بازگشت

نوزدهم رمضان ضربت خوردن حضرت علي ابن ابيطالب عليه السلام






*



ناله كن اي دل به عزاي علي عليه السلام پيش حسين و حسن و زيبنين خون چكد از فرق هماي علي عليه السلام

*



گريه كن اي ديده براي علي عليه السلام خون چكد از فرق هماي علي عليه السلام خون چكد از فرق هماي علي عليه السلام



سحرگاه خونين



شهر كوفه تنها و ساكت در آغوش شب نوزدهم ماه مبارك رمضان خفته بود.



دامن افق هنوز تاريك و سياه بود. گويي دل آسمان كوفه در ان شب همرنگ دل مردمان كوفه شده بود! شبي سرد و ساكت و بي هياهو. در ان شب، تنها يك چشم ديده در ديده آسمان صاف و پرستاره كوفه دوخته بود. چشمي كه با نيروي بينش شگرف خويش تا عمق آسمانها را ميكاويد و حاصل اين كاوش، ديدار خدا در منظر دل او ميشد. و اينگونه او خدا را در عرصه دل خويش به ديدار مينشست و مصداق ايه كريمه قرآن ميشد كه:



الذين يتفكرون في خلق السموات و الارض قالو ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار.



كساني كه در خلقت آسمانها و زمين ميانديشند و ميگويند پروردگارا!



اينها را بيهوده نيافريده اي، منزهي تو، پس ما را از عذاب دوزخ رهايي بخش.



او تنهايي بود كه در تنهايي خويش، همنشين خداي تنها بود.



بنده صالح خدا، حجت حق، امام عارفان و عاشقان به آسمان كوفه مينگريست و گويي در انتظار حادثه اي بود!



پيمانه صبرش از دست نامردمي هاي امتش لبريز شده بود كه خود در فرازي از سخنانش اينطور احساس خويش را در ظرف كلمات ريخته بود:



اي نامردان مرد نما! اي كه همچون كودكان، در خواب پريشانيد، و همچون پرده نشينان دستخوش رويا. كاش شما را نديده بودم و به هيچ روي نشناخته بودم!



بخدا كه شناختن شما مايه پشيماني و در نهايت موجب تاسف است. مرگ بر شما باد. همانا كه دلم را سخت چركين كرديد و سينه ام را از درد اكنديد و زهر را جرعه جرعه در كامم ريختيد و با نافرماني و تنها گذاشتن، برنامه هاي اصلاحي ام را تباه ساختيد و كار را بجايي رسانديد كه قريش گفت: فرزند ابوطالب مردي شجاع اما نااگاه نسبت به امور جنگي است. چگونه چنين اتهامي را بمن ميزنند در حاليكه هنوز به سن 20 سالگي نرسيده بودم كه با ميدانهاي نبرد اشنا شدم ولي اكنون كه عمرم از 60 سال متجاوز است، راي و تدبير كسيكه از او اطاعت نشود چه سود؟



علي عليه السلام كسي است كه زبان پيامبر اسلام محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم اينگونه به توصيفش گشوده شده بود:



همراهي و تبعيت كنيد از علي بن ابيطالب. او نخستين كسي است كه به من ايمان آورد و اول كسي است كه در روز قيامت با من مصافحه خواهد كرد و او صديق اكبر است، فرق گذارنده ميان حق و باطل در اين امت ميباشد. او پيشواي ايمان اورندگان است.



ولي متاسفانه مردم كوفه در حق اين ابر مرد ان گونه روا داشتند كه از زندگي با آنها به تنگ آمده بود و براي ديدار خدا و در آغوش گرفتن شهادت، لحظه شماري ميكرد.



علي عليه السلام چشم از آسمان بر گرفته روانه مسجد ميشود. روح ملكوتي او جوياي اوجي ديگر در آسمان جذبه يار است. ناگهان خروش مرغابيهاي درون خانه به هوا بر ميخيزند. گويي آنها از حادثه اي كه عنقريب بر مولا ميرود مطلع هستند و اينگونه نواي دل خويش را از غم حادثه جانگداري كه در انتظار اوست سر ميدهند. نسيم سحري عطر خويش را با نواي اندوهناكشان درهم مياويزد و علي عليه السلام فارغ از هياهوي انها، دل بسته به مهر دوست راهي مسجد ميشود.



... شب دامن خويش را از عرصه شهر كوفه بر ميچيند، اين آخرين شبي بود كه علي را در آغوش خويش ميگرفت. و علي نيز تماشاگر آخرين شب حيات خويش در زمين بود. چهره افق از حضور خورشيد، سرخي شر مگون يافته بود...



مسجد كوفه بي صبرانه منتظر روح محراب خويش بود! علي عليه السلام به مسجد محراب رسيد. به محرابي كه از ان نواي وصل ميشنيد و مسجد نيز با حضور علي خود را كامل مييافت كه محبوب بزرگ خويش را ميديد. او روح بزرگ عبادت و شهادت در عرصه حيات مسجد بود. جان مسجد وارد تن خاكي او شده بود كه او حيات دهنده مساجد و معابد بود. خفتگان در خواب غفلت را بيدار كرد كه عمري كار او بيداري دلهاي خفته بود و قاتل خويش را نيز!



ابن ملجم را! كه بيدار شو و كار خود را به انجام برسان و كار مرا نيز!



و نماز جماعت به امامت او به تكبير نشست و علي عليه السلام اقامه نماز كرد، نمازي كه در ان عروج روح خويش را باز يافت و نمازي كه در تكبير ان فرق خويش را رنگين از خون نمود...



شمشير زهر الود دشمن خدا در هوا چرخيد و ضربه اي بر فرق مبارك مولا نه، بر فرق انسانيت و عدالت مجسم! زد كه، خود ان ملعون معتقد بود كه اگر اين ضربه مسموم بر شهري زده ميشد همه شهر را خون ميگرفت!



دامن محراب از خون پاك حجت حق گلگون گشت و نداي ملكوتي امام مظلومان و عارفان و عاشقان حق، شبستان مسجد را پر كرد كه: به خداي كعبه، رستگار شدم! و علي در خون خويش به تشهد نشست!



ايام وصل نزديك ميشد. همنشيني با كوفيان ميرفت كه سايه شوم خويش را از سر مولا كوتاه نمايد و علي در ديار ملكوت مصاحب كساني شود كه شايسته او بودند و او نيز شايسته همنشيني ايشان، اثير بن عمر بن هاني، حاذق ترين پزشك و جراح كوفه را ببالين امام آوردند، همينكه شكاف پيشاني مولا را معاينه كرد، اهي سرد از تنوره دل بر كشيد و با صداي حزين كه به ناله بيشتر شبيه بود گفت:



وصيت خودت را بكن اي پيشواي مومنان! زيرا ضربه اين پليد زاده به مغز سرت اصابت كرده.



امام معصوم دل در تقدير نهاده و در عين ضعف و بي حالي ناشي از ضربت، به مناجات با خالق كائنات ميپردازد كه او يار تنهايي هايش بوده و راز دار اسراري كه امكان بيانش را در عرصه جهل مردم خويش نيافته بود.



كوه استوار سرزمين حق، اكنون در بستر بيماري لحظه شمار گاه وصال خويش است و درد سر و دل خويش را در ارزوي ديدار يار تسلي ميدهد كه دل در گرو مهر او دارد.



اهل خانه ولايت و امامت گريان و نالان، سراسيمه درمانده اند كه چگونه زخم مولا را مرهم نهند و ميدانند كه تنها خواهند شد و امام، گويي كه در بستر ارامش خويش تجربه تازه اي را به تماشا نشسته است.



نگاه ملكوتي امام ناگهان بر قيافه نا مبارك دشمن خدا ميافتد زبان تكلم ميگشايد كه:



خوراكي گرم دهيد و بستري نرم!



اه از نهاد انسانيت برخاست؛ و دوستانش مات و مبهوت از بزرگواري او كه قاتل خويش را اينچنين مينوازد، الله اكبر از علي! الله اكبر! از گذشت و ايثار او! و علي عليه السلام حسن و حسين را فرا خوانده و با نواي حزين وصيت خويش را به آنها و به همه شيعيان خويش چنين فرمود:



خدايرا، خدايرا بخاطر همسايگانتان بياد اوريد.



خدايرا، خدايرا در نظم امورتان اوريد.



خدايرا، خدايرا در نمازتان آورديد.



خدايرا، خدايرا درباره فقيران و مسكينان اوريد و در وسايل زندگيتان شركت دهيدشان.



با مردم همانطور كه خدا فرموده سخن به نيكويي گوييد و امر به معروف و نهي از منكر را فرو مگذاريد. به فروتني همت گماريد و به بذل مساعي و احسان دو جانبه، از بريدن پيوند دوستي و از تفرقه و كناره جويي و روي بر تافتن بگريزيد.



درد و سم، تاب و توان از او گرفته و براي مدتي به سكوت ارزش ميدهد. و سپس ترنم ميكند كه: ديروز همدم شما بودم، امروز مايه عبرت شما هستم و فردا دور از شما و خدا مرا و شما را بيامرزد. و ديگران را از ايجاد فتنه و اشوب بخاطر قتل خويش باز ميدارد و با گذشتي كه به گستره تمام ايثار مجاهدان حق در طول تاريخ انسان است ميفرمايد:



اگر از جرمش در گذريد به تقوا نزديكتر خواهد بود



ضربه در سپيده دم جمعه بر حضرت وارد آمده بود اما او دو روز درد كشيد و دم نزد، كه او از هر كس با درد انس بيشتري داشت و 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو به تحمل درد عادت كرده بود.



روح ملكوتي ان حضرت در يكشنبه شب بيست و يكم ماه مبار رمضان سال چهلم هجري به ديار ملكوت پرواز نمود و زندگي دنيا را بدرود گفت.



شهادت مولاي متقيان و امام عارفان علي ع بر همه ميهنان و مسلمانان و حق جويان جهان تسليت باد.



نوزدهم رمضان





*



رمضان بود و شب نوزدهم سفره گسترده به افطار علي ميهمان، مظهر عدل و تقوي علي ان مرد مناجات و نماز چشمه هاي غم او جوشان شد گفت: در سفره من كي ديدي نمك و شير، يكي را برگير شير حق، عاقبت از شير گذشت حيدر از شوق شهادت، بيدار كه شب نوزدهم، از رمضان بي قرار و نگران بود علي گاه از خانه برون ميامد گه به صد شوق، نظر ميفرمود گاه در جذبه معراج نماز چه خبر داشت خدايا آنشب ام كلثوم غمين و نگرآن گشت آماده رفتن حيدر چون كه از خانه برون ميامد كه مرو يا علي از خانه برون علي ان روح مناجات و نماز گفت با خود كه كمر محكم كن تا كه نزديك بشد صبح وصال علي ان بنده تسليم خدا كعبه زادي كه خدا دعوت كرد چون كه جا در بر محراب گرفت كوفه لرزيد ز تكبير علي فلك افشاند به سر، خاك عزا اه از ان دم كه علي غرقه به خون اه از ان دم كه حسانا زينب چشمش افتاد به فرق پدرش

*



ام كلثوم كنار پدرش شير و نان و نمك آورد برش ميزبان، دختر نيكو سيرش چونكه افتاد به آنها نظرش ريخت زان منظره اشك از بصرش دو خورش، يا كه از ان بيشترين بنه از بهر پدر، ان دگرش كه بشد نان و نمك، ماحضرش در نظر وعده پيغامبرش رسد از باغ شهادت، ثمرش چون مسافر كه به آخر سفرش تا كي از راه رسد منتظرش به سما و به نجوم و قمرش بيخود از خويش و جهان زير پرش كه علي در هيجان از خبرش كاين شب تار چه دارد سحرش مضطرب دختر خونين جگرش چفت در، بند گشود از كمرش تا سحر بگذرد و اين خطرش شرح قرآن سخن چون شكرش بهر مردن كه عيان شد اثرش مسجد كوفه بشد باز درش صاحب الامر قضا و قدرش بار ديگر به سراي دگرش من چه گويم كه چه آمد بسرش ناله برخاست ز سنگ و شجرش چرخ، واماند ز سير و گذرش بود بر دوش شبير و شبرش چشمش افتاد به فرق پدرش چشمش افتاد به فرق پدرش



مرثيه گروهي در مدح مولا امير المومنين عليه السلام





*



اي صلوات قدسيان صحبت و ذكر خير تو كسي كه دلبرش توئي، دل ندهد به غير تو كه بگذريم از فنا ببويه بقا علي عليه السلام دشمن جان خويش را به لطف خود خجل كند دشمن جان خويش را به لطف خود خجل كند

*



دو گشوار عرش حق، شبر تو شبير تو خدا كند يكي شود سلوك ما و سير تو سزد خدا به عشق تو خلقت اب و گل كند جز تو نديده ام كسي به چاره درد دل كند دشمن جان خويش را به لطف خود خجل كند





*



اي به نثار مقدمت گوهر اشك ديده ام من به بهاي هستي ام، تو را خريده ام مسيح را تو داده اي شفا ز لعل نوش خود تو خود نواي بي نواشنيده اي به گوش خود تو ظرف اب پيره زن كشيده اي به دوش خود

*



وي به فداي جان تو، جان به لب رسيده ام نيست به جز ولاي تو مشي و مرام و ايده ام تو صرف ناتوان كني همه توان وجوش خود تو ظرف اب پيره زن كشيده اي به دوش خود