بازگشت

فصل پنجم در مناسبتهاي ماه جمادي الاول پنجم جماديالاول ولادت دخت امير






*



در برج ولايت است كوكب زينب گفتم به خرد، يگانه دوران كيست بي پرده دوبار گفت: زينب زينب

*



علامه نا رفته به مكتب زينب بي پرده دوبار گفت: زينب زينب بي پرده دوبار گفت: زينب زينب



يك سيني شقايق بهشتي



اي زينب كبري، دختر علي فرمانرواي مطلق روحهاي بزرگ و ارجمند، زاده فاطمه، اي رسول انقلاب خونبار و ازادي بخش حسين عليه السلام، سلام بر تو باد.



پنجم جمادي الاول سالروز تولد مهين بانوي بزرگ اسلام زينب سلام الله عليها است، آنكه جهاني را مسحور عظيمتهاي روحي و معنوي خويش كرد و اسوه حسنه اي براي زن مسلمان است.



چشم گشودن در خانه اي كه بودي دلاويز عطر وحي را با خود داشت و باليدن در فضايي كه به معنويت و جهاد و پارسايي و عظمت عجين شده بود از زينب كبري عليه السلام انساني ساخت كه هر انسان منصفي عظمتهاي او را به ديده اعجاب مينگرد و همين باليدن در هواي جهاد و مبارزه و عشق و محبت، وي را آماده پذيرش مسئوليتهاي بزرگ اجتماعي كرد ان بانوي نمونه اين درس را در مكتب معلماني بزرگ اموخته بود معلماني چون فاطمه زهرا عليها السلام و حضرت علي عليه السلام.



هنگام تولدش همه به پيامبر مژده ميدادند و با همه سوابق و جناياتي كه عرب بدوي نسبت به دختران تازه مولود روا ميداشتند، در شادي پيامبر ارزش زن را تعليم گرفتند، شادماني و سرور جد و پدر مردم را به خطاهاي گذشته خود واقف ميساخت و به آنها مياموخت كه داشتن دختر يعني به دست آوردن دنيايي از محبت و لطافت روح. مردم ميديدند كه پيامبر با شنيدن تولد دختري در خانه دخترش همان قدر مسرور است كه در تولد حسن و حسين.



زينب را به پيش جدش پيامبر بردند، اي پيامبر نامي براي اين مولود برگزين و از همين جا پيامبر انچه كه در تصميم روح و قلبش ميگذشت به اين دختر نشان داد، گفت او زينب پدر است او زينب است. يعني زينب پدر، يعني سرمايه معنوي خانه، يعني، يعني ارامش مادر و در ادامه مظلوميتهاي پدر و مادر زينب نام دختري ديگر نيز بود. نام دختر تازه از دست رفته پيامبر، و گوئي پيامبر مسلمين ميخواهد با اين نام، زندگي كند، قبلا دختر خود را به اين اسم خوانده بود و اينك دخت دخترش را.



بني هاشم و مردم ميدانستند كه هر تولدي در خانه فاطمه عليها السلام پيامبر را مسرور ميسازد، ميدانستند پيامبرشان كه ناقض همه اداب و رسوم جاهلي است در اين ميلاد نو، چگونه خواهد بود، آنها تبسمهاي محمد عليه السلام را در تولد دخترش زهرا، از ياد نبرده بودند، و زينب زهرائي ديگر است، با همان شجاعت و سرنوشت و با همان اصالت و مظلوميت و با همان وظيفه و تعهد، زينب عليها السلام ادامه زهرا عليها السلام است، و زهرا عليها السلام عصاره پيامبر و پيامبر ثمره خلقت.



زينب رسول خون حسين است، منظلوميت تشيع علي و حسين را او بر پيشاني تاريخ حك نمود. فرو ريزنده حكومت وحشت و تباهي بني اميه بود در روزگاري كه حكومت بني اميه پايه هاي قدرت خويش را فناناپذير ميدانست و با كشتن فررند رسول خدا زخمهاي جهالي خويش را مرهم انتقام مينهاد او بود كه با طنين فرياد خويش ستونهاي استوار كاخ سبز را كه به جاي كلبه گلين پيامبر بنا شده بود به لرزه در آورد لرزه اي كه به نابودي و متلاشي شدن حكومت پسران هند جگر خوار منتهي شد.



زينب خطيبي بود كه با خطابه هاي شورانگيز و بيدارگر به روش پدر خويش به مبارزه با سنتهاي جهالي كه اينار لباس اسلام بر تن كرده بودند برخاست و در اين جهاد سخت و توانفرسا از بذل عزيزترين كسان خويش دريغ نورزيد، او بود كه با كلام خويش رداي سرخ شهادت امام حسين را بيرق سرخ پيروزي ساخت وگرنه دشمن بر پيكر خونين نوادگان رسول مكرم اسلام صلّي الله عليه وآله وسلّم اسب پيروزي تاخته، دارها برچيده و خونها شسته بود، گوئي در شب ظلمت حكومت آنان برگ از برگ نجنبيده و هرگز خون مظلومي بر زمين ريخته نشده بود.



اين زينب بزرگ بود كه نگذاشت خون حسين عليه السلام را ريگزار تفديده و تشنه صحراي كربلا ببلعد بلكه خونش چشمه جوشاني شد كه از ان صحراي آتشخيز جوشيدن آغاز كرد و گسترده زمان را فرا گرفت و سبعيت و درنده خويي حكومت وحشت امويان همه كس فهم شد اين جوشش تا ان سوي مرز زمان همچنان ادامه دارد و اينهمه پيروزي در شهادت و غلبه خون بر شمشير را شيعه مرهون تلاشها و مجاهدتهاي اين شير زن بزرگ است.



ميلاد مهين بانوي بزرگ اسلام و روز پرستار بر همگان مبارك باد.



مقتداي پرستاران



تو را ميبينم، اي عصاره عفت، اي مادر شجاعت، هموزن اراده خدا در زن بودن! اي زينب كه بر بلنداي عظمت خويش نظاره گر صحنه هاي تاريخي، تو را ميبينم، و گريه امانم را ميبرد! گويا پيوند تو با گريه، اسطوره اي پآيدار است. زينب اي روح خروشان تاريخ زن، اي پيامبر خون و شهادت! اي كوبنده ابناء مرجانه. سوزش دلت را چنان ديدم كه امكان بيانش را نخواهم يافت، گوئي تو و غم با هم زاده شده ايد و گويي تو خداي اندوهي!



در تولدت نيز باز اين اشك است كه ميخندد! دست تو در دست مصائب بزرگ تاريخ، تجلي گاه اراده خدا شد. در سالروز تولدت، چه غمگنانه ميخندم! چرا تنها در حضور تو، خنده مايوسانه خود را او مينهد، اي زينب!



اي كوه درد، واي قله رفيع شجاعت و اي فرياد حق خواهي زن در تاريخ.



اگر نبود زهره مردانه ات، اگر نبود صبر جانانه ات، اگر نبود مقاومت دليرانه ات و... چگونه، نداي حق خواهي كربلا، ابدي ميشد؟ بت هاي ابن مرجانه را يكي پس از ديگري چه مردانه در صحنه كربلا در هم شكستي، يزيد را چه مردانه در سوك نامردي اش نشاندي. اگر چه در راه اسارت، گرده ات مهبط تازيانه ستم بود، لكن در مقر خيانت، صلابت كلامت، آتش در خارستان ستم يزيديان زد.



و بوي خون حسين از عطر كلام تو جاري شد. حسين اگر رفت تو را داشت كه ميماندي و عاشقانه ميخواندي كه:





*



من، اسير نيستم كز همرهان وامانده ام كوه صبرم كز هبوط عشق برجا مانده ام

*



كوه صبرم كز هبوط عشق برجا مانده ام كوه صبرم كز هبوط عشق برجا مانده ام



تو پرستار مظلومان تاريخي، تو دست محبت خدا بر سر يتيمان و درماندگاني، غنچه نگاهت چه معصومانه در ديار غربت شكوفانه شد. چه عاشقانه حسين را انچنانن كه بايد به ايندگان شناساندي.



چه جانانه پرده هاي ستمگري، طغيان، ريا... از هم دريدي! زبانت شمشير حسين بود در كام.



در سايه اراده تو زن، بت شكني اموخت. بت ها شكستني است هر چند بزرگ، اگر پيرو زينب باشند!



از مهرباني ات چه بگويم كه مادر مهرباني هستي، تجسم محبتي برا بيماران و كودكان و سايه رحمت خدا براي درماندگان. روز تو روز محبت است. روز مهرباني است و روز پاشيدن عطر عاطفه بر چهره نيازمندان!



روز پرستار است!



تو مقتداي پرستاراني، پرچمدار رسيدگي به مظلومان و محرومان و دردمنداني تو مادر يتيماني و پرستار در كنار تو جوياي محبت خدا در دل بيماران خويش است.



زمزمه بيماران در نيمه شب، ياد اور ناله كودكان برادرانت، براي اوست!



و او بياد نماز شب تو سحر خيز است. او بر درد بيمارش، بياد مصائب تو مرهم مينهد، او ناله درمانده اي را، ياد اور گريه يتيمان تو ميداند.



تو مقتداي پرستاري، و پرستار در صف پرستاري ايستاده است، كه او را دريايي!



او تو بار ميخواند و تو او را خوب ميشناسي كه، ديدار او ياد اور مهرباني هاي توست. ياداور وفاي توست، به حسين، به شهيدان، به بيماران و درماندگان، و به كساني كه در شهر درد و بيماري جز خدا، ياوري نداند.



روز تولد حضرت زينب عليها السلام روز پرستار، بر همگان مباركبادا!



همسنگر حسين عليه السلام





*



آنشب كه گل از دامن مهتاب ميريخت آنشب كه غم اهنگ شادي ساز ميكرد آنشب كه ساقي بوسه بر پيمانه ميزد آنشب كه بهر باغ دل غم لاله ميكاشت آنشب شفق ديوان فتح نور ميخواند شهر مدينه طالب ديدار حق بود فطرس فراز آسمانها بال ميزد كاي اهل عالم در ديار شور و شادي ديوان خلقت را خدا زيب و فري داد شير خدا را داد خالق ماده شيري جبريل بر ختم رسل پيغام ميداد مي گفت يا احمد شكوه باور آمد بر خلق عالم نعمتي عظمي ست دختر دختر مگو چون همتي مردانه دارد دختر مگو كه دختران را رهبر آمد بر روي ما تا مهر رخشان در گشايد از صبر او دين خدا پاينده گردد ثابت قدم مانند او گيتي نديده در روز عاشورا كه روز ازمون است قنداقه اش را تا كه پيغمبر گرفتي در دست پيغمبر ز ديده اشك ميريخت در دست باب تاجدارش گريه ميكرد با گريه اش صلح حسن را زنده كرد او يعني تو راجان برادر خواهر آمد خواهر نه تنها ياور و همسنگر آمد

*



شبنم به پاي نخل باور اب ميريخت قفل اسارت را به گرمي باز ميكرد گيسوي شب را بهر مستان شانه ميزد. درنيستان نينواني ناله ميكاشت بهر فلق شعر شب عاشورا ميخواند چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود فرياد ازادي و استقلال ميزد زد خيمه روز پنجم ماه جمادي ساقي كوثر را ز كوثر كوثري داد قامت قيامت دختر روشن ضميري پيغام از پيروزي اسلام ميداد بهر حسينت سينه چاك سنگر آمد سوم گل و گلواژه زهراست دختر از ايه قالوا بلا پيمانه دارد بي پرده گويم صبر را پيغمبر آمد رد بردباري مثل او مادر نزآيد هر مرده اي از انفاس گرمش زنده گردد زيرا خدا او را حسيني افريده او فارغ التحصيل ان دارلفنون است صد بوسه از رخساره او برگرفتي كز اشك اواز چهره او رشك ميريخت گويي كه از هجرنگارش گريه ميكرد چون غنچه بر روي حسينش خنده كرد او خواهر نه تنها ياور و همسنگر آمد خواهر نه تنها ياور و همسنگر آمد



سرود در ميلاد حضرت زينب عليها السلام





*



مژده مژده كه سفير راه عشق آمد دخت خير النساء زينب مرتضي، زينب آمد خانه فاطمه روشن شده از نورش گويد او زير لب، آمده زين آب، زينب آمد گشته قنداقه او بر دامن احمد زينتش نام نهيد، احترامش كنيد، عاشق آمد عاشق روي حسين است قلب اين دختر از براي حسين، ميكند شور و شين، عاشق آمد زينبا، زينبا، زينبا، زينبا، زينب آمد

*



در مدينه به جهان ماه دمشق آمد زينبا، زينبا، زينبا، زينبا زينب آمد لب مولا زعنايت گشته مسرورش زينبا، زينبا، زينبا، زينبا، زينب آمد گويد اين بهر حسين است رحمت سرمد زينبا، زينبا، زينبا، زينبا، زينب آمد بهر ديدار برادر ميزند پرپر زينبا، زينبا، زينبا، زينبا، زينب آمد