بازگشت

شيوه هايي از معصومين(عليهم السلام)






1. محبت و نرمخويي



زماني كه حضرت موسي به همراهي برادرش هارون ماموريت مي يابد كه به سوي فرعون حركت كند و او را به توحيدفرا خواند شيوه و دستورالعمل الهي براي آنها اين گونه مقرر مي شود: «و قولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي »: با فرعون به نرمي سخن گوييد شايد به ياد خدا افتد و ترس خدا را پيشه كند.



يكي از عوامل مهم موفقيت رسول گرامي اسلام نيز محبت و نرمخويي آن حضرت به شمار آمده است. قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك »: اگر تندخو و سخت دل بودي مردم از گرد تو متفرق مي شدند.



و در باره آن حضرت نقل شده است: به هنگامي كه يكي از كافران با تندي به آن بزرگوار پرخاش كرد اصحاب تصميم گرفتند با او به ستيز و نزاع برخيزند و حضرت آنها را نهي كرد و خود نسبت به آن مرد كافر محبت فراوان نمود و با خوشرويي از او استقبال كرد به حدي كه آن فرد تحت تاثير الطاف آن حضرت قرار گرفت و اسلام آورد. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود: مثل من و شما همانند فردي است كه شترش سركش شده باشد و هر يك از مردم به آن شتر نهيبي زنند و آن شتر وحشي تر شود. اما صاحب شتر مي گويد من خود آشناترم، اجازه دهيد خودم او را رام مي كنم. و سپس صاحب آن او را رام مي كند. چنانكه ديديد كه اين فرد رام شد و اسلام را انتخاب نمود.



نمونه دوم: فردي از اهل شام كه نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت دشمني ديرينه داشت به مدينه مي آيد و به امام حسن و پدرش(عليهما السلام) اهانت مي كند. امام حسن(ع) با خوشرويي و كلمات ملاطفت آميز با او برخورد مي كند. شامي كه خود را در مقابل اقيانوسي از بزرگواري و فضيلت مشاهده مي كند، مي گويد: پيش از آنكه تو را ملاقات كنم تو و پدرت دشمن ترين مردم نزد من بوديد و اكنون محبوبترين فرد نزد من هستيد. و بدين ترتيب در رديف دوستداران و معتقدان خاندان پيامبر قرار گرفت.



نمونه چهارم: زهير بن قين از افرادي بود كه دوست نمي داشت با امام حسين(ع) روبرو شود. همراهان او مي گويند ما جمعي بوديم كه به هنگام مراجعت از مكه وقتي در بين راه به امام حسين مي رسيديم از او كناره مي گرفتيم زيرا كه حركت به همراهي حضرت ناخوشايندمان بود. در يكي از منازل بين راه مجبور به ماندن در محلي شديم كه امام حسين(ع) نيز در آنجا بود. امام قاصدي را به سوي زهير روانه كرد و از او خواست كه با حضرت ملاقات كند. زهير به خدمت حضرت رفت و زماني نگذشت كه شاد و خرم با چهره اي برافروخته برگشت و دستور داد كه خيمه او را نزديك سراپرده حضرت نصب كنند. بدين گونه بود كه با برخورد نيك امام حسين(ع) در رديف شهداي كربلا قرار گرفت.



نمونه پنجم: وقتي كه مردي نصراني به امام باقر(ع) جسارت فراوان مي كند حضرت به او مي فرمايد: «ان كنت صدقت غفر الله لها و ان كنت كذبت غفر الله لك »: اگر آنچه گفتي راست است خداوند از كرده مادر من درگذرد و اگر دروغ مي گويي خداي تو را بيامرزد. راوي اضافه مي كند: چون مرد نصراني اين بردباري و بزرگواري را كه از حوصله بشر بيرون است ديد و پشيمان شد و مسلماني اختيار كرد.



2. دوري از دشنام



قرآن، كلام زيباي حق است و پيروان خويش را دعوت كرده است كه با مردم به نيكي سخن بگويند «و قولوا للناس حسنا» و از اينكه حتي به كافران دشنام داده شود نهي كرده است. چنانكه مي فرمايد: «و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوابغير علم »: به آنان كه غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد تا مبادا آنها از روي جهالت خدا را دشنام دهند.



گويا اميرمؤمنان(ع) به هنگامي كه مشاهده مي كند يكي از اصحابش به سپاه معاويه دشنام مي دهد، مي فرمايد: «اني اكره ان تكونوا سبابين »: من دوست ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد. و در يكي از نقلها آمده است كه به حجر بن عدي و عمرو بن حمق فرمود: «كرهت ان تكونوا لعانين شتامين، ... و لكن لو وصفتم مساوي اعمالهم فقلتم من سيرتهم كذا و كذا و من اعمالهم كذا و كذا كان اصوب في القول ». ناخوشايند است براي من كه شما را دشنامگر ببينم ولي اگر اعمال بد و سيره ناپسند آنها را بيان كنيدبهتر خواهد بود. آن دو گفتند: اي اميرمؤمنان، ما موعظه ات را به جان و دل پذيراييم و خود را با آدابي كه به ما مي آموزي مؤدب خواهيم ساخت.



به همين سبب بود كه امام صادق(ع) دوستي چندين ساله خويش را با فردي كه به غلام و خدمتگزارش فحش و ناسزا گفت، قطع نمود.



3. برخورد استدلالي و حكمت آميز



اساس دعوت پيامبران الهي را حكمت تشكيل مي دهد. آن بزرگواران به هنگام برخورد با كافران و ملحدان محكم ترين استدلالها را بيان مي كردند نمونه هايي از آن را قرآن كريم در داستان ابراهيم(ع) و برخورد آن حضرت با ستاره پرستان و معتقدان به الوهيت خورشيد و ماه بيان نموده است. و بر اين اساس است كه تعليم وآموزش حكمت يكي از فلسفه هاي بعثت پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله به شمار آمده است چنانكه در سوره جمعه مي خوانيم: «هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة »: اوست خدايي كه ميان مردمان درس نياموخته پيغمبري از خود آنها برانگيخت تا بر آنان آيات وحي خدا را تلاوت كند و آنها را پاكيزه سازد و به آنها كتاب و حكمت آموزش دهد. و در پي همين هدف است كه پيامبر گرامي اسلام(ص) از سوي خداوند ماموريت مي يابد كه: «ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة »: مردم را به راه پروردگارت بر اساس حكمت و پندهاي نيك دعوت كن.



تاريخ زندگي آن حضرت تجسم صفحات زريني از اين گونه رفتارهاست به طوري كه اين امر مورد اعتراف مخاطبان آن حضرت قرار مي گرفت و بر همين اساس به اسلام مي گرويدند. در يكي از نقلها آمده است هر موقع پيامبر اكرم متوجه مي شد كه شخصيتي از عرب وارد مكه شده است با او تماس مي گرفت و آيين خود را به وي عرضه مي داشت. روزي شنيد كه «سويد بن صامت » وارد مكه شده است. فورا با او ملاقات نمود و حقايق نوراني آيين خود را براي او تشريح كرد. وي فت شايد اين حقايق همان حكمت لقمان است كه البته من هم مي دانم. حضرت فرمود: گفته هاي لقمان نيكوست ولي آنچه خدا بر من نازل فرموده است بهتر و بالاتر است زيرا آن مشعل هدايت و نورافكن فروزاني است. سپس حضرت آياتي چند براي او خواند و وي نيز آيين اسلام را پذيرفت.



اصولا احتجاجات و استدلالهاي معصومين(عليهم اسلام) با مذاهب و مكاتب مختلف نمونه خوبي از برخوردهاي حكمت آميز مي باشد كه كتاب «احتجاج مرحوم طبرسي » و كتابهايي از اين قبيل، آيينه اي از اين نوع برخوردهاست. اينكه امام رضا(ع) به (عالم آل محمد«ص ») لقب يافته است همين احتجاجات و برخوردهاي استدلالي و كلامي آن حضرت يا اديان و مكاتب گوناگون بوده است زيرا اين زمينه براي آن بزرگوار بيش از معصومين ديگر فراهم بوده است.



در خاتمه به اعتراف يكي از منكران توحيد به نام ابن ابي العوجاء كه در باره برخوردهاي حكمت آميز امام صادق(ع) ذكر نموده است مي پردازيم. مفضل در مقدمه كتاب خود (توحيد) مي گويد در يكي از روزها در مسجد پيامبر(ص) به ابن ابي العوجاء برخوردم در حالي كه سخنان كفرآميزي بر زبان مي راند. از شدت خشم نتوانستم خودداري كنم و گفتم اي دشمن خدا، ملحد شدي و پروردگاري كه تو را به نيكوترين تركيب آفريده و از حالات گوناگون گذرانده انكار كردي ...!



ابن ابي العوجاء گفت: اي مرد اگر تو از متكلماني با تو به روش آنان سخن بگويم. و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستي او خود با ما چنين سخن نمي گويد. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدي بارها شنيده ولي دشنام نداده است و در بحث بين ما و او از حد و ادب بيرون نرفته است. او بردبار و آرام و متين و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نمي شود. سخنان و دلايل ما را مي شنود تا آنكه هر چه در دل داريم به زبان مي آوريم. گمان مي كنيم بر او پيروز شده ايم آنگاه با كمترين سخن دلايل ما را باطل مي سازد و با كوتاهترين كلام حجت را بر ما تمام مي كند چنان كه نمي توانيم پاسخ دهيم. اينك اگر تو از پيروان او هستي چنانكه شايسته اوست با ما سخن بگو. و بر اين مبناست كه در زيارتنامه معصومين(عليهم السلام) مي خوانيم:



«و نصحتم له في السر و العلانية و دعوتم الي سبيله بالحكمة و الموعظة الحسنة و بذلتم انفسكم في مرضاته »: به خاطر خدا مردم را در پنهان و آشكار نصيحت كرديد و به راه حق يا برهان و حكمت و پند و موعظه نيكو دعوت كرديد و در راه خشنودي خدا از جان خود گذشتيد.