بازگشت

بيست و هشتم صفر رحلت پيامبر عظيم الشان اسلام حضرت محمد ابن عبد الله صل






*



در سوگ نبي جهان سيه ميپوشد از ماتم هشتمين امام معصوم هر شيعه ز درد، جام غم مينوشد

*



در سينه دل از داغ حسن ميجوشد هر شيعه ز درد، جام غم مينوشد هر شيعه ز درد، جام غم مينوشد



رحلت



يا محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم از رحلت تو چه بگوئيم و چه بنويسيم كه براستي وصف اين غم بزرگ، اين رحلت جانگذار و وصف كبري و داهيه عظمي در توان كدامين قلم و كدامين بيان است



محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم، اي گراميترين خلق نزد پروردگار، اي آفتاب جانبخش جهان، اي روح وجود عالم، براستي كدامين قلم است كه از تو، به صورتي بايسته و شايسته ياد كند؟... آري...



گاهي كه ستاره اي از آسمان كوچ ميكند ميگوئيم ما را چه غم كه هنوز ماهي و مهتابي باقيست، اما بنازم به آن ماه شب افروزي كه با رفتنش، كاروان نور را به ارمغان مياورد و انبوه ستارگان ديگري را روشن ميسازد...



و تو اي برگزيده ترين برگزيدگان خلق، اي رسول حق، چنين بودي آري... آسمان بر بام خانه پيغمبر منتظر است، انگار كه كواكب آر حركت باز ايستاده اند و زمين ديگر نمي چرخد، در اين لحاظ سنگين و اندوهناك گوئي اين محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم نيست كه از دار دنيا ميرود بلكه كل انبياء و پيامبران هستند كه از اين جهان ميروند. خاتم انبياء با تني خسته و چشمي نگران (بخاطر حال امتش) اين جهان را ترك ميكند.



اينك او امتش را تنها ميگذارد و از اين فاني سرا به باقي سرا ميشاند، او غم از رفتن ندارد، اندوه از رحلت و ترك اين خاك ندارد كه اگر غمي و اندوهي بر سينه اش سنگيني ميكند ناراحتي و بي تابي از براي امت نوپايي است كه يك مكتب الهي را پذيرفته است و به همين خاطر در مقابل دشمنان داخلي و خارجي زيادي قرار گرفته است. غمش غم امتي است كه بايد حركتش را به سوي الله يك لحظه متوقف نسازد، چه رنجها كه براي اين حركت متحمل نگشت و چه حرفها كه از دوست و دشمن نشنيد، اگر در دل هميشه به ياد و فكر امت بود بخاطر عشقي بود كه به خداي امت داشت.



آري مرغ جان، قصد پرواز از قفس تن را دارد. او كه نفسش زندگي بود و اميد، حرفهايش هيجان بود و تلاش، قدمها و حركاتش زندگي ساز بود و انسان ساز، و لبخندش هر مشتاق عاشقي را بو جد مياورد. چقدر موثر و پر نفوذ سخن ميگويد اين رسول خدا، چقدر به انسانها عشق ميورزد اين سرور انسانها و چقدر پر جذبه است كلامش، آنگاه كه از خدا سخن ميگويد، آنگاه كه از گرسنگان و تشنگان و بيماران و گرفتاران سخن ميگويد.



اينك پدري مهربان از دنيا ميرود، پدري بي مانند جهان را ترك ميگويد، و آنگاه كه بي تا بي قراري دخترش را نظاره ميكند خطاب به او چنين ميفرمايد: فاطمه عزيزم، فاطمه دلبندم، فاطمه اي گوشواره عرش كبريائي، فاطمه اي گوهر پارسايي و شكيبايي فاطمه اي محبوبه حضرت داور، فاطمه اي جان و جآنان پيامبر، فاطمه اي كفو بي كفو حيدر غصه به خود راه مده كه تو اولين كسي هستي كه به ديدار من ميشتابي. فاطمه جان گريه اين نور چشمان عزيزم حسن و حسين را آرام كن كه بيش از اين طاقت شنيدن اين گريه ها را ندارم.



به يكباره نفس ها گره ميخورد، زمان ساكت و غمگين ميايستند، هستي از جنبش باز ميماند ناگهان لبهاي نازنين پيامبر تكان ميخورد:



بل الرفيق الا علي



يا رسول الله اكنون اندكي از عطر تن مطهر تو است كه در مشام اين خاكيان فرو رفته است و در دلهاشان نوري، شوري و غوغايي بي اندازه ايجاد كرده و و شوريده شان ساخته و اين دلهايشان را جايگاه عشق به تو و خاندان پاك قرار داده.



يا محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم عنايتي كن به اين خستگان كه جز ائين پاك تو چيزي نميخواهند و جز به اشتياق قرب الهي و محشور شدن در نزد تو، جانهاشان آرام نمي گيرد.





*



اي خوش آن روز يكه ما معشوق را مهمان كنيم گر ز داغ هجر او دردي است در دلهاي ما ز آفتاب روي او، آن درد را درمان كنيم

*



ديده از روي نگارينش، نگارستان كنيم ز آفتاب روي او، آن درد را درمان كنيم ز آفتاب روي او، آن درد را درمان كنيم



يا محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم، ما سوخته ايم سوخته... و اينك در سالروز رحلت تو و شهادت فرزندان عزيزت امام حسن مجتبي و امام علي بن موسي الرضا عليه السلام جز آب ديده چه داريم كه نثار كنيم، اي رسول حق، داغ دلهاي اين مردان و زنان خسته را جز با وجود مقدس تو مگر ميشود آرام كرد.



اينك اي خورشيد درخشان آسمان نبوت، اندكي بيا و بحال اين عاشقان حق و سوختگان سرزمين ما نظري كن، اي پيغامبر عشق و توحيد، اي حبيب خدا اي ياور مظلومان و اي چشمه جوشان ايمان و تقوي، گوشه چشمي بر اين جمع پريشان و مضطر ما بينداز.



قامت خميده ات را راست كن اي پدر امت، اي رسول حق، پيكر افسرده زهرايت را در آغوش بگير، اشكها را از ديدگاهش پاك كن، پهلوي شكسته اي زهرايت را در آغوش بگير، اشكها را از ديدگانش پاك كن، پهلوي شكسته اش را مرهم بگذار، گونه كبودش را نوازش كن، قلب شكسته اش را التيام بخش، اه اي رسول خدا، پيكر عرقه بخون مجتبي عليه السلام را از مقابل ديدگانش دور كن مگذار، بدن تير الودش را نظاره كند، به او بگو كه گريه را بس كند، بگو كه فرزندش مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ميآيد، بگو كه او از راه ميرسد او ميايد، او بايد بيايد، انتقام خونها را ميگيرد و شادماني را بهمراه ميآورد.



الهم و سر نبيك محمد صلّي الله عليه وآله وسلّم برويته و من تبعه علي دعوته و ارحم استكانتنا بعده، اللهم اكشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضور و عجل لنا ظهوره، انهم يرونه بعيد او نريه قريبا، برحمتك يا ارحم الراحمين... (1)



در شهادت دو پاره تن رسول خدا



حضرت امام حسن عليه السلام و حضرت امام رضا عليه السلام



امروز شيعه ما تمزده است، امروز شيعه در سوگ است و شوري دگر به سر دارد، شيعه گوئي قرار ندارد، امروز دنياي تشيع را حالي ديگرست و انقلابي ديگر.



گوئي هاله هاي ماتم و اندوه، سر تا پاي وجودش را فرا گرفته است، گوئي غريب شده است، گوئي عقيده ها آنچنان گلويش را ميفشارند كه ديگر تاب مقاومت در برابر قطرات اشكش نمي بيند. اري امروز شيعه عزادار است و در ماتم عزيزاني بهتر از خويش به سوگ نشسته است.



امروز به تنها شيعه كه مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف هم سوگوار است، اري امروز مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف داغدار است و ابرهاي تيره ماتم و اندوه، آسمان زندگيش را پوشانيده است امروز مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از مدينه جدا نميشود، امروز مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف بقيع را تنها نمي گذارد و زمين مدينه نيز امروز آغوش گشوده است تا مهمآنان تازه اش را در قلبش جاي دهد، اي مدينه امروز از پذيرائي پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم و فرزندش احساس غرور ميكند و بقيع نيز ان قبرستان غريب و خاموش، مهماني تازه دارد، آماده است و تا در كنار مادري، فرزندش را نيز جاي دهد، اري فاطمه عليها السلام نيز، سوگوار است، و امروز در بقيع تنها نيست چون فرزندش حسن را در كنار خويش دارد و ميتواند پهلوي شكسته و گونه سيلي خورده اش را به پسرش نشان دهد، ميتواند عقيده هايش را بگشايد و شكوه درونش را به پسرش حسن عليه السلام باز گويد و براستي چه غمناك است امروز.



امروز بقيع مطهر، شاهد گفتگوي مادر و فرزنديست، كه يكي بازوي كبودش را نشان ميدهد و ديگري بدن تير خورده اش را و اه چه بگويم و چگونه بگويم كه پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم نيز شاهد اين صحنه غم انگيز است و در كنار فرزندانش اشك ميريزد. راستي چه شده است



امروز همه عزادارند، شيعه، مهدي، مدينه، بقيع، فاطمه و اه چه گويم كه طوس هم آماده عزاداري است چرا كه او نيز امشب سينه اش را گشوده است تا فردي چون علي ابن موسي الرضا عليه السلام را در آغوش كشد و چه پرشكوه، اما غم انگيز است. امروز بيرقهاي سياه به نشانه سوگواري در اهتزازند و صاحب عزا وجود مقدس ولي عصر حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است. هنوز از مدينه و بقيع و از كنار جدش پيغمبر خدا و مادرش فاطمه زهرا عليها السلام جدا نگشته است كه طوس ان وجود نازنين را به سوي خويش ميخواند تا در عزاي جدش علي ابن موسي الرضا (عليه الاف التحيه و الثناء) نيز شركت كند. و ما نيز اينك با قلبي اكنده از اندوه و با چشماني اشكبار و با حالتي غمگين فرياد بر ميداريم: اي مهدي، اي ولي زمان: اگر توفيق نداشته ايم كه در كنارت در مدينه و بقيع باشيم اما اينك از جوار مرقد جدت علي بن موسي الرضا عليه السلام و از محفلي كه بنام اجداد طاهرينت تشكيل شده به شما تسليت ميگوئيم و ظهورتان را ارزو ميكنيم. باشد كه پاسخ عزادارهايمان، عنايت و توجهي به ما باشد.



رحلت خاتم الانبياء صلّي الله عليه وآله وسلّم





*



شب هجر رسول وحي آمد فلك را ركن ارامش شكسته ملائك جمله در جوش و خروشند كنار بستر باباست زهرا به يكسو سر به دامن بوتراب است به سويي مجتبي در شور وشين است نگاه مهر و ماه و هر دو كوكب همه حالي غمين دارند امشب ولي در اين ميان زهراي اطهر تو گويي اشك او پايان ندارد پيام اور كه عقيده در گلو داشت ستوده اشك از چشم ترش كرد زاسرار نهاني پرده برداشت چو پيغمبر ز گيتي ديده پوشيد به گريه عقيده دل باز كردند كه اي تقوا و عصمت زا تجسم چه رازي در پيام حضرتش بود مباش افسرده خاطر از جدايي ترا در خلوت ما راه باشد رسولا، احمد، امت نوازا كه چون دادي به زهرا وعده وصل به او گفتي در اين ايوان نيلي به زهرا گفته اي اين راز يا به تو كه بر فاطمه دادي بشارت در سوگ امام حسن عليه السلام ماه صفر آماده از بهر سفر بود از ابشار ديده خود ژاله ميريخت از روي لاله گرد غربت پاك ميكرد مرغ حق از بيداد شب فرياد ميزد برگرد شمعي بيمه جان پروانه ميسوخت در پيش او طشتي پر از لخت جگر بود از حق سخن ميگفت و خواهر گوش ميكرد شرح بلا و كربلا را باز ميگفت چشم حسينش بود و قلب پاره پاره خون حسن از سوده الماس ميريخت فرياد از بي رحمي صياد ميكرد از روز عاشورا به عبد الله ميگفت از روز عاشورا به عبد الله ميگفت

*



شب قطع نزول وحي آمد زمين از اشك غم، در گل نشسته خلايق جمله از ماتم خموشند ز غم دامانش چون درياست زهرا ز ديده اشك باران چون سحاب است دو دستش حلقه بر دوش حسين است شده خيره به حال زار زينب ز ديده اشك ميبارند امشب بود بيش از همه دل ناگران تر به سينه دل، به پيكر جان ندارد هماره گوشه چشمي به او داشت به حسرت سر به گوش دخترش كرد پيامش مژده صبح و سحر داشت تبسم كرد و ترك رنج و سحر داشت فلك در خون نشست و دل خروشيد ز زهرا پرسش ان راز كردند چه بد ان گريه ها و ان تبسم بگفتا: ان امام الرحمه فرمود: تو پيش از ديگران پيش من ايي ترا عمر كم و كوتاه باشد ز رحمت بر سر اين نكته بازا به او گفتي ز سوز و سردي فصل كه نيلوفر ندارد تاب سيلي چون گل پرپر شود با تازيانه به زخم سينه اش كردي اشارت آنشب مدينه شاهد سحر بود آنشب شقايق خون به جام لاله ميريخت آنشب سپيده جامه بر تن چاك ميكرد آنشب زمان از پرده دل داد ميزد آنشب دل از داغ غم جانانه ميسوخت ام المصائب از مصيب ديده تر بود آنشب برادر نيشها را نوش ميكرد آنشب حسن بهر حسينش راز ميگفت آنشب حسن را سينه بودي پر شراره آنشب سرشك از ديده عباس ميريخت آنشب دل قاسم خدا را ياد ميكرد آنشب حديث درد را با اه ميگفت از روز عاشورا به عبد الله ميگفت



مرثيه گروهي در شهادت پيامبر اسلام صلّي الله عليه وآله وسلّم و حضرت امام حضرت امام حسن عليه السلام





*



غبار غم بر چهره عالم نشسته علي خورد خون جگر روز عزاي رحمه للعالمين است علي خورد خون جگر در مرگ پيغمبر بودن خون قلب الش بايد ز لعل گهرش برون بريزد جگرش

*



پيغمبر اكرم ز عالم ديده بسته زهرا كند پدر پدر آغاز غربت اميرالمومنين است زهرا كند پدر پدر بانگ اذان ديگر نيايد از بلاش زهرا كند پدر پدر برون بريزد جگرش