بازگشت

درنوحه گري جن برحسين(ع)


شيخ ابن قولويه (ره) ازميثمي روايت كرده كه: پنج تن ازاهل كوفه قصدياري حسين بن علي(ع) كردندودردهي به نام شاهي آرميدند، دومردكه پيري بودندوجواني روبه آنهاآوردندوبرآنهاسلام كردندوگفت: آن پيره مردگفت: من مردجنيم واين برادرزادة من است ومي خواهداين مردمظلوم راياري كند، گويد: آن پيره مردجني گفت: من نظري دارم، جوانان آدمي نژادگفتند: چه نظري، گويد: آن روزوشب راناپديدشدوصبح فرداآوازي شنيدندوكسي رانديدندومي گفت:



*



بخدانزدشما نامده ام تاديدم دوراوچندجوان كشته وآغشته به خون شترم سخت براندم كه بدانهابرسم مانعم گشت قضاوقدرحضرت حق روشني بخش چراغي به جهان نورحسين شدمجاوربه پيمبربه غرفهاي بهشت باوصي وبرطيار به شادي بنشست

*



كه فتاداست به طف گونه بخاك وبي سر همچومصباح دجي نوردرآنهاافزون تاكه باحوربهشتي نرسيدندبهم كه قضا وقدراواست مقدربرحق نيست بيهوده ام اين گفته برب الحرمين باوصي وبرطيار به شادي بنشست باوصي وبرطيار به شادي بنشست



يكي ازجوانان انسي اوراچنين جواب داد:





*



توبروتابه ابدساكن قبري هستي روشي راتوگرفتي كه بود شايسته آن جوانها كه خدارا هدف خودكردند مال واحباب ووطن جمله نمودندبه حل

*



كه براورحمت حق تابه قيامت نازل نوش كردي توزجامي كه بودجان رادل مال واحباب ووطن جمله نمودندبه حل مال واحباب ووطن جمله نمودندبه حل



سبط درتذكره ومدائني گفته اند: مردي ازاهل مدينه گفت: من بيرون شدم تاخودرابه حسين(ع) رسانم كه به عراق مي رفت، چون بهربذه رسيدم، مردي نشسته ديدم، گفت: اي بندة خدا، مي خواهي به كمك حسين(ع) بروي؟



گفتم: آري، گفت: من هم قصدرادارم ولي بنشين، من رفيق خودرافرستادم والساعه خبرمي آورد؛ گويد: ساعتي بيش نگذشت كه رفيقش آمدومي گريست ومي سرود( بخدانزدشمانامده ام تاديدم الخ).



ابن شهرآشوب درمناقب گويد: جنيان تايك سال، هرروزبالاي قبرپيغمبر(ص) براونوحه گري مي كردندودرآنجا است كه دعبل گويدكه: پدرم ازجدم ازمادرش سعدي دخترمالك خزاعي نقل كردكه نوحة جن رابرحسين(ع) شنيده بود:





*



اي شهيد اي كه عمويش بد شهيد زدم تيغ عجب باد كه شدبرتو بلند بررخ پرزغبار توجسورانه خميد

*



بهترين عم جعفر طيار ديد بررخ پرزغبار توجسورانه خميد بررخ پرزغبار توجسورانه خميد



درروايت غير مناقب است كه دعبل گفت: ازاينجا من درقصيدة خودگفتم :





*



سر قبري برو كاندرعراق است به حرف منكران خر مده گوش به قربان تو گردم اي حسين جان فدايت قوم وخويشان از نزارم خردمندان همه دل دادة تو تواي زادشهيد عمت شهيداست به ازعمان چه طيارت كه ديد است

*



زيارتگاه اهل اتفاق است توآواز خران راكن فراموش چرازائر نباشم برتوهرآن فدايت جملگي اهل وتبارم نفورازدشمن بدكينة تو به ازعمان چه طيارت كه ديد است