بازگشت

با كمتر از جان نمي توان با حسين (ع ) همراهي كرد


امـام حـسـيـن (ع ) كـه تـنـهـا به منظور امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح امت حركت كرده بـودمـي دانـسـت كـه كار جهان اسلام جز با خون و شهادت اصلاح نمي شود, به همين جهت تنها كـسـانـي را درجمع ياران خود مي پذيرفت كه آمادگي جان نثاري در راه اين هدف والا را داشته باشند.



كـاروان امـام حـسـين (ع ) به قصر ((بني مقاتل )) رسيد در آنجا خيمه اي بر پا بود حضرت پرسيد: ايـن خـيمه از آن كيست گفتند: اين خيمه ((عبيداللّه بن حر جعفي )) است حضرت يكي از ياران خود به نام ((حجاج بن مشروق جعفي )) را فرستاد تا او را به ياري خود دعوت كند.



عـبـيداللّه از قاصد امام پرسيد: چه خبر داري ؟



گفت : با خير آمده ام , اگر بپذيري خداوند كرامت بـزرگـي بـه تـو عـنايت كرده است حسين بن علي (ع ) تو را به ياري خود مي خواند اگر در راه او كشته شوي شهيد واگر زنده بماني پاداش مي گيري .



گـفـت بـه خـدا مـن از كـوفـه گريخته ام كه به مسئله او گرفتار نشوم , چون ديدم او در كوفه ياوري ندارد.



حـجـاج بـرگـشـت و سـخـنـان او را براي امام نقل كرد امام خود برخاست , به نزد او رفت و از او طلب ياري كرد.



او در جـواب گـفـت : اگـر تو ياوراني داشتي كه در ركابت بجنگند, من از سر سخت ترين ايشان بـودم , ولي خودم ديدم كه شيعيان تو در كوفه از ترس شمشير بني اميه در خانه ها را به روي خود بـسـتـه انـد ترا به خدااز من چيز ديگري بخواه تا اطاعت كنم من اسبي دارم كه با آن هر چيزي را تـعـقـيـب كـرده ام بـدسـت آورده ام و از هر چيزي كه گريخته ام نجات يافته ام , اين اسب را به تو مي دهم .



حـضـرت فـرمـود: مـن از تـو يـاري خواستم , حال كه جانت را از ما دريغ مي كني نيازي به مالت نيست (85) .