بازگشت

اعلام منشور ولايت در سرزمين منا


شيعيان امام علي(ع) روزهاي سخـتـي را در حـكومت معاويه سـپـري مي كردند. تـعداد زيادي از آنان تـوسط معاويه بـه شهادت رسيده و بسـياري ديگـر فـراري يا منزوي و در اضـطراب و نگـراني بـه سـر مي بـردند. در منابـر و اجتماعات اهانت بـه امام علي(ع) بـه صورت رسمي رواج يافته بود و دلهاي عاشقان و دوستداران اميرمومنان را سخت جريحه دار كرده بود.



اكنون ديدگان به سوي امام حسين(ع) دوخته شده و منتظر رهنمودها و دستورهاي آن حضرت است تا اين سكوت مرگبار را بشكند و راهي به سوي افقهاي حقيقت بگشايد. امام حسين(ع) همراه عبدالله ابن عبـاس و عبدالله ابن جعفر حج مي گذارد. در سرزمين مني فرصتي دست مي دهد تا امام(ع) از اصحاب پيامبرو شيعيان و نيك مردان انصار دعوت كند و حقايق را براي آنان بـازگو كند. بـيش از هفتـصد تـن گرد امام اجتماع مي كنند كه دويست نفر آنان از اصحاب پيامبرند. حضرت بـپا خاست و پس از حمد وثناي الهي, فرمود:



((اين تجاوزگر(معاويه) برما و شيعيان ما سختـيها و ناملايماتـي روا داشته است كه خود دانستـه و ديده ايد يا بـه شما رسيده است. مي خواهم از شما درباره حقيقتي جويا شوم.



اگر راست گفتم, آن را تـصديق كنيد و در صورتـي كه خلاف گفتـم, مرا تـكذيب كنيد. سخنم را بـشنويد و گفتـارم را بـنويسيد. سپـس هنگامي كه به سوي شهرها و قبايل خويش بازگشتيد, هر آن كس را كه مورد وثوق و اطمينان دانستيد به آنچه از حقوق ما مي دانيد, دعوت كنيد. من از آن مي تـرسم كه حـق ولايت از بـين رود و مغلوب گردد, اگرچـه خـدا نور خـويش را بـه رغم خـواسـت كافران, غالب خـواهد گردانيد.))



سپـس آنچـه از قرآن و سنت پـيامبـر(ص) دربـاره پـدر و مادرش و اهل بـيت(عليهم السلام ) بـود, بـراي آنان قرائت كرد. همگي گفتند:



((اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا))



همين طور است ما خـود شنيديم و افـراد مورد اعـتـماد بـراي ما آنچـه فـرموديد, نقـل كـردند. سپس حضرت فرمود: ((شما را به خدا سوگند مي دهم آيا مي دانيد كه پيامبر(ص)



علي(ع) را در غدير خم به امامت منصوب كرد و مردم رابه ولايت او فرا خـواند و دسـتـور داد كه اين پـيام را حـاضران بـه غايبان برسانند؟))



همگي گفتند:



((بلي ما شنيديم.))



بدين تـرتـيب, امام(ع) در آن اجتـماع بـر حقيقت امامت تـاءكيد ورزيده و رسالت و مسووليت خواص را براي ترويج مكتب اهل بـيت(عليهم السلام) و مبـارزه بـا استـبـداد اموي تـرسيم كرد.



سخنراني حضرت در مسجد پيامبر(ص) نيز در همين راستا است. مرحوم مجلسي مي نويسد:



بـه معاويه گفتند: ديدگان بـه سوي حسين(ع) است. كاري كن كه او منبـر رود و خطابـه ايراد كند از چشم مردم خواهد افتـاد زيرا توانايي خطابه ندارد. معاويه گفت:



اين را درباره برادرش حسن ابن علي تجربـه كردم, بـه رسوايي ما منجر شد.



سرانجام اصرار زياد مردم بـاعث شد از امام حسين(ع) بـخواهد بـه منبـر رود و بـا مردم سخن بـگويد. حضرت سخنراني خود را بـا حمد وثـناي الهي آغـاز كرد. دراين حـال مردي گفت: كيسـت كه خـطابـه مي كند؟ حضرت فرمود:



ماييم حزب پـيروز الهي و عترت رسول خدا كه نزديكترين فرد بـه او هستند و اهل بـيت پـاكيزه او ويكي از دو چيز گرانبـها كه عدل قرآن قرار داده شده, همان كتاب كه باطلي از پيش رو و پشت سر او راه نمي يابد, آگاه به تاءويل قرآن و روشنگر حقايق آن هستيم. ما را اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجـب اسـت زيرااطاعت ما مقرون بـه اطاعت خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مي فرمايد: ((اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد, آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد.



اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد, اين براي شما بـهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است.))



و فرموده: ((هنگامي كه خبري از پيروزي يا شكست به آنها برسد, آن را شايع مي سازند در حالي كه اگر آن را به پيامبر و پيشوايان ـ كه قدرت تـشخـيص كافي دارند. ـ بـازگردانند از ريشه هاي مسايل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بـرشما نبـود, جز عده كمي همگي از شيطان پيروي مي كرديد.))



شما را بـرحـذر مي دارم ازاين كه بـه نداي شيطان گوش فرادهيد زيرا شيطان دشمن آشكار شما است. و در آن صورت از دوستـان شيطان خواهيد شد. دوستاني كه شيطان بـه آنان مي گويد: امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمي گردد و من همسايه شما هستم اما هنگامي كه دوگروه(كافران و مومنان مورد حـمايت فرشـتـگان در جـنگ بـدر) در برابر يكديگر قرار گرفتند, به عقب برگشت و گفت:



من از شما بـيزارم. كه در اين صورت ((مثـل كافران جنگ بـدر))



مورد ضربه شمشيرها و نيزه ها ((از سوي ملائكه))



قرار خواهيد گرفت و در آن هنگـام ايمان فـردي كـه از پـيش ايمان نياورده اسـت يا كـارنيكـي را انجـام نداده اسـت نفـعـي بـه او نخـواهد رسـاند.



در اين موقع, معاويه گفت: ((حسبك يا اباعبدالله فقد ابـلغت))



كافي است اي اباعبدالله, حق سخن را ادا كردي.



اعتراض به ولايتعهدي يزيد معاويه تصميم به ولايتعهدي يزيد گرفت.



راهي حج شد به مدينه آمد و از مردم براي او بـيعت گرفت. سپس منبـر رفت و يزيد را اين چنين ستـود: يزيد دانا بـه سنت و قرآن شناس است و حـلم و بـردبـارياش بـرسنگهاي سخـت افزون است. امام حسين(ع) بـرخاست و پس از ستايش خدا و درود بـر پيامبـر(ص) فرمود: هرگز سخنوري هرچند سخن به تفصيل گويد نتوانسته است حق اندكي از صـفات ممتـاز پـيامبـر(ص) را ادا كند. اي معاويه! از واقعيت دور مانده اي, سپيده صبح تاريكي شب را رسوا ساخته و نور خورشيد پرتو روشنايي چراغ را بي فروغ ساخته است. در برتري برخي سخن به زياده گفتي و در گزينش عده اي حق ديگران را ضايع كردي و از بيان فضيلت صاحبان آن بخل ورزيدي و بيش از حد ستم رواداشتي.



نشد كه اندكي از فضيلت صاحبـان حق را بـپردازي و در همان حال شيطان بـهره فراوان و نصيب كامل خويش را بـرنگيرد. دانستم آنچه دربـاره يزيد از سياستمداري و كمالش گفتي, مي خواهي مردم را بـا اين سخنان بـه اشتبـاه اندازي. گمان مي كني انساني ناشناس و دور از چـشم مردم را تـعريف مي كني و از آنچـه فقط خـودت بـه آن دست يافته اي, خبر مي دهي.



((فخـذ ليزيد فيما اخـذبـه من اسـتـقرائه الكلاب المتـهادشتـه عندالتحادش و الحمام السبـق لاترابـهن و القيناث ذوات المعازف و ضروب الملاهي تجده ناصرا))



وهمين كارهايي كه يزيد كرده, بگير همين كه سگان را به حال پارس و گلاويزي مي خواند و كبـوتران بـازي را به سوي همقطارانش و نيز كنيزكان آوازه خوان و انواع بـيهوده گري و هوس بـازيهايش كافي است كه تـو را در وصف خويش ياري كرده باشد.



سپـس فرمود: قصدي را كه بـراي ولايتـعهدي يزيد داري فروگذار و رهاكن, چه نيازي داري كه افزون برهمه كارهاي بدي كه كرده اي بـا اين گناه نيز خدا را ملاقات كني