بازگشت

ريحانه پيامبر


پـيامبر اكرم (ص ) به ميهماني در خانه يكي از اصحاب دعوت شده بود همراه با ياران به راه افتاد, درحالي كه جلوتر از ديگران راه مي رفت حسن و حسين با كودكاني چند در كوچه به بازي مشغول بـودرسـول خدا به سوي او رفت تا او را بگيرد و او به اين سو و آن سو مي گريخت پيامبر در حالي كـه مـي خـنديد او را دنبال كرد تا او را گرفت يك دست را در زير سر و دست ديگر را در زير چانه حسين گذاشت و لب مباركش را بر دهان حسين نهاد و بوسيد و فرمود:



هذان ريحانتاي من الدنيا من احبني فليحبهما,.



ايـن دو گـلـهـاي زيـباي من در دنيا هستند, هر كس مرا دوست بدارد بايد آنان را دوست بدارد (33) .



جـابـر بن عبداللّه انصاري مي گويد: روزي نزد رسول خدا نشسته بوديم كه علي بن ابيطالب (ع ) واردشد حضرت رو به علي كرد و فرمود:



سـلام عليك ابا الريحانتين اوصيك بريحانتي من الدنيا خيرا, فعن قليل ينهد ركناك و اللّه عزوجل خليفتي عليك .



سـلام بـر تـو اي پـدر دو ريحانه [حسن و حسين ]! تو را به اين دو ريحانه زيبايم از دنيا سفارش به نيكويي مي كنم كه بزودي دو ركن تو فرو ريزند.



جابر مي گويد: هنگامي كه پيامبر رحلت كرد, علي (ع ) فرمود: اين يكي از دو ركني بود كه رسول خـداگـفت و هنگامي كه فاطمه وفات كرد, فرمود: اين هم ركن دومي بود كه رسول خدا گفت (34) .



در هـمـيـن راسـتـا روايـت جـالـبـي از عبداللّه بن عمر نقل شده است كه مربوط به امام , پس از واقعه عاشوراست ابن نعيم نقل مي كند كه نزد عبداللّه بن عمر نشسته بوديم , مردي پيش آمد و از حكم خون پشه سؤال كرد كه اگر در لباس نمازگزار باشد نمازش صحيح است يا خير؟ .



عبداللّه پرسيد: از كجا مي آيي و اهل كدام منطقه اي ؟ .



گفت : اهل عراق هستم .



عـبـداللّه گـفت : اين مرد را بنگريد كه از خون پشه مي پرسد, حال آن كه اينان پسر رسول خدا را كشتند وسكوت كردند از رسول خدا (ص ) شنيدم كه مي فرمود: حسن و حسين دو ريحانه من در اين دنيا هستند (35) .