بازگشت

كرامات امام حسين عليه السلام


عزاداري حيوانات در كتاب دارالسلام مرحوم عراقي و كلمه طيبه مرحوم نوري و داستانهاي شگفت و كتابهاي ديگر كه مطالعه كرده ام همه از عالم جليل و كامل نبيل صاحب كرامات باهره و مقامقت ظاهره آخوند ملا زين العبدين سلماسي اعلي الله مقامه نقل كرده اند و مكرراً از موثقين نقل شده و آثار حزن در حيوانات در عاشوراي آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام بارها به چشم مشاهده شده چنانچه در جلد يك همين كتاب نوشته شده ، خلاصه اين عالم بزرگوار كه اهل مكاشفه مي باشد و بارها خدمت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف رسيده وقتي كه از سفر زيارت حضرت رضا عليه السلام بر مي گشتم عبور و گذرمان به كوه الوند افتاد ( كه در نزديكي همدان واقع شده است ) جهت استراحت در آنجا فرود آمديم ، موسم بهار هم بود ، همراهان و رفقا و دوستان مشغول خيمه زدن شدند ، من هم نظر به دامنه كوه مي كردم و منظره دل فريب آنجا را مشاهده مي كردم كه ناگهان چشمم به يك چيز سفيدي افتاد چون تحمل كردم پيرمردي محاسن سفيد را ديدم كه امامه كوچكي بر سر داشت و بر سكويي نشسته كه قريب به چهار صد زر ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهاي بزرگ چيده كه به جز سر چيزي از آن نمايان نبود ، نزديك رفته و سلام كردم ، مهرباني نمود پس با من انس گرفت و كم كم با او هم صحبت شدم فهميدم كه به خاطر گناه و معصيت از شهر به ديار و اهل و ايال و خويشان و مردم دور شده و براي عبادت بيشتر به كوه و دشت آمده و 18 سال است كه در اينجا سكونت دارد و رسالهاي عمليه علما را هم با خود داشت و از جمله تعريف هاي عجيبه اي كه برايم نقل كرد اين بود .



گفت : اولين روزي كه من به اينجا آمدم ماه رجب بود و من هم اينجا را خلوت ديدم گفتم براي عبادت عالي است و شروع به تهذيب نفس كردم ، 5 ماه و اندي گذشت ، شبي مشغول نماز مغرب بودم كه ناگهان صدا و ولوله عظيم و عجيبي شنيدم ، از ترس نمازم را سريع خواندم ، يك نگاهي به اين دشت و بيابان كردم ، ديدم بيابان پر از حيوانات عجيب و غريب است و تا مرا ديدند به طرف من آمدند اضطراب و خوف و ترسم زياد شد و از آن اجتماع تعجب كردم ، چون ديدم در آنها حيوانات مختلفه و متضاديه اند مثل شير و آهو و گاو كوهي و پلنگ و گرگ با هم مختلط اند و به صداهاي غريبي سيهه مي زنند پس در اين محل به دور من جمع شدند و سرهاي خود را به سوي من بلند نموده و فرياد مي زنند ، با خود گفتم دور هم جمع شدن اين وحوش و درندگان كه با هم دشمن اند براي درسدن من نيست زيرا اگر براي دريدن من بود هديگر را مي دريدند ، پس بايد براي امر بزرگي باشد بايد يك حادثه عجيبي در دنيا رخ داده باشد . خوب كه فكر كردم فهميدم امشب شب عاشوراي آقا اباعبدالله الحسن عليه السلام مي باشد و اين فريادها و سر و صداها و فغان و اجتماع و نوحه گري و گريه و ناله براي مصيبت حضرت سيد الشهدا عليه السلام است ، وقتي مطمئن شدم امامه را از سر خود برداشتم و بر سر خودم زدم و خود را از اين مكان انداختم و مي گفتم :



حسي ، حسين ، شهيد كربلا حسين و امثال اين كلمات ، پس حيوانات در وسط خود جايي برايم خالي كردند و دورم حلقه زدند . بعضي از حيوانات سر به زمين مي زدند و بعضي خود را در خاك مي انداختند و همينطور تا طلوع فجر عزاداري مي كرديم پس آنها كه وحشي تر از همه بودند رفتند و به همين تتيب يك يك حيوانات رفتند و متفرق شدند و از آن سال تا به حال كه مدت 18 سال است اين عادت ايشان است و هروقت من فراموش مي كنم يا بر من مشتبه مي شود آنها با جمع شدنشان به من توجه مي دهند .





*



پرسيدم از هلال چرا قامتت خم است آهي كشيد و گفت كه ماه محرم است

*



آهي كشيد و گفت كه ماه محرم است