بازگشت

وارث علم پيامبر


عـكـرمـه , شـاگـرد بـرجسته ابن عباس , نقل مي كند كه روزي ابن عباس در مسجد براي مردم حديث مي گفت كه نافع بن ازرق برخاست و گفت : اي ابن عباس ! از احكام مورچه و پشه براي من مـردم فتوامي دهي ؟



اگر علمي داري خدايي را كه مي پرستي براي من توصيف كن ابن عباس سر بزير انداخت حسين به علي در گوشه مسجد نشسته بود, رو به نافع كرد و فرمود: اي نافع به سوي من بيا تا پاسخت رابازگويم .



نافع گفت : من از تو پرسيدم ؟ .



ابن عباس گفت : يا ابن الازرق ! انه من اهل بيت النبوة و هم ورثة العلم .



نافع به سوي امام رفت و حضرت پاسخ او را ارايه فرمود.



نافع گفت : اي حسين ! سخنانت نيكو و پرمايه است .



فرمود: شنيده ام كه تو پدرم و برادرم و مرا به كفر متهم كرده اي ؟ .



گفت : قسم به خدا با آنچه از شما شنيدم بي ترديد شما سرچشمه نوراني اسلام و ستارگان احكام خداهستيد (لقد كنتم منار الاسلام و نجوم الاحكام ).



امام فرمود: يك سؤال از تو مي پرسم .



گفت : بپرس , يابن رسول اللّه .



فـرمود: آيه ((فاما الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينه )) (كهف / 81) را خوانده اي ؟



اي نافع ! چه كسي آن گنج گرانبها را براي آن دو يتيم در زير ديوار پنهان كرده بود تا به آنان ارث رسد.



گفت : پدر يتيمان .



فـرمـود: راسـتـي پدر آنها بهتر و دلسوزتر براي فرزندانش بود يا رسول خدا؟



آيا مي توان باور كرد كـه پيامبر علم گران بهاي خويش را براي فرزندانش به وديعت نگذاشته باشد و ما را از آن محروم كرده باشد؟ (32) .