بازگشت

بيستم صفر اربعين سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبد الله الحسين






*



اربعين آمد و اشكم ز بصر ميآيد باز در كرببلا شيون و شيني بر پاست كز اسيران ره شام خبر ميآيد

*



گوئيا زينب محزون ز سفر ميآيد كز اسيران ره شام خبر ميآيد كز اسيران ره شام خبر ميآيد



فصل پيام



وقتي كه گرد و خاك پيكار عاشورا فرو نشست و صداي چكاچك شمشيرها، با واپسين تپش قلب مجاهد مردان، خاموش گشت و زماني كه خنجر سياه كين، فرياد سرخ حسين عليه السلام را همراه حنجره اش بريد دوران پس از حسين يعني فصل پيام آغاز شد.



عصر عاشورا آغاز رسالت بود و از همان ساعت، خون گرم سالار شهيدان، دروازه دلهايي را گشود كه با هيچ لشگري بجز خون فتح نمي شد.



عصر عاشورا پايان حضور جسماني امام حسين در صحنه و آغاز عصر عشق به حسين بود و از آن غروب سرخ فام تا امروز، بشريت در عصر حسين زيست كرده است، كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا.



پس از آنكه كارزار پايان يافت و حسين، عمود خيمه عشق، بر زمين افتاد و طوفان طف فرو خوابيد، مبارزه نويني در برابر ظلم آغاز و جبهه اي به وسعت قلب همه انسانها باز شد. اين بار قهرمان داستان زينب است و زبان گوياي او و امام سجاد عليه السلام شمشير براني است كه رگ حيات ستم را قطع ميكند.



كاروان اسرا، از كانون حماسه دور ميشود و حال و هواي آنان ائينه تمام نماي ماهيت نهضت حسين است. از سرهاي بريده نور ميبارد و از راس نوراني حسين عليه السلام آواي قرآن بگوش ميرسد: ام حسبت آن اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عجبا



شبها، اهل بيت قرآن و نماز شب ميخوانند و ذكر خدا از لبانشان جدا نمي شود و از اسارت خويش و شهادت مردانشان پشيمان نيستند.



اين قافله بجاي آنكه نشانه افتخارات لشكر كوفه باشد نمايشگر قساوت يزيديان و مظلوميت و حقانيت سپاه جان باخته عشق است.



زينب ماموريتي ويژه و سنگين به عهده دارد. شهداء در قتلگاه آراميده اند و تكليف خود را به بخوبي انجام داده اند و شاهدان بايد در طول مسير، رسالت تبليغي خود را به انجام رسانند. آيا اسارت و زنجير مانع از انجام تكليفشان خواهد بود؟ آيا كشته شدن عزيزانشان و تالمات روحي ناشي از آن، آنان را از مسئوليت خطير ابلاغ پيام باز خواهد داشت



خيابانهاي كوفه و شام و مجلس يزيد و ابن زياد جواب اين پرسشها را بخوبي ميدهد كه هيچ نيرويي قادر نيست ايمان زينب و زبان رساي علي گونه اش را به زنجير كشد.



دست ستم در پوشش تبليغاتي عوامفريبانه و زهر آلوده به خون فرزندان فاطمه آلوده شده است و جو مسموم تحريف حقايق هنوز اجازه نمي دهد تا مردم از ماهيت جنگ نينوا آگاه شوند. فريادي روشنگر لازم است تا مردم پشت جبهه را از عوام فريبي ها و تحريف ها آگاه شوند. فريادي روشنگر لازم است تا مردم پشت جبهه را از عوام فريبي ها و تحريف ها آگاه سازد. جنگ تبليغاتي آغاز ميگردد. جنگي نابرابر كه در يك طرف، حكومت با تمام ساز و برگ تبليغاتي و در طرف ديگر زنان و كودكاني داغديده، گرسنه و خسته.



زينب در كوفه و شام پرده از چهره كريه بني اميه برداشته و با منطق علوي، مغلطه ها و سفسطه هاي ابن زياد و يزيد را افشار ميكند و با افشاگريهاي روشني بخش خود، از جنايت هولناكي كه در سرزمين خونبار تف رخ داده پرده بر ميدارد و بدين ترتيب نقاب از سيماي حسينيان و فرزندان رسول خدا كنار ميرود و...



اعتراضها، قيامهاي و انقلابها يكي پس از ديگري آغاز ميشود و پيام كربلا به گوش تاريخ ميرسد و عاشورا را جاودانگي مييابد و قتلگاه حسين عليه السلام قبله گاه ميگردد و امت هاي افسرده را جاني دوباره ميبخشد.



در فصل پيام خون، زينب عاشورايي در تبعيد به پا ميكند و جوامع بشري از آن تاريخ به بعد گلواژه آزادي و شهادت را از شجره خونين كربلا ميچينند. و اينك اي حسين! آرامگاه و بارگاه تو آرامش بارگاههاي متعفن طاغوتيان را بر هم زده و زيارتگاه شيفتگان حق و تشنگان عدالت، گشته است و تربت پاك تو سربازان عاشقي تربيت كرده است كه در طول تاريخ عاشوراها ساخته اند و پرچم امر به معروف و نهي از منكر را كه در كربلا برافراشتي بر تارك تاريخ به جنبش در آورده اند و خيمه عشقي كه در نينوا زدي همچنان بر پا نگهداشته اند.



ياد بود رستاخيز عاشوراي تو هر سال با شكوهتر از سال پيش بر پا ميشود و هر محرم و صفر شور و شعور و عشق و عقل، در صحنه جامعه و در درون انسانها به ملاقات هم ميآيند، اگر عشق تو در دلها نبود عقل بي پناه ميماند و اگر شور تو بر سرها نبود شعور ميخشكيد.



ياد بود رستاخيز تو هر سال از عاشورا تا اربعين، خلق جهان را متوجه پيام قيامت ميكند. عاشورا روز شهادت حماسه سازان و اربعين روز زيارت مرقد عاشور سازان است.



عاشورا خروس خون حسين و اربعين، پژواك اين فرياد ظلم شكن است. عاشورا و اربعين نقطه ابتدا و انتهاي عشق نيست بلكه چله عارفانه شيعه است ولي نه مثل چله درويشان و مرتاضان در كنج عزلت و خانقاه. بلكه همچون خود حسين در ميانه انسانها و جامعه.



عاشورا تا اربعين نقطه اوج عشق حسين است و در اين چهل روز، حسين عليه السلام تنها سخن محافل و مجالس است تا در طول عمر انسان بهانه بيداري ظلم ستيزي باشد.



عاشورا زمانه خون و ايثار و اربعين بهانه تبليغ و پيمان است، عاشورا روزي است كه حسين با تاريخ سخن گفت و اربعين روزي كه تاريخ، پاي درس حسين عليه السلام مينشيند.



عاشورا روزي كشت خون خدا در كوير جامعه ظلم زده و و اربعين آغاز برداشت اولين ثمره آن است. اربعين فرصتي براي اعلام همبستگي با عاشورا است.



زيارت اولين زائران حسين و بازگشت اهل بيت امام بر سر خاك گلگون شهيدان بهانه اي منطقي براي تاسيس عزاي اربعين بود. اولين حسين عليه السلام چه جابر باشد و چه ديگران و جابر قبل از اهل بيت به كربلا آمده باشد يا پس از آنان و اين حضور چه در اربعين اول باشد و چه در اربعين دوم، تغييري در فلسفه اعلام اربعين به عنوان چهل روز عزاي براي حسين عليه السلام ايجاد نمي كند.



چهل روز متوالي - از عاشورا تا اربعين در واقع مراسم سالانه و رسمي اعلام انزجار از ظالمان تاريخ است و در اين اعتراض عمومي، حسين سمبل شجاعت، پايمردي و آزادگي و يزيد نماينده و مظهر جور و فجور است. در اين چهل روز ياد حسين صدرنشين محفل دلها است و افكار عمومي بيش از هر حادثه مهم ديگري تحت تاثير حادثه كربلا است و اين چهل روز فرصت مناسبي است تا مردم، عشق به حسين و كينه و تنفر از قاتلان او را در دل خود بپرورانند و اين كينه مقدس را با پوست و گوشت خود و فرزندانشان در آميزند و عظمت گرمي حماسه عاشورا را به هر عصر و نسلي برسانند و شور عاشورا را هر سال تازه تر از سال گذشته بر پا كنند تا كلاس درس عاشورا هر سال با شكوهتر از سال پيش دائر گردد. اينجاست كه فلسفه اربعين رخ مينمايد. باشد تا ما نيز از اين كلاس پر بار درس شهادت بياموزيم و خود را جهت ياري مولايمان حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف آماده نمائيم.



اربعين حسيني بر تمام حسينيان تسليت باد.



اربعين





*



آنچه از من خواستي، با كاروان آورده ام از در و ديوار عالم، فتنه ميباريد و من اندر ين ره از جرس هم، بانگ ياري برنخاست بسكه من، منزل به منزل، در غمت ناليده ام تا نگويي زين سفر، با دست خالي آمدم قصه ويرانه شام از نپرسي، بهترست خرمني، موي سپيد و دامني، خون جگر ديده بودم با يتيمان مهرباني ميكني ديده بودم، تشنگي از دل قرارت برده بود تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو نقد جان را ارزشي نبود، ولي شادم چو مور تا دل مهر نفرينت را نر نجانم ز درد گوشه اي از درد دل را، بر زبان آورده ام

*



يك گلستان گل، به رسم ارمغان آورده ام بي پناهان را بدين دارالامان آورده ام كاروان را تا بدينجا، با فغان آورده ام همرهان خويش را چون خود، بجان آورده ام يك جهان، درد و غم و سوز نهان آورده ام چون از آن گلزار، پيغام خزان آورده ام پيكري بي جان و جسمي ناتوان آورده ام اين يتيمان را بسوي استان آورده ام از برايت دامني اشك روان آورده ام در كف خود، از برايت نقد جان آورده ام هدايه اي، سوي سليمان زمان آورده ام گوشه اي از درد دل را، بر زبان آورده ام گوشه اي از درد دل را، بر زبان آورده ام



مرثيه گروهي در اربعين حسيني





*



اسارت طي شد ماه مدينه گل بي آيت اينجاست بنال اي دل بناي نينوائي به تن دارد نشانه همين زينب فدا شد ضياء هر دو عينم اسارت در ره حق عزتي داشت بخوان قرآن دوباره ز حلق پاره پاره

*



زيارت كن سكينه مزار بابت اينجاست دوباره گشته زينب كربلائي ز ضرب تازيانه كه هجده گل از ما جدا شد كجائي اي حسينم به محمل لذتي داشت ز حلق پاره پاره ز حلق