .



ما امام خودمان ، برادر خودمان را رها كنيم به موجب اينكه تامين داريم ؟ ! در شب عاشورا ، اول كسي كه اعلام ياري نسبت به اباعبدالله كرد ، برادر روز عاشورا مي شود ، بنابر يكي از دو روايت ابوالفضل جلو مي آيد ، عرض مي كند برادرجان به من هم اجازه بفرمائيد ، اين سينه من تنگ شده است ، ديگر طاقت نمي آورم ، مي خواهم هر چه زودتر جان خودم را فداي شما كنم .



من نمي دانم روي چه مصلحتي امام جواب حضرت ابوالفضل را چنين داد ، خود اباعبدالله بهتر مي دانست . فرمود برادرم حال كه مي خواهي بروي ، برو بلكه بتواني مقداري آب براي فرزندان من بياوري . لقب " سقا " ، آب آور ، قبلا به حضرت ابوالفضل داده شده بود ،چون يك نوبت يا دو نوبت ديگر در شبهاي پيش ابوالفضل تواسنته بود برود صف دشمن را بشكافد و براي اطفال اباعبدالله آب بياورد . اين جور نيست كه سه شبانه روز آب نخورده باشند ، نه ، سه شبانه روز بود كه ممنوع بودند ، ولي در اين خلال توانستند يكي دوبار از جمله در شب عاشورا آب تهيه كنند ، حتي غسل كردند ، بدنهاي خودشان را شستشو دادند . ابوالفضل فرمود چشم . ببينيد چقدر منظره باشكوهي است ، چقدر عظمت است ، چقدر شجاعت است ،چقدر دلاوري است ، چقدر انسانيت است ، چقدر شرف است ، چقدر معرفت و فداكاري است ؟ ! يك تنه خودش را به جمعيت مي زند . مجموع كساني را كه دور آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشته اند . وارد شريعه فرات شد ، اسب را داخل آب برد ( اين را همه نوشته اند ) . اول مشكي را كه همراه دارد پر از آب مي كند و به دوش مي گيرد . تشنه است ، هوا گرم است ، جنگيده است . همان طور كه سوار است و آب تا زيرشكم اسب را فرا گرفته است ، دست زير آب مي برد ، مقداري آب با دو دستش تا نزديك لبهاي مقدسش مي آورد . آنهائي كه از دور ناظر بوده اند ، گفته اند اندكي تامل كرد ، بعد ديديم آب نخورده بيرون آمد ، آبها را روي آب ريخت . كسي نفهميد كه چرا ابوالفضل در آنجا آب نياشاميد ؟ ! اما وقتي كه بيرون آمد رجزي خواند كه در اين رجز ، مخاطب ، خودش بود نه ديگران . از اين رجز فهميدند چرا آب نياشاميد :



يا نفس من بعد الحسين هوني فبعده لا كنت ان تكوني هذا الحسين شارب المنون و تشربين بارد المعين و الله ما هذا فعال ديني و لا فعال صادق اليقين (12) اي نفس ابوالفضل ! مي خواهم بعد از حسين زنده نماني . حسين شربت مرگ مي نوشد ، حسين در كنار خيمه ها با لب تشنه ايستاده باشد و تو آب بياشامي ؟ ! پس مردانگي كجا رفت ، شرف كجا رفت ، مواسات و همدلي كجا رفت ؟ مگر حسين امام تو نيست ، مگر تو ماموم او نيستي ، مگر تو تابع او نيستي ؟ !



هذا الحسين شارب المنون و تشربين بارد المعين هيهات ! هرگز دين من چنين اجازه اي به من نمي دهد ، هرگز وفاي من چنين اجازه اي به من نمي دهد . ابوالفضل مسير خود را در برگشتن عوض كرد . از داخل نخلستانها آمد . قبلا از راه مستقيم آمده بود . چون مي دانست همراه خودش امانت گرانبهايي دارد ، راه خود را عوض كرد و تمام همتش اين بود كه آب را به سلامت برساند



بخدا قسم اگر دست راست مرا ببريد من دست از دامن حسين بر نمي دارم ، طولي نكشيد كه رجز عوض شد :



يا نفس لا تخشي من الكفار و ابشري برحمة الجبار مع النبي السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسري ( 13 ) در اين رجز فهماند كه دست چپش هم بريده شده است . نوشته اند با آن هنر و فروسيتي كه داشت ، به هر زحمت بود مشك آب را چرخاند و خودش را روي آن انداخت . من نمي گويم چه حادثه اي پيش آمد ، چون خيلي جانسوز است . در شب تاسوعا معمول است كه ذكر مصيبت اين مردبزرگ مي شود .



اين را هم عرض كنم كه ام البنين مادر حضرت ابوالفضل در حادثه كربلا زنده بود ولي در كربلا نبود ، در مدينه بود . به او خبر دادند كه در حادثه كربلا هر چهار پسر تو شهيد شدند . اين زن بزرگوار به قبرستان بقيع مي آمد و براي فرزندان خودش نوحه سرايي مي كرد نوشته اند نوحه سرايي اين زن آنقدر دردناك بود كه هر كس مي آمد





گريه مي كرد ، حتي مروان حكم كه از دشمن ترين دشمنان بود . در نوحه سرايي خود ، گاهي همه فرزندانش و گاهي ارشد آنها را بالخصوص ياد مي كرد . ابوالفضل ، هم از نظر سني و هم از نظر كمالات روحي و جسمي ارشد فرزندانش بود. من يكي از اين دو مرثيه اي را كه از اين زن بخاطر دارم براي شما مي خوانم . اين مادر داغدار در آن مرثيه هاي جانسوز خودش ( بطور كلي عربها مرثيه را خيلي جانسوز مي خوانند ) اين جور مي خواند : يا من راي العباس كر علي جماهير النقد و وره من ابناء حيدر كل ليث ذي لبد انبئت ان ابني اصيب براسه مقطوع يد ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمد ( 14 )



لو كان سيفك في يديك لمادني منه احد اي چشم ناظر ، اي چشمي كه در كربلا بودي و آن مناظر را مي ديدي ، اي كسي كه آن لحظه را تماشا كردي كه شير بچه من ابوالفضل از جلو و شير بچه گان ديگر من از پشت سرش بر اين جماعت پست حمله برده بودند ، براي من قضيه اي نقل كرده اند ، نمي دانم راست است يا دروغ ؟ گفته اند در وقتي كه دستهاي بچه من بريده بود ، عمود آهنين بر فرق فرزند عزيز من وارد شد ، آيا راست است ؟ ! ويلي علي شبلي امال براسه ضرب العمد بعد مي گويد ، ابوالفضل ! فرزند عزيزم ، من خودم مي دانم ، اگر دست مي داشتي مردي در جهان نبود كه با تو روبرو





شود . اينكه آنها چنين جسارتي كردند براي اين بود كه دستهاي تو از بدن بريده شده بود . لا حول ولا قوش الا بالله العلي العظيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

پاورقي

1 - بحار الانوار ج 44 صفحه 381 ، تحف العقول صفحه 176 ، اللهوف صفحه 33 ، مقتل الحسين خوارزمي ج 2 صفحه .5



2 - مناقب ابن شهرآشوب ج 4 صفحه 110 ، اللهوف صفحه 50 ، بحارالانوار جلد 45 صفحه 50 ، كشف الغمه ج 2 صفحه . 32



3 - بحارالانوار ج 44 صفحه 381، اللهوف صفحه 33، تحف العقول صفحه 176.



4 - بحار الانوار ج 44 صفحه 366 ، اللهوف صفحه . 25



5 - اللهوف صفحه 41 ، مقتل الحسين خوارزمي ج 2 صفحه 7



6-تاريخ شام ابن عساكر جلد 4 صفحه 333 ، مقتل الحسين مقرم صفحه 287 ، ملحقات احقاق الحق ج 11 صفحه 624 و 625 ، نفس المهموم ص 149 ، تحف العقول ص 174 1 - همان مدرك . مي گويند هدف وسيله را مباح مي كند .



7 - مفاتيح الجنان ، زيارت امام حسين عليه السلام در شبهاي عيد فطر و قربان



8 - جمله ، در متن سخنراني به همين صورت است .



9- مرحوم آقامحمدعلي پسر مرحوم وحيد بهبهاني كه هر دو مردان وحشتناكي ديدم .



10 و 11 - مقتل الحسين مقرم ص 252 و بحارالانوار ج 44 ص 391 و اللهوف ص . 37



12 - ينابيع الموده ج 2 ص 165 ، بحارالانوار ج 45 ص . 41



13 - بحارالانوار ج 45 ، ص . 40



14 - منتهي الامال ج 1 ص . 386