بازگشت

اخلاق و رفتار امام حسين (ع)


با نگاهي اجمالي به 56 سال زندگي سراسر خدا خواهي و خدا جويي حسين (ع) ،در مي يابيم كه هماره وقت او به پاكدامني و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درك و ديد ما گذشته است.



اكنون مروري كوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز كه پيش روي ما است:



جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه ي بسياري داشت. گاهي در شبانه روز صدها ركعت نماز مي گزاشت. (25) و حتي در آخرين شب زندگي دست از نياز و دعا بر نداشت،و خوانده ايم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند و فرمود:خدا مي داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم. (26)



حضرتش بارها پياده به خانه ي كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد. (27)



پسران غالب اسدي (بشر و بشير) حكايت كرده اند كه:در عصر روز عرفه،نهم ذيحجة الحرام، در بيابان عرفات همراه حسين (ع) بوديم.آن حضرت با كمال خشوع و بندگي از خيمه بيرون آمد و با جمع كثيري از اصحاب و فرزندان به دامنه ي چپ كوه ايستاد،صورت مبارك به جانب كعبه گرداند،دستها را چونان مستمند ضعيفي به سوي آسمان گشود،و اين دعا را قرائت فرمود:



«حمد و سپاس خدايي را كه چيزي نمي تواند قضا و خواسته ي او را رد كند و از عطا و بخشش او جلوگيري نمايد.



دست او در سخاوت و كرم باز است و هر چيزي را به حكمت خويش نيكو و متقن قرار داده است،تلاش پنهان كاران بر او مخفي نيست و آنچه به او سپرده شود تباه نمي گردد اوست پاداش و كيفر دهنده ي همه و اصلاح كننده ي حالات بندگان قناعت پيشه و رحم كننده ي ناتوانان و ضعيفان،فرود آورنده منافع و كتاب جامع-قرآن-نوراني و فروزان،و اوست شنونده ي دعاها و برطرف كننده ي گرفتاريها و بالا برنده ي درجه ي نيكوكاران و كوبنده ي ستمگران، خدايي به جز او نيست،همتا ندارد وچيزي مانندش نيست،و اوست شنوا و بينا و لطيف (28) و آگاه،و بر هر چيزي قادر و توانا.



بارالها به سوي تو روي مي آورم و به پروردگاري تو گواهي مي دهم،اعتراف و اقرار دارم كه تو پروردگارم هستي و بازگشتم به سوي توست،پيش از آنكه چيزي باشم و نشاني از من باشد به نعمت بر من آغاز كردي و مرا از خاك آفريدي...



سپس مرا صحيح و سالم،براي هدايتي كه از پيش مقدر فرموده بودي به دنيا آوردي و مرا در گهواره كه كودكي خردسال بودم حفظ كردي و از غذاها،شير گوارا روزيم دادي،دل پرستاران را نسبت به من مهربان ساختي،و مادران دلسوز را به تربيت من وا داشتي،و مرا از آزارها و شرور پنهاني جن حفظ كردي و از فزوني و كاستي سالم نگاهداشتي،-پس تو بلند مرتبه يي اي رحيم اي رحمان-تا آنگاه كه زبان به سخن گشودم،و تمام گردانيدي به من نعمتهاي كامل خود را و همه ساله مرا پروراندي تا كه خلقتم كامل شد و نيرويم اعتدال يافت، جت خود را بر من تمام كردي كه معرفت و شناخت خود را به من الهام نمودي،و مرا به عجايب حكمت خود شگفت زده كردي و به آفرينش هاي بي سابقه ات كه در آسمان و زمينت بوجود آوردي هشيارم ساختي و براي سپاسگزاري و يادت آگاهم ساختي و اطاعت و پرستش خويش به من واجب كردي و آنچه پيامبرانت آوردند به من فهماندي و پذيرفتن آنچه موجب خشنوديت مي شود بر من سهل و آسان كردي و به ياري و لطفي كه در همه ي اين مراحل نسبت به من داشتي بر من منت نهادي.



بارالها راضي نشدي كه برخي از نعمتها را به من ندهي،به جود عظيم و احسان ديرينه ات انواع خوردنيها و آشاميدنيها و انواع پوششها و لباسها را روزيم گردانيدي.



آنگاه كه همه ي نعمتها را بر من تمام گردانيدي و همه ي بلاها را از من دور گردانيدي،ناداني من و نيز گستاخيم بر تو بازت نداشت كه مرا به موجبات قرب راهنمايي كني و به آنچه مرا در نزد تو جا مي دهد موفق گرداني.



خدايا كدام يك از نعمتهايت را بر شمرم و ياد كنم يا به شكر كداميك از عطاياي تو بپردازم در حاليكه نعمتها و عطاياي تو بيش از آن است كه شمارندگان بتوانند آن ها را بشمارند يا حسابداران بتوانند به آن علم پيدا كنند.اضافه شدت ها و ناراحتي ها و بلاهايي كه از من دور داشتي افزونتر از سلامتي و عافيت و راحتي هايي است كه براي من آشكار است.



خدايا من ترا به حقيقت ايمانم و...گواه مي گيرم،و اگر به فرض در همه ي عصرها و دهرها زنده بمانم و در صدد بر آيم و بكوشم كه شكر يكي از نعمتهايت را به جا آورم توانايي آن راندارم، مگر تو بر من منت نهي كه خود موجب شكر جديد و ثناي تازه يي خواهد گرديد...



بارالها مرا چنان كن كه از تو آن چنان ترسم كه گويي ترا مي بينم و مرا به نعمت تقوي و پرهيزگاري سعادتمند گردان و به سبب ارتكاب معصيت و نافرماني بدبختم نگردان.



بارالها بي نيازي را در نفس و جانم،و يقين را در دلم،و اخلاص را در عملم،و روشني را در ديده ام،و بصيرت و بينايي را در دينم،قرار ده و مرا به عضوها و جوارحم بهره مند گردان...



بارالها اگر بخواهم نعمتهاي وجود و بخششهاي گرانمايه ات را بر شمارم نمي توانم.



مولاي من،تويي كه كرم كردي تويي كه نعمت دادي تويي كه نيكي كردي تويي كه به فضيلت رفتار كردي تويي كه بخششت را به كمال رساندي تويي كه روزي دادي تويي كه توفيق عنايت فرمودي تويي كه عطا كردي تويي كه بي نياز گرداندي تويي كه مايه دادي تويي كه پناه دادي تويي كه مهمات مرا كفايت فرمودي تويي كه هدايت كردي تويي كه ما را از لغزشها و خطرها حفظ كردي تويي كه پرده پوشي نمودي تويي كه آمرزيدي تويي كه عفو كردي تويي كه ياري كردي تويي كه نيرو بخشيدي تويي كه نصرت نمودي تويي كه شفا بخشيدي تويي كه عافيت دادي تويي كه گرامي داشتي تباركت ربي و تعاليت فلك الحمد دائما و لك الشكر واصبا، بزرگي و والايي اي پروردگار من،حمد و ثنا تا به ابد ويژه و مخصوص توست و هميشه و هماره براي توست.



پس آفريدگارابه عصيانم معترفم مرا ببخش و از گناهانم در گذر. (29) »



در آن روز حسين عليه السلام آنچنان دلها را با خواندن اين دعا به سوي خدا كشيد كه انبوه خلايق صدايشان به گريه برخاست چنانكه خداي را همراه كلمات امامشان به اجابت خواندند و آمين گفتند.ابن اثير در كتاب اسد الغابه مي نويسد:



«كان الحسين رضي الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخير جميعها (30) »



حسين (ع) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گذارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه ي كارهاي پسنديده را انجام مي داد.شخصيت حسين بن علي (ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شكوه بود كه وقتي با برادرش امام مجتبي (ع) ،پياده به كعبه مي رفتند،همه ي بزرگان و شخصيت هاي اسلامي باحترامشان از مركب پياده شده،همراه آنان راه پيمودند. (31)



احترامي كه جامعه براي حسين (ع) قائل بود بدان جهت بود كه او با مردم زندگي مي كرد-از مردم و معاشرتشان كناره نمي جست-با جان جامعه هماهنگ بود،چونان ديگرها از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند او را غمخوار و ياور مردم ساخته بود.



و گرنه،او نه كاخ هاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند و حرم رسول الله (ص) را براي او خلوت نمي كردند... اين روايت يك نمونه از اخلاق اجتماعي اوست،بخوانيم:



روزي از محلي عبور مي فرمود،عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده اشان نشسته بودند و نان پاره هاي خشكي مي خوردند،امام حسين (ع) مي گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت، نشست و تناول فرمود و آنگاه بيان داشت:



ان الله لا يحب المتكبرين. (32)



خداوند متكبران را دوست نمي دارد.



سپس فرمود:من دعوت شما را اجابت كردم،شما هم دعوت مرا اجابت كنيد.آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند،حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، (33) و بدين ترتيب پذيرايي گرمي از آنان به عمل آمد و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت.



شعيب بن عبد الرحمن خزاعي مي گويد:



چون حسين بن علي (ع) به شهادت رسيد،بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند علتش را از امام زين العابدين (ع) پرسيدند،فرمود:اين پينه ها اثر كيسه هاي غذايي است كه پدرم شبها به دوش مي كشيد و به خانه ي زنهاي شوهر مرده و كودكان يتيم و فقرا مي رسانيد. (34)



شدت علاقه امام حسين (ع) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان ارينب و همسرش عبد الله بن سلام دريافت،كه اجمال و فشرده اش را در اينجا متذكر مي شويم:



يزيد به زمان ولايت عهدي،با اينكه همه نوع وسائل شهوتراني و كام جوئي و كامروايي از قبيل پول،مقام،كنيزان رقاصه و...در اختيار داشت چشم ناپاك و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.



پدرش معاويه به جاي اينكه در برابر اين رفتار زشت و ننگين عكس العمل كوبنده اي نشان دهد،با حيله گري و دروغ پردازي و فريبكاري،مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه ي شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده ي پسرش يزيد بكشاند.حسين بن علي (ع) از قضيه با خبر شد در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه ي شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يكي از قوانين اسلام،زن را به شوهرش عبد الله بن سلام باز گرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده ي مسلمان و پاكيزه يي قطع نمود و با اين كار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقمندي خود را به حفظ نواميس جامعه ي مسلمان ابراز داشت و اين رفتار داستاني شد كه در مفاخر آل علي (ع) و دنائت و ستمگري بني اميه،براي هميشه در تاريخ به يادگار ماند. (35)



علائلي در كتاب «سمو المعني »مي نويسد:ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي كنيم كه هر كدام در جبهه و جهتي عظمت و بزرگي خويش را جهانگير ساخته اند يكي در شجاعت، ديگري در زهد،آن ديگر در سخاوت،و...اما شكوه و بزرگي امام حسين (ع) حجم عظيمي است كه ابعاد بي نهايتش هر يك مشخص كننده ي يك عظمت فراز تاريخ است،گويا او جامع همه ي والايي ها و فرازمندي هاست. (36)



آري مردي كه وارث بي كرانگي نبوت محمدي است،مردي كه وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي (ع) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (ع) است،چگونه نمونه ي برتر و والاي عظمت انسان و نشانه ي آشكار فضيلت هاي خدايي نباشد.



درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم.



امام حسين (ع) و حكايت زيستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه ي يك بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد،بلكه او با همه ي خويشتن،آيينه ي تمام نماي فضيلت ها،بزرگ منشي ها،فداكاريها،جان بازي ها،خداخواهي ها و خدا جويي ها مي باشد،او به تنهايي مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد.



بودن و رفتنش،معنويت و فضيلت هاي انسان را ارجمندنمود.



به سخنان دل آويز زندگي سازش بپردازيم:



«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون (37) .»



مردم بنده ي دنيا هستند و دين را فقط با زبانشان لمس مي كنند،تا وقتي بدانند اين گفتگوي ظاهري به ضرر دنيايشان نيست بر محور دين چرخ مي خورند،اما آنگاه كه به امتحاني آزموده شوند (كه لازم آيد از دنيا ببرند و به دين بپيوندند) دين داران واقعي كم هستند.



امام حسين (ع) به فرزندش امام زين العابدين (ع) فرمود:



«اي بني اياك و ظلم من لا يجد عليك ناصرا الا الله جل و عز». (38)



پسرم،از ستم نمودن به كسي كه جز خداوند بزرگ و عزيز ياوري ندارد بپرهيز. (خداوند بزودي داد چنين مظلومي را از ظالم خواهد گرفت) .



شخصي از امام حسين (ع) خواست خير دنيا و آخرت را براي او بنويسد،حضرت در جواب او نوشت:



«بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد فان من طلب رضي الله بسخط الناس كفاه الله امور الناس و من طلب رضي الناس بسخط الله وكله الله الي الناس و السلام ». (39)



يعني:هر كس خواهان رضايت خداوند باشد و خشنودي خداوند را به غضب مردم نفروشد، آفريدگار اموري كه بدست مردم است براي او كفايت خواهد كرد،و هر كس طالب رضايت مردم باشد و خشنودي مردم را به غضب خدا بخرد،پروردگار او را به مردم وا مي گذارد.



شخصي به امام حسين (ع) عرض كرد:اي پسر رسول خدا (ص) ،من آلوده ي به گناه هستم و ياراييم نيست كه از عصيانم بگريزم،مرا موعظه فرما.



امام حسين (ع) فرمود به پنج كار بپردازد و هر چه خواستي عصيان ورز.



1-از نعمت هاي خداوند استفاده نكن،آنگاه به گناه رو كن.



2-اگر مي تواني از حكومت و سر پرستي پروردگار خارج شوي گناه كن.



3-به جائي پناه ببر كه آفريدگارت ترا ننگرد بعد هر چه خواستي گناه كن.



4-اگر مي تواني هنگام مرگ جان به فرشته ي خدا تسليم ننمايي هر گناهي مي خواهي به جاي آور.



5-اگر مي تواني وقتي كه ترا به شعله هاي دوزخ مي سپارند وارد نشوي هر اندازه مي خواهي عصيان كن. (40) (اكنون كه نمي تواني اين پنج كار را انجام دهي بايد از گناه و آلودگي بپرهيزي) .



و نيز حسين بن علي (ع) فرمود:اي انسان سرمايه و هستي تو عمر تست،هر روز كه از عمر تو مي گذرد قسمتي از هستي تو از بين رفته است (بنگر از هستي و سرمايه ات استفاده كرده اي؟ و متوجه باش در آينده بيهوده آنرا تلف نكني) . (41)

پاورقي





25- عقد الفريد ج 3 ص 143.



26- ارشاد مفيد ص 214.



27- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 224- اسد الغابه ج 2 ص 20.



28- مرحوم شيخ صدوق در معناى كلمه ى لطيف كه يكى از نامهاى خداست چنين مى نويسد:



لطيف دو معنا دارد:



1- آفريدگار چيزهاى كوچك و كسى كه كارها و تدبيرات او ظريف و دقيق است.



2- نيكويى كننده به بندگان و كسى كه به بندگان خود لطف دارد. (توحيد صدوق ص 217) .



29- اين دعا در كتاب اقبال سيد بن طاوس ص 350- 339 و بلد الامين كفعمى ص 258- 251 و بحار الانوار علامه ى مجلسى ج 98 ص 213 به بعد و مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى و ساير كتابها نقل شده است.كسانى كه بخواهند از متن عربى آن استفاده كنند مى توانند به كتاب مفاتيح الجنان كه در دسترس همه مى باشد مراجعه نمايند.



30- اسد الغابه ج 2 ص 20.



31- ذكرى الحسين ج 1 ص 152 به نقل از رياض الجنان چاپ بمبئى ص 241انساب الاشراف.



32- سوره ى نحل آيه ى 22.



33- تفسير عياشى ج 2 ص 257.



34- مناقب ج 2 ص 222.



35- الامامة و السياسه ج 1 ص 253 به بعد.



36- از كتاب سمو المعنى ص 104 به بعد نقل به معنى شده است.



37- تحف العقول ص 244.



38- تحف العقول ص 246.



39- امالى شيخ صدوق ص 121.



40- از بحار ج 78 ص 126 نقل به معنى شده است.



41- بلاغة الحسين ص 87 به نقل از ارشاد القلوب ديلمى.