بازگشت

فصل هشتم در مناسبتهاي ماه شعبان المعظم سوم شعبان ولادت حضرت امام حسي






*



بر خيزد كه نور ازلي ميآيد مجموعه حسن و عشق ميآيد يعني كه حسين ابن علي ميآيد

*



بر عالم ايجاد ولي ميآيد يعني كه حسين ابن علي ميآيد يعني كه حسين ابن علي ميآيد



خورشيد حماسه



مردي آمد، نوري، كسي كه خورشيد در چشمايش ميخنديد و ماه از پيشاني اش ميخراميد، گيسوانش سايبان جهان و دستهايش عطوفت اشكار خداوند، راز پنهان حقيقت در سينه اش تاب ميخورد و معناي جاودان بودن از نگاهش ميتراويد.



حسين عليه السلام تجلي جمال خداوند در زمين و ظهور جلال حضرت حق در زمان است، زيستن از پس آمدن حسين عليه السلام معناي راستين خويش را باز يافته است و مردن با ابديت آسماني پيوند خورده است.



شكل سياه خاك با نام حسين عليه السلام مفهوم روشن افلاك گرفته و نام زمين از موهبت گامهاي او سر بلند شده است.



حسين عليه السلام به خاك، به گل به شقايق معنا داده است، روح سرگردان انسان در باران بي نهايت مهرباني او شست و شو كرده است و حقيقت چون غنچه اي كه از پس نسيم و شبنم سحرگاهي گشاده شود، به جهان چهره گشود است.



حسين عليه السلام سرشت صالح انسان است. طينت پاك خلقت، سر چشمه اي كه تمام رودخانه ها از سر انگشتهايش جاري شده اند و همه درياها از ابشخور پر شكوه چشمهايش جوشيده اند.



عصمت پر صلابت انسان در نام اوست. لبخندهاي او، رحمت بي نهايت خداوند است و اشكهايش آتشي كه در باغ انديشه افروخته است.



رستاخيز ناگهان جهان است و بعثت دوباره انسان. ميعاد انسان و فرشته در شب مهتابي نگاه حسين عليه السلام معنا مييابد و درخت و باران در مهرباني قدمهاي او زندگي ميكنند.



انسان چگونه مباهات نكند؟ چگونه فرشتگان شرمناك زمين نباشند. ان تجلي جاودانه كه از حضور بي نهايت حضرت حق، بر فرش خاك باريده است، سنگريزه را به تسبيح وا ميدارد. دست كريم خداوند است كه اين نعمت سترگ آسماني را به زمين هديه ميكند.



لبريز از ترانه و تسبيح است هر سنگريزه كه مينگري، و سرشار از سرود سبز نيايش است هر درختي كه ميبيني.



اين حسين عليه السلام است كه ميآيد، خون خدا پدر بندگان خدا و رحمت و سلام بي انتهاي خدا. و مگر از حسين عليه السلام چه ميتوان گفت كه در خور حقيقت فياض جان او باشد؟ كلمات انساني هر چه هست، تاب نيايش با حسين عليه السلام را ندارند.



ستايش او از اين واژه هاي گمشده در ابهام بر نمي آيد، او را خداوند توصيف كرده است. او خون خداوند است.



عبوديت تنها از بركت نام حسين عليه السلام زنده است، سالكان نيازمند نورند و حسين عليه السلام مصباح هدايت است. چراغ روشني كه خداوند از طريق دشوار عبوديت افروخته است تا عاشقانه در ان نظر كنند و جان خويش را از فروغ او بيفروزند. عاشقان در ان نظر كنند و جان خويش را از فروغ او بيفروزند. عاشقانه غرقه درياي عشقند و حسين عليه السلام كشتي نجات است. ان كه در كشتي نجات نشسته است چه بيم از موجهاي حايل درياي عاشقي دارد؟ و اين است كه: ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه



ما با حسين عليه السلام چنين نيايش ميكنيم كه: لسلام عليك يا نور الله في ظلمات الارض. سلام بر تو اي نور خدا در تاريكيهاي جهان. يعني حسين عليه السلام ائينه جهان نماي خداوندي است. و جلوه نور الهي. و اين است كه شناختن حسين عليه السلام عين معرفت حق است.



ان كس كه حسين عليه السلام را دوست ميدارد، خداوند را دوست داشته است. و چنين است كه از باب عصمت فرموده اند: اذا اراد الله بعبد خيرا قذف في قلبه حب الحسين. هر گاه خداوند سعادت بنده اي را اراده كند در جان او آتش محبت حسين عليه السلام را ميافروزد. يعني حسين عليه السلام تنها راه رسيدن به محبت محبوب است، كشف معرفت ربوبي در سايبان محبت حسين عليه السلام ممكن ايست.



ان الحسين زين السموات و الارض حسين عليه السلام زينب و زيبايي آسمان و زمين است. فرشتگان خداوند كه سكنان حريم آسمانند از اوج عروج بي نهايت انسان، از معراج روحاني حسين عليه السلام شرمناكند.



حسين عليه السلام چسان مراتب تقرب وحداني را طي كرده است چگونه اين جسم خاكي در استانه عرش الهي جاي گرفته است و زمينيان سر گردانند كه انسان كيست كه نام بلند او را آسمانيان حتي تاب نمي اورند.



با لحسين اعطيتم الاحسان و بالحسين تسعدون و به تشقون، الا انما الحسين باب من ابواب الجنه و من عانده حرم عليه رائحه الجنه، رسول گرامي خداوند چنين فرموده است كه: از بركت نام حسين است كه مورد احسان قرار گرفته اند.



حسين عليه السلام ميزان سعادت و شقاوت شماست، حسين عليه السلام دري از بهشت است و ان كس كه او را دشمن بدارد، از عطر بهشت محروم ميماند.



شگفت مردي است حسين عليه السلام، واقعه اي آسماني كه در دفتر سياه خاك نمي گنجد. مهربان ان چشمهاي پاك فراتر از مرز تنگ نوشتن است. نيايشي بايد تا چشم جان را از دريچه هاي تنگ تمنا به آفتاب روشن نگاهش بسپاريم و خويشتن را عاشقانه از قداست نام دريايي اش غرقه كنيم، خداوند: لافرق بينك و بينهم الا انهم عبادك و اين است كه ما ترا به حسين عليه السلام شناخته ايم.



ميلاد عشق بر عاشقان مبارك باد



چراغ هدايت





*



نازم به شهر يثرب و اب و هوايش شهري كه نامش شهره افاق گشته شهري كه با آغوش باز و سرفرازي در اينچنين شهري كه خاك پاك انرا آمد بدنيا آنكه تا روز قيامت آمد بدنيا آنكه حق در عالم زر آمد بدنيا آنكه با مادر سخن گفت آمد بدنيا آنكه ختم الانبيا گفت آمد بدنيا سينه چاك سنگر عشق ادم به جنت ميزند از عشق او دم سعي صفا و مروه ميگردد فراموش گفته است ختم المرسلين فلك نجاتش هيهات من الذله اش سر خط عزت در خط تسليم و رضا بود و نبودش ارزد به كل ماسورا يك تار مويش گردد قيامت قائم از شور قيامش از خون او شد مزرع دين ابياري از نهضت او كاخ ذلت زيرو رو شد افلاكيان دردي كشان چشم مستش ناسوتيان سوداگر بازار گرمش آمد حسيني كز شكوه انقلابش آمد حسيني تا به ناي بينوايآن آمد حسيني تا زند ژوليده از دل صبح و مساء پر در هواي كربلايش

*



به به به خاك مشك بيز و جانفزايش خاكي كه دلها ميزند پر در هوايش شد بوسه گاه پاي ختم الانبيايش روح الامين بر ديده كرده تو تيايش قد قامت ما هست باقي از بقايش خشنود شد از گفتن قالوا بلايش قبل از ولادت از قيام كربلايش او از من است و من از او جانم فدايش خون خدائي كه خدا شد خون بهايش سيلاب خون از ديده ميريزد برايش از لذت جان پرور سعي صفايش بهر هدايت خوانده مصباح الهدايش پيغام حق الدوله اش شرط ولايش مرضي ذات حق بود جلب رضايش خوانم سواي ما سوا در ماسوايش بهر شفاعت كردن روز جزايش باشد به جا خواني اگر خون خدايش وز همت او يافت قرآن محتوايش لاهوتيان جان بر كف جام بلايش عاشوريان روزي خور خوان عطايش هستي بود پاينده در زير لوايش برگ و نوا بخشد نواي نينوايش صبح و مساء پر در هواي كربلايش صبح و مساء پر در هواي كربلايش



سرود ميلاد حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام





*



ميلاد مسعود حسين از بارگاه كبريا جنت بخود زيور گرفت خوش جلوه ديگر گرفت ميلاد مسعود حسين حوران به جنت نغمه خوان هر يك سرودي اين بيان بسته ملائك صف به صف جمله به شادي و شعف ميلاد مسعود حسين بهر نظاره قدسيان آمد ندا بر خاكيان از مرا رب العالمين در نزد ختم المرسلين ميلاد مسعود حسين ان ميوه باغ رسول بر دامن مادر نزول آمد نگار نازنين شادي مقدم قرين ان دلبر جآنان رسيد

*



شاهنشه خوبان رسيد آمد ندا جان رسيد طوبي ثمر از سر گرفت ان مفخر ايمان رسيد شاهنشه خوبان رسيد در صف ستاده كف زنان آن معدن احسان رسيد آماده پرچم به كف چون والي امكان رسيد شاهنشه خوبان رسيد زينت گرفته آسمان آن رحمت رحمان رسيد جبرئيل آمد بر زمين خوش تهنيت گويان رسيد شاهنشه خوبان رسيد پور علي، جان بتول در سوم شعبان رسيد شمس هدي ماء معين ان دلبر جآنان رسيد ان دلبر جآنان رسيد



چهارم شعبان ولادت حضرت ابوالفضل عليه السلام





*



برخيز كه پور مرتضي ميآيد عباس كه انتظار او داشت حسين امروز به صد شور و نوا ميآيد

*



سر لشكر شاه كربلا ميآيد امروز به صد شور و نوا ميآيد امروز به صد شور و نوا ميآيد



صبح مرصع پرچمها و خيمه ها



سلام بر سينه سيناي عشق در سرزمين سيادت! قمر بني هاشم! سلام بر عباس، سقاي جگر سوختگان شهيد ستان كربلا!



لحظات، انگار كه تشنه اند! انگار كه دستهاي زمان را بريده اند! عباس كه به دنيا آمد، او را به آغوش علي عليه السلام دادند، اول از همه دستهايش را بوسيد، چهره اش را نگاه كرد و انگاه به مظلوميت ان در چاهها گريه كرد.



سلام بر تو يا اباالفضل! اي صاحب بالهاي آسماني در بهشت و اي ساقي مهربان! سلام بر تو! علمدار حسين! سلام بر آن لحظه نوراني كه به دنيا آمدي و آن لحظه هاي سرخ كه عاشقانه از حريم ولايت دفاع كردي.



مادرت - ام البنين - مادر پسر نيست! مادر دستهاي بريده خنجرهاست



ام البنين - مادر باب الحسين است. مادر ساقي دلسوختگان حريم حرم ولايت - ابا فاضل - است.



سلام بر تو اي قمر بني هاشم، كه سرخ ترين ترانه انتظار رهايي و صاحب زيباترين روضه هاي حماسي جهان! مالك اشك ها و شبنم ها و صاحب مژگانهاي مرطوبي هستي!



تو كيستي كه تمام لبهاي ترك خورده و تشنه - كه از ساحل آتشين عشق آمده اند - بر گرد ضريحت ميگردند، تو كيستي كه از هيبت جلالت يك نفر نيست تا در اين ميدان مردانه بجنگد؟ تو كيستي كه شريعه فرات خجلت زده از روي مباركت به اهنگ مظلوميتها موج ميزند؟ تو كيستي كه سفينه نجات در فقدانت گفت: الان انكسر ظهري.



عباس! ابوفاضل! ايها الشهيد اي صبح مرصع پرچم ها و خيمه ها.



اي نگاه نوراني ماهتاب در مشايعت آفتاب، اي مهربانترين سر فصل عاطفه در سرا پرده عاشورا! اي تبسم خونين دستهاي عاطفه در بريدگي خنجرها! اي زيباترين طلوع عشق و اي غربت كشيده ترين غروب غمبار حادثه! اي فرزند انسان والا! اي نگاه گرفته عشق در خونين ترين لحظات بدرقه! اي خويشاوند آسماني ولايت! اي همهمه همگاني شبنم ها در سواحل مژگانها و اضطراب حنجره ها در بريدگي خنجرها! اي حادثه سخت فراق و اي دستهاي بريده احساس! تمامي پروانگان بال سوخته و تمام لبهاي ترك خورده تشنگي كه از سرزمين آسماني عشق آمده اند با شمايند و معكم معكم ولا مع عدوكم.



عجب! در لحظات سخت خون، در كشاكش تبسم عشق و برندگي خنجرها و نيزه ها حسين عليه السلام نيز به تو رجوع ميكند، پناه بر خدا!



هيچ لب تشنه اي مانند لبهاي ترك خورده تو نبود، لبي كه از ميان اب تشنه بر ميگردد، به عشق برادر! شريعه فرات هم مظلوم واقع شد.



انگاه كه به ميان فرات رفتي و با خوشحالي تمام ترا پذيرفت:



گفت شط: اي شه صفا آورده اي - بوي آل مصطفي آورده اي.



و انگاه كه دستهاي پر ابت از مقابل لبانت برگشت ناله فرات بلند شد:





*



بركه ام من ناله ام را گوش كن قطره اي بهر تبرك نوش كن

*



قطره اي بهر تبرك نوش كن قطره اي بهر تبرك نوش كن



ولي بركه از درياي وجود تو همچنان لب تشنه ماند! راستي اي معدن صفا و رحمت اي چشمه بذل، هر جا كه سخن از خير و نيكي است نام تو ميدرخشد كه:



ان ذكر الخير انتم اوله و آخره و باطنه و ظاهره



وقتي هم كه با تمام مظلوميت به زمين خوردي فاطمه آنجا آغوش گشود!



دامن گسترانيد، آخر عباس ماهتاب شبهاي تنهايي حسين عليه السلام بود، عباس چهره زيباي انسان در ملكوتي ترين حالات تكلم بود، عباس ترجمه زخمهاي انسان به زبان ملكوت بود.



ام لبنين مادر عصمت بود، تمام خاك نشينان حاشيه معرفت عباس را فرياد ميزند و او آمده بود از ميان غربت ها، از سحرگاهان زيباي مناجات، با علم اليقين...



علمدار! سلام ما را در اين لحظه غروب گونه غربت ها پذيرا باش.



سقاي عشق! عباس تو از كدامين قبيله اي كه امام ساجدين حضرت زين العابدين عليه السلام گفت: وان للعباس عند الله تبارك و تعالي لمنزله يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامه برا حضرت ابوالفضل در نزد خداوند مقام شامخي است كه همه شهيدان در روز قيامت به حال او غبطه ميخورند.



علمدار! فرمانرواي سرزمين ابها و مالك زمزمه هاي شقايقها! تو كيستي كه حضرت صادق در كمال صداقت فرمود:



كان عمنا العباس ابن علي نافذ البصيره و صاحب الايمان



عبد طالح! بنده زيباي عشق! پسر آسماني انسان! ملكوت ايثار! عارف عشق! سوخته عشق! جان داده در راه برادر كما قال امام زماننا، اروحنا فداه:



السلام علي العباس بن امير المومنين المواسي اخاه بنفسه الاخذ لقده من امسه الغادي له الواقي سلام بر عباس فرزند امير مومنان عليه السلام كه جانشين را در راه مواسات با برادرش تقديم نمود و دنيايش را براي تحصيل آخرت صرف كرد و جانش را براي حفاظت برادرش فدا نمود.



عباس! زمين سرخ گواهي خون ترا ميداد! خيام حرم و محرم، خيمه هاي سوخته حرمت، نماي مظلوميت توست! هنوز فرات بر سير ابي تو غبطه ميخورد! هنوز هم تمام ابي رفع تشنگي تو رشك ميبرد! فرات فرياد ميزند: هنوز هم تشنه لبهاي عباسم.



پرچمدار عشق





*



امشب است ان شب كه شادي بر در دربار عشق ساقيا لبريز كن امشب ز ميپيمانه را سينه زنها سينه چاكان سينه سرخان را بگو تا كه سازد پرچم خودكامگي را سرنگون نقطه پرگار هستي گر حسين بن علي است تا دهد سرمشق جانبازي به جانبازي ما آنكه با تيغ كجش شد قامت اسلام راست تشنه لب رفت و برون شد تشنه و لب تشنه كرد بر سر پيمان نشست و با عدو پيمان نبست دست داد و دست از فرزند زهرا بر نداشت چشم داد و چشم بر خوان ستمكاران ندوخت ميشود مستور زير ابر تا روز معاد از علي بايد چنين فرزند تا روز مصاف شير حق را شرزه شيري داد حق، كز هيبتش اي بنازم بر چنين ازاد مردي كز شرف آفرين بر همت مردانه اش كز يك نگه رحمت حق باد بر شير تو اي ام البنين تا كه او باب الحوائج هست دست حاجتي شاعر ژوليده را نبود بر اغيار عشق

*



حلقه ميكوبد كه عقل آمد پي ديدار عشق تا به مستي پرده بردارم من از اسرار عشق دست افشاني كنيد آمد سپهسالار عشق زد قدم در ملك عالم ميرو پرچمدار عشق آمد از ره پاسدار نقطه پرگار عشق آمد ان جانبازي قطعه قطعه پيكار عشق آمد از ره تا ببوسد سنگر ايثار عشق جان شيرين را نثار مقدم دلدار عشق داد سر با سرفرازي تا كه شد سردار عشق كز مقام و مرتبت شد جعفر طيار عشق تا كه شد سيراب از سر چشمه سر شار عشق ماه بيند روي ماهش تا كه نگردد خار عشق همچو گل پرپر شود تا كه نگردد خار عشق روبهان را ميكند در دهر تار و مار عشق گوي سبقت برده در ايثار با اقرار عشق چون علي وا ميكند صدها گره از كار عشق اين چنين شيري نمودي هديه بر دادار عشق شاعر ژوليده را نبود بر اغيار عشق شاعر ژوليده را نبود بر اغيار عشق



سرود در ميلاد حضرت عباس عليه السلام





*



ماه مدني آمد آمد ثمر حيدر عيدي همه امشب فرزند دلبند شاه مردان است درياي حيا عباس ام البنين را نور ديدگان است خورشيد لقا تابيد كي خورشيد عالم چون او تابان است كربلا ساقي لب تشنگان است دستش گره گشاي انس و جان است سردار سپاه دين عم كرام صاحب الزمان است همسنگر سالار شهيدان است

*



عباس علي آمد (2) اميد دل خواهر (2) با خواهر او زينب (2) همسنگر سالار شهيدان است دنياي وفا عباس (2) همسنگر سالار شهيدان است شد محو رخش خورشيد (2) همسنگر سالار شهيدان است همسنگر سالار شهيدان است همسنگر سالار شهيدان است قرباني راه دين (2) همسنگر سالار شهيدان اس