بازگشت

امر به معروف در نهضت حسيني عليه السلام


زائر در سفر معنوي زيارت به ديدار آمران به معروف و الگوهاي نهي از منكر مي رود و گامهاي بلند آنان در جهت پاسداري از ارزشها را يادآور مي شود. از اين مقال به نمونه هايي از «معروف گرايي » و «منكرستيزي » از درسهاي «مكتب زيارت » آشنا مي شويم.



امام حسين(ع) در بيان هدف خودش از نهضت الهي و عظيم عاشورا از امر به معروف و نهي از منكر ياد مي كند و مي فرمايد: و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر: من بدين هدف (از مدينه) بيرون آمدم كه امت جد خويش را اصلاح نمايم و تصميم دارم امر به معروف و نهي از منكر كنم.



جهت معرفي امر به معروف و نهي از منكر به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم.



الف) نهي از همكاري با ستمگران



1. امام صادق(ع) به يكي از شيعيان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغني انك تعامل «ابا ايوب » و «ابا الربيع » فما حالك اذا نودي بك في اعوان الظلمة: به من اينگونه خبر رسيده كه با «ابي ايوب » و «ابا الربيع » همكاري مي كني! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قيامت در رديف همكاران ظالمان صدا بزنند.



چون «عذافر» چهره در هم كشيد.



حضرت فرمود: من تو را به چيزي ترساندم كه خداوند مرا به او ترسانده است.



ب. صفوان جمال



صفوان جمال از ياوران و اصحاب امام موسي بن جعفر(عليهماالسلام) شترهاي خويش را به هارون اجاره مي دهد و پس از اينكه خدمت حضرت مي رسد با اين كلمات مورد عتاب قرار مي گيرد كه «كل شي ء منك حسن جميل ما خلا شيئا واحدا» همه كارهاي تو نيكوست مگر يكي از آنها. از حضرت مي پرسد: فدايت شوم، كداميك از كارها؟ امام مي فرمايد: كرايه دادن شترهايت به هارون الرشيد! عرضه مي دارد به خدا قسم كه من فقط آنها را براي رفتن او به مكه داده ام بدون اينكه حتي خودم به همراه او باشم. حضرت مي فرمايد: آيا دوست داري آنها تا هنگام پرداخت كرايه شترانت زنده بمانند؟ مي گويد: بلي! امام مي فرمايد: «من احب بقائهم فهو منهم و من كان منهم كان وروده علي النار» هر كس زنده بودن آنها را دوست بدارد از آنها خواهد بود و همراه آنها به آتش وارد خواهد شد. پس از فرمايش امام(ع) بود كه صفوان به بهانه اينكه پير شده است و توان اداره شتران خويش را ندارد تمامي آنها رافروخت.



ج - نهي از منكر در كاخ خليفه ستمگر عباسي



نزد متوكل خليفه عباسي از امام علي النقي(ع) سعايت كردند كه قصد شورش عليه حكومت تو را دارد. از اين رو دستور داد شبانه امام(ع) را نزد او بياورند. متوكل چون امام را ديد احترام كرد و آن حضرت را در كنار خود نشاند، سپس جام شرابي را به امام تعارف كرد! حضرت سوگند ياد كرد كه گوشت و خون من با چنين چيزي آميخته نشده است، مرا معاف دار. او دست برداشت و گفت شعري بخوان. حضرت فرمود: من چندان از شعر بهره اي ندارم. متوكل گفت: چاره اي از آن نيست. امام اشعاري خواند كه ترجمه آن چنين است: زمامداران جهانخوار و مقتدر بر قله كوهسارها شب را به روز درآوردند درحالي كه مردان نيرومند از آنان پاسداري مي كردند ولي قله ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند. آنان پس از مدتها عزت از جايگاههاي امن به زير كشيده شدند و در گودالها و گورها جايشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندي! پس از آنكه به خاك سپرده شدند فريادگري فرياد برآورد كجاست آن دستبندها و تاجها و لباسهاي فاخر؟ كجاست آن چهرهاي در ناز و نعمت پرورش يافته كه به احترامشان پرده ها مي آويختند؟ گور به جاي آن پاسخ دهد: اكنون كرمها بر سر خوردن آن چهره ها با هم مي ستيزند. آنان مدت درازي در دنيا خوردند و آشاميدند ولي امروز آنان كه خورنده همه چيز بودند خود خوراك حشرات و كرمهاي گور شده اند. چه خانه هايي ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ كنند ولي سرانجام پس از مدتي اين خانه ها و خانواده ها را ترك گفته به خانه گور شتافتند. چه اموال و ذخايري انبار كردند ولي همه آنها را ترك گفته رفتند و آنها را براي دشمنان خود واگذاشتند خانه ها و كاخهاي آباد آنان به ويرانه تبديل شد و ساكنان آنها به سوي گورهاي تاريك شتافتند.



متوكل از شنيدن اين اشعار گريست به اندازه اي كه از اشك چشمش ريشش تر شد و جام شراب را بر زمين زد و بساط عياشي و هرزگي اش برچيده شد.



د - جلوگيري از شبهه پراكني



اسحاق كندي كه از فلاسفه عراق به شمار مي آمد در زمان خود تاليف كتابي به نام «تناقضات قرآن » را آغاز كرد. او مدتهاي زيادي در منزل نشسته و خود را به نوشتن آن كتاب مشغول ساخته بود. تا آنكه يكي از شاگردان او به دمت حضرت امام حسن عسكري(ع) رسيد. حضرت به او فرمود: آيا در ميان شما مردي رشيد وجود ندارد كه استادتان كندي را از كارش باز داشته برگرداند. شاگرد گفت: ما شاگرد او هستيم و نمي توانيم به اشتباه او اعتراض كنيم.



امام فرمود: اگر مطالبي به تو تفهيم شود مي تواني به او برساني؟ گفت: آري.



امام فرمود: از اينجا كه برگشتي با او به لطف و مدارا رفتار كن و هنگامي كه كاملا با او انس گرفتي به او بگو مساله اي به نظرم رسيده مي خواهم آن را از تو بپرسم و آن اين است كه: آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود، معنايي غير از آنچه تو گمان كرده اي اراده كرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلي ممكن است زيرا كه او مرد باهوشي است. پس به او بگو شما چه مي دانيد شايد گوينده قرآن معاني ديگري غير از آنچه تو براي آن حدس زده اي اراده كرده باشد.



شاگرد به نزد كندي رفت و طبق دستور امام سؤال را مطرح كرد. فيلسوف با كمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و فت سؤال خود را تكرار كن. او سؤال را تكرار نمود. استاد فكري كرد و گفت: بلي امكان دارد كه چيزي در ذهن گوينده سخن باشد كه شنونده، خلاف آن را فهميده باشد.



استاد كه سؤال فوق را دقيق يافت رو به شاگرد كرد و گفت: قسم مي دهم تو را كه بگويي اين سؤال را از كجا آموختي؟ شاگرد گفت: همين طور به ذهنم خطور كرد. كندي گفت: اين كلامي نيست كه از مانند تو صادر شود. به من بگو از كجا آن را ياد گرفتي؟ شاگرد گفت: امام حسن عسكري(ع) مرا به آن امر فرمود. كندي گفت: آري اين مطالب فقط بر قامت اين خاندان زيبندگي دارد. سپس دستور داد آتشي روشن كنند و تمام آنچه در اين باره تاليف كرده بود سوزانيد.



در زيارتنامه هاي معصومين (عليهم السلام) امر به معروف و نهي از منكر يكي از شاخص هاي اساسي و مهم زندگي آنها به شمار آمده است. چنانكه در زيارت جامعه آمده است «وامرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم في الله حق جهاده حتي اعلنتم و بينتم فرائضه »: امر به معروف و نهي از منكر نموديد و حق جهاد را در دين خدا بجا آورديد تا آنكه دعوت الهي را آشكار ساخته، واجباتش را بيان نموديد.



نيز در زيارت امام حسين(ع) در حرم اميرالمؤمنين(ع) مي خوانيم: «و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و تلوت الكتاب حق تلاوته »: امر به معروف و نهي از منكر نمودي و قرآن را چنانكه شايسته است خواندي.



اما آنچه در اين مساله اهميت ويژه دارد شناخت شيوه هايي است كه معصومين(عليهم السلام) به منظور به كار بستن اين دو فريضه مهم يعني امر به معروف و نهي از منكر انجام مي دادند، كه باختصار به چند مورد آن اشاره مي كنيم.