بازگشت

آخر صفر شهادت حضرت علي ابن موسي الرضا عليه السلام






*



امشب زچه در خلد، نبي ميگويد گويا كه عزاي خسرو طوس رضاست زيرا كه محمد تقي ميگريد

*



زهراي بتول با علي ميگريد زيرا كه محمد تقي ميگريد زيرا كه محمد تقي ميگريد



قبله هفتم



در هر پگاه كه خورشيد بر مردم مدينه سلام ميكرد، مردي متين و با هيبت را ميديد كه ميان موجي از نور با گامهاي شمرده خود به طرف مسجد شهر حركت مينمود خورشيد اين گامها را تا درب مسجد تعقيب ميكرد و ميشمرد، امام از آنجا تا كنار مرقد رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم چيزي جز نور نبود كه بشمارد حتي گامها هم ديگر استوانه هايي از نور بودند و خورشيد در حسرت ان نور ميسوخت و در پشت كوههاي مدينه پناه ميگرفت اما از ميان شكاف كوهها ان مرد را ميديد كه در كنار مرقد پدر نشسته است و با او سخن ميگويد ان چنان كه دو دوست و دو عاشق نجوا ميكنند، چونان مريدي با مردا خويش.



و اكنون بيش از هزار سال است كه خورشيد ان گامها نمي شمارد و ديگر ان قامت و قدمها را نمي بيند اما هزاران و ميليونها انسان را ميبيند كه به پاس خاطره ان مسير نوراني و ان گامهاي رباني جان داده اند و او با همان گامها به هنگام عروج ان جانها بر بالين آنها حاضر ميشد، و در چشمان آنها خاطره خود را زنده ميكرد و آنها را به بهشت جاودان نويد ميداد و باز دوباره بر ميگشت به سوي مسجد النبي كنار مرقد پدر مينشست و گاه نجوا و گاه شكايت ميكرد او فرزند رسول خد علي ابن موسي الرضا است او هشتمين امام و هشتمين پرتو از خورشيد ولايت و دهمين اختر در آسمان عصمت و تنها امام حاضر در ايران. كينه ان حضرت امام رضا عليه السلام را ابوالحسن ثاني است، اهميت و موقعيت استثنائي امام در دوران امامت ايشان موجب شد كه امامان پس از ايشان را تماما به ابن الرضا شناسند.



امام علي ابن موسي الرضا عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگواراش امام كاظم عليه السلام در سال 183 هجري امامت و دعوت خود را اشكار ساخت و بي پروا به رهبري و هدايت امت همت گماشت، دوران امامت امام هشتم عليه السلام با سالهاي خلافت سه خليفه مقتدر و مسلط بر امور مصادف شد، اولين آنها هارون الرشيد عباسي فرزند مهدي عباسي بود خلافت هارون كه بي شك پر نفوذترين و مقتدرترين خلفاي عباسي بود در سال 193 هجري پايان پذيرفت و اين سال برابر بود با دهمين سال امامت حضرت علي ابن موسي الرضا عليه السلام.



در زمان هارون، امار انسانهايي كه تحت حكومت او بودند نزديك به هشتصد ميليون نفر بود و حكم او را بيش از چهل كشور اسلامي و غير اسلامي، گردن مينهادند.



در ده سالي كه هارون، امام رضا عليه السلام را درك كرد، فرصت ان را نيافت كه خطري را متوجه امام رضا عليه السلام سازد و بالاخره به علت اغشاشاتي كه در شرق ايران رخ داده بود هارون مجبور شد خود با سپاهيان به سوي خراسان برود، اما در نيمه راه بيمار شد و در طوس مرگش فرار رسيد و در همانجا در منطقه اي به نام سناباد مدفون شد.



هارون الرشيد پس از خود، امين را براي خلافت تعيين كرده بود و از او تعهد گرفته بود كه پس از او مامون خليفه شود و نيز حكومت ايالت خراسان در زمان خلافت امين در دست مامون باقي بماند. اما امين به هيچيك از تعهداتي كه به پدر داده بود عمل نكرده و در سال 194 هجري چند ماه پس از فوت هارون مامون را از ولايتعهدي خود عزل كرد و فرزند خود موسي را به اين مقام نصب نمود، همين قضيه موجب شد كه ميان امين خليفه هارون و مامون كه در ان زمان والي خراسان بود، جنگهاي خونيني درگيري و آتش جنگ ميان ان دو برادر فاصله اندازد تا اينكه در سال 198 هجري امين كشته ميشود و مامون بر مسند خلافت تكيه ميزند اما علي سنت عباسي ها مركز خلافت را به مرو ميبرد و بساط خلافت خود را در ميان غير عربها پهن ميكند.



امام علي ابن موسي الرضا عليه السلام نه تنها در اين درگيريهاي سراسر باطل و فاسد، شركت نجست و هيچ گونه دخالتي، له يا عليه هيچ كس از طرفين نزاع نكردند، بلكه در طول اين مدت كه ميان خاندان سلطنت اختلاف بروز كرده بود و فرصت مناسب به دست آمده بود نهايت استفاده را ميبردند و با يك برنامه حساب شده به ارشاد و ترتيب پيروان خود ميپردازند.



با به قدرت رسيدن مامون در سال 201 هجري در جريان يك توطئه زيركانه از ناحيه دستگاه عباسي امام رضا عليه السلام در ماه رمضان همان سال از مدينه به سوي خراسان و بطور مشخص به سمت شهر مرو فرا خوانده شدند كه در ان سالها مهمترين شهر خراسان و مركز خلافت عباسي بود.



امام عليه السلام وقتيكه مواجه با غير عادي بودن دعوت آنها شد و معلوم شد كه آنها مامور بردن امام عليه السلام به نزد خليفه هستند با كمال نارضايتي تن به اين سفر ناخواسته داد و به انحاء مختلف به مردم مدينه و خويشان خود تفهيم كرد كه در اين سفر بازگشتي نخواهد بود مگر به سوي خدا، سوز و گدازي كه امام عليه السلام هنگام وداع با قبر پيامبر از خود بروز داد، همه را متاثر ساخت و در ضمن معلوم كرد كه اين وداع يك وداع معمولي نيست، بلكه وداع با قبري است كه ديگر ان را نخواهد ديد.



حضرت امام علي ابن موسي الرضا عليه السلام، اين مظهر روشنگري، هدايت و بيدار سازي امت در ميان راه نيز از مسئوليت امامت غفلت نداشتند و هنگامي كه در نيشابور كه شهر هزاران دانشمند و محدث بود، گروهي از او حديث خواستند، در جمله اي كوتاه بر اصلي ترين مشكل مسلمين در ان عصر انگشت گذاشت و حديث مهم و اصولي سلسله الذهب را نقل فرمود و به شيوه خاصي به اهميت عترت و همراهي ان با قرآن اشاره نمود:



كلمه لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي، بشرطها و شروطها و انا من شروطها



اعتقاد به لا اله الا الله قلعه امن خداست كه هر كس وارد ان شود از عذاب حق ايمن ميماند. بايد از اسارت طاغوتها به در آمد و بند بندگي هارونها و مامونها را از دست و دل گشود رو به خدا و ائمه هدي كه كانون ازادي و ازادگي اند كرد اما بشرطها و شروطها و انا من شروطها عقيده به امامت من از شرايط داخل شدن در اين حصار امن و قلعه ايمن است.



حضرت رضا عليه السلام هنگام ورود به مرو با استقبال مشتاقانه و شگفت انگيز مردم روبرو شد و بدين ترتيب بار ديگر جاذبه حق در برابر ديدگان حق طلب نمايش يافت.



اقامت امام عليه السلام در ايران اگر چه از حيث سياسي و نقطه نظرهاي تاريخي بي نهايت مهم و تعيين كننده بود، اما چندان به طول نيانجاميد، بطوريكه دو سال پس از ورود امام به خراسان يعني در پايان ماه صفر سال 213 هجري، امام عليه السلام را از طريق وارد كردن سم به بدن مطهرشان مسموم و شهيد كردند.



اري اگر از رسول دم بزني و راه توحيد پيماني، بايد سپر رسالت شوي، يا سالها در نخلستان غربت، سر در چاه بي كسي فرياد بزني، يا در بيابان عطش، بي قطره اي اب سرا پا خون شوي و يا در تنگ ترين جا سنگيني زنجيرها را به جان بخري و رضا يادگاران اين قبيله است و از سرنوشت آنها برخوردار.



چرا كه سرگذشت او تاريخ فشرده زندگي انهاست، همانند آنان سايه سياه ستم را نمي تواند ببيند و ارام بنشيند.



مامون خوب ميدانست كه او همانند مادرش زهرا، مدافع نا ارام حق و سنگردار جبهه امامت است و اين جدي ترين خطر براي حضور بي نور اوست از اين رو ان حضرت را در پنجاه و چهار سالگي مظلومانه به سراي جاودانگي كوچ داد.



او به خوشايند خدا خشنود بود، مرز رضايتش ناشناخته و درياي احساسش بيكرانه است چه زود راضي ميشود رضا و چه سيع حاجت ميدهد! ابر كرمش همواره سايه گستر است و باران لطفش بر هر زائر دلسوخته اي ميبارد همه غريبند و او غريب غريبان است.



همه رئوفند و امام رئوف لقب اوست.



همه خورشيدهاي كهكشان ولايتند و او خورشيد دائر انهاست همه مهربانند و او ويژگي اش مهرباني است. بركت از دست ائمه عليه السلام فرو ميريزد و رافت از نگاهشان ميتراود و او رافتش ديدني، چشيدني و حس شدني است.



همين كه پا به صحن حضور و رواق ديدارش ميگذاري، نسيم مهر به پيشوازت ميآيد و جان و دلت را گرم در بر ميگيرد. خستگي راه را از جانت ميشويد و پيروزي دلپذير و حياتي نو به تو ميبخشد، جمعي فشرده گرد ضريحي مقدس پروانه وار ميچرخند و هر كس ارزويي در سينه پرورش داده كه اينجا با تمام وجود بر زبان آورده، با اشكهاي گرم و ملتسمانه اش تقاضا ميكند. رضا زود راضي ميشود حتي اگر نيازت را بر زبان نياوري فقط در دل سرگرم ان باشي، خواسته ات را ميداند و بر ميآورد. حاجت گرفتن همه اين نيست كه انچه را تصور ميكني نياز توست در كفت بگذارند، چه بسا اين ارامبخش تو نباشد، بلكه در عوض چيزي ميدهند كه اميد بخش و دلگرم كننده توست. راستي همين بس كه تو را پذيرفته و جرعه اي اسايش در كامت ميريزد و سبك ميشوي و از معادش اسوده و دل ارام وداع ميكني،



از اينرو بارگاه او قبله هفتم ناميده شده و چون كعبه و كربلا و مدينه، نجف، كاظمين، سامرا مقدس و ملكوتي است، فرشتگان به ان رفت و آمد دارند و در و ديوارش با پروبالشان اشناست و ساكنان عرش زائر و ناظر انند.



كعبه اهل دل و مطاف دلدادگان ولايت است. زيارت او حج بي استطاعت است و مشهدش همواره بوي كربلا ميدهد.





*



زائر، گر به چشم دل نگري حرم هشتمين امام اينجاست اين مقام خدا پسند و رفيع كاظمين است و سامرا اينجا از ورودت به اينچنين گلشن مقدمت خير و ديده ات روشن

*



بنگري خود مدينه دگري نجف و وادي السلام اينجاست كي بود كمتر از مزار بقيع هم حسين است و كربلا اينجا مقدمت خير و ديده ات روشن مقدمت خير و ديده ات روشن



شهادت هشتمين پيشواي عالم تشيع بر تمامي شيعيان جهان تسليت باد



عالم آل احمدي





*



اي به سرير ارتضا ضابطه رضا- رضا اي به شهادت كرم حجت حي ذوالنعم اي به مشيت قدر زينب لوح بندگي اي به صحيفه زمان مطلع شعر شاعران تو مظهر درايتي - مكمل ولايتي تو ضان شفاعتي كه از ضامنت تو حق حجت حي سرمدي دسته گل محمدي نام تو گشته مشتق از نام علي مرتضي تو هفتمين وديعه خدا به نص كوثري ز بعد حضرت بتول كه هست بضعه رسول لواي صلح مجتبي داده خدا بدوش تو عصاره عبادت سيد ساجدين تويي زنده ز علم تو بود مكتب باقرالعلوم به فقه و دانش و اصول تويي به ملك اين جهآن تاج ولايت به سر، موسي جعفرت پدر تويي رئوف ميزبان كه با ورود ميهمان تو ان طبيب حاذقي كه از عنايت و كردم سه نوبت از ره كرم به داد شيعيان برس از لايت تو بهر ما قفل در جهنم است تويي كه نقش شير را به يك اشاره جان دهي شاعر ژوليده منم كه گشته ام گداي تو چه ميشود عنايتي كني تو بر گدا رضا

*



اي به رضاي تو رضا در دو سرا خدا رضا اي به روايت قلم تعز من تشا رضا اي به قضاوت قضا حاكم بر قضا رضا اي به حروف ابجدي واژه پر بهار رضا سمبل هر حكايتي به بخشش و سخا رضا عفو كند گناه ما به موقع جزا رضا عالم آل احمدي به امر كبريا رضا ز آنكه تويي به خلق و خو علي مرتضي رضا كه فخر بر تو ميكند سيده النساء رضا پاره تن فقط تويي به ختم الانبيا رضا كه در قعود تو بود قيام كربلا رضا كه از قيام تو بود قيام ما به پا رضا كه از تو گشته منجلي علوم ماسوا رضا رمز بقاي مذهب و مكمل ولا رضا كه صد كليم بر درت ستاده با عصا رضا به خنده لعل لب كني بسان عنچه وا رضا بدون نسخه ميدهي بدرد ما شفا رضا كه حكم تام در كف داده حق كليد ان براي ما بهشت جانفراز رضا كه بر دريد منكر ولايت تو را رضا چه ميشود عنايتي كني تو بر گدا رضا چه ميشود عنايتي كني تو بر گدا رضا



مرثيه گروهي در شهادت امام علي بن موسي الرضا عليه السلام





*



اي يادگار زهرا (2) محبوب حق تعالي (2) اكنون به ياد رويت اگر چه الوده ايم (2) آتش به پيكرت زد عمر تو را سر آورد جان رسول اكرم (2) در وقت دادن جان روي زمين ميغلطيد جواد من كجائي (2) شد موسم جدائي (3)

*



يا ثامن الائمه (2) يا ثامن الائمه (2) زديده خون فشانيم ما بر تو مهمانيم (2) زهر جفاي مامون دسيسه هاي مامون سوزد در آتش غم (2) اين يادگار حيدر ميگفت كجائي مادر شد موسم جدائي (3) شد موسم جدائي (3)



فصل سوم: در مناسبتهاي ماه ربيع الاول هشتم ربيع الاول شهادت امام يازدهم و معصوم سيزدهم حضرت امام حسن عسكري عليه السلام





*



هشدار كه ماتم عظيم است امروز بر صاحب عصر تسليت بايد گفت كان در گرانمايه يتيم است امروز

*



دلها همه با قصه نديم است امروز كان در گرانمايه يتيم است امروز