بازگشت

گفتگوي امام حسين (ع ) با ابن زبير


در ايـامـي كـه حـضـرت در تـدارك مـقـدمـات سـفـر بـود, افراد زيادي با انگيزه هاي مختلف با حـضرتش سخن گفتند و او را از پذيرش دعوت كوفيان برحذر داشتند و حضرت به هر يك از آنها متناسب با انگيزه و مرامش پاسخ مي گفت و بدينوسيله از عزم راسخ خود پرده مي داشت .



در مـيـان كـسـاني كه در اين باره با امام صحبت كردند عبداللّه بن زبير وضعيت خاصي داشت او ازحـضـور امـام حـسـيـن (ع ) در مكه به شدت نگران بود زيرا با وجود آن حضرت كسي به او اعتنا نـمـي كـرد بـه همين جهت با گوشه و كنايه حضرت را به ترك مكه تشويق مي كرد در يكي از اين برخوردها پس از اين كه امام را به سفر به كوفه تشويق كرد براي اين كه متهم نشود گفت : اما اگر بخواهي در اينجا بماني و اداره اموررا به عهده بگيري , ما هم ياريت مي كنيم و با تو بيعت مي كنيم و خيرخواه تو خواهيم بود حضرت فرمود: پدرم به من گفته است مكه را قوچي است كه با خونش حرمت حرم شكسته مي شود و من نمي خواهم آن قوچ باشم (76) .



عـبـداللّه گـفـت : اگـر مـي خواهي اداره امور را به من بسپار, در اين صورت هم هر امري داشته باشي اطاعت مي شود.



حضرت فرمود: اين را هم نمي خواهم .



بـعـد از آن مـدتـي مـخـفيانه با هم سخن گفتند آنگاه حضرت رو به اصحاب كرده فرمود: او به من مي گويد در مسجد الحرام بمان , من مردم را به گردت جمع مي كنم به خدا من اگر در يك وجبي مسجدكشته شوم , بيشتر دوست دارم تا در درون آن كشته شوم و اگر در دو وجبي مسجد كـشـتـه شـوم بيشتردوست دارم تا در يك وجبي آن به خدا قسم اگر خود را در سوراخ جانوران مخفي كنم مرا بيرون مي كشند و مرا مي كشند به خدا اينان بر من ستم مي كنند, همچنان كه بني اسرائيل در روز شنبه تعدي كردند (77) .