بازگشت

تاكيد براستمرار برائت


معاويه به مروان كه ازكارگزاران حكومتي او بـود, نامه نوشت و از او خواست دختر عبدالله بن جعفر را براي يزيد خواستگاري كند. عبـدالله تصميم دربـاره اين موضوع را بـه دائي فرزند خويش امام حسين(ع) واگذار كرد. امام فرمود: از خـداوند خـواستـارم كه مورد پسندي از آل محمد را براي دختر عبدالله بـرگزيند. همگي در مسجد اجتماع كردند. مروان در حضور مردم گفت: امير مومنان معاويه بـه من دستور داده كه هرقدر از مهر را كه پدرش بـگويد, قبـول كنم و تمامي بدهكاري پدرش را بپردازم. افزون آن كه صلح بـين دو فاميل نيز برقرار خواهد شد. امام حـسين(ع) پـس از حـمد و ثـناي الهي و بيان فضايل اهل بـيت(عليهم السلام) پاسخ داد: اين كه گفتي مهرش هر قدر بـاشد, معاويه قبـول كرده, سوگند بـه جـان خـود كه در صورت تـصميم, ما بـرمهر السـنه چـيزي اضافه نمي كنيم. و اين سـخـن كه بـدهكاري پـدرش هرچـه بـاشـد, پـرداخـت مي كند, هيچ گاه زنان ما بدهكاريهاي ما را نپرداخته اند و اما مصالحه و سازش, ما افرادي هستيم كه به خاطر خدا با شما دشمني كرديم و بـراي دنيا بـا شما صلح نخواهيم كرد. خويش نسبـي نتوانسته است مانع از اين كار شود تا چه رسد به ازدواج و خويشي سببي.



سپـس حضرت دختر عبـدالله را بـه عقد قاسم ابـن محمد بـن جعفر درآورد و بـاغي كه خـود در مدينه و بـه ـ نقلي در سـرزمين عقيق داشت.ـ به دختر خواهر خويش بخشيد.

پاورقي

ـ بحارالانوار, ج 44, ص 207.