بازگشت

بخش دوم عاشورا؟


عاشورا،جلوه تقابل دوتفكراست ازدين،تفكري فربه شده ازبسط شريعت،وتفكري پايبندبه سنت نبوي



يك سوي ميدان،تفكري فربه شده وبسط يافته ازتسامح وتساهل نسبت به دين رابه صف مي يابيم.دين دراين باور،نه محل يروزوصدورواجراي احكام الهي است درپهنه جماعت مسلمين،بلكه خلاصه اي است درنماز،روزه،حج وثواب اخروي.آن جاكه(شريح قاضي)عالم مدعي،به فتواي قتل حسين بن علي(ع)مي نشينديا(ابوموسي اشعري)درمقام حكميت،به عزل علي(ع)لب مي گشايد،چه فربهي درمعرفت ديني آنان حاصل شده است؟اگراقتضاي زمان وعقل معيشت دنيا،معرفت ديني رافربه مي سازد،اين نتيجه آن فربهي است ونتيجه بامقدمه كاملاهمخوان است.جايي كه اين (ابوسفيان)وامويان چون(مروان)و(وليد)،آن تبعيديان مادام اعمرتوسط رسول خدا،درصف شريعت خواهان وحاكمان ديني ظاهرمي شوندوحكم دردست مي گيرندواجتهادمي كنند،چه بسطي درشريعت صورت گرفته است؟اجتهاداموي دربرابرنص نبوي وعلوي،نه آن بسطي كه ميوه اش اين است؟



مجلسي كه درآن خليفه،جانشين رسول الله!!دست به قدح شراب مي بردوخنيانگران مي نوازندورقاصان به رقص،آن هم دردارالخلافه،چه تسامح وتساهلي دراحكام دين وسنت نبوي صورت گرفته است كه توجيه وگذشتن ازكنارهتك حرمات الله،عين ديانت ودين مداري تلقي مي گردد؟مگردربارشام،خالي ازصحابي ومومنان به دين بود؟نه،بلكه آنان درجريان تفكرتغذيه شده ازآزادشدگان رسول خداوجذب شده به اسلام توسط غنايم مسلمين،به باروري ازدين رسيده اندكه چنين محرماتي راعين اقتضاي زمان وعقل معاش وتدبيرامت مي دانند!اگردركاخ معاويه ويزيد،مشاوران غيرمسلمان،تدبيرسياست وحكومت به اميرمومنان!!!!!مي آموزند،چه تسامح وبردباري مذهبي صورت گرفته كه مرزهاچنين مخدوش شده اند؟



مداراي دردين،به هرمفهومي باشد،اگرمنتهي به زيرپاگذاشتن يك حكم ازاحكام الهي شود،مخدوش والقاي ستمگراني است كه حقانيت دين رادشمن دارند وطالب برچيده شدن قدم به قدم دين ازصحنه اجتماعند.



اگرامام يافقيهي عادل وباتقوا،درجهت مصلحت مسلمين،چندصباحي حكمي راتعطيل نمايد،نه ازباب مداراوتسامح است كه براي حفظ قدرت اسلام وتقويت مسلمين مي باشد.(تقيه)دراين ديدگاه،سلاح است نه تسليم،خوديك حكم الهي است نه نفاق ،ويك تدبيرعقلاني وشرعي است،نه يك ضعف.علي(ع)،اگرپس ازانحراف ولايت در(سقيفه)،شمشيردرنيام مي كند،كسي اورابه جبن وترس ونفاق متهم نمي نمايد،بلكه اورامي ستايدكه براي وحدت امت اسلام وتقويت آن،نفس خودرادررضايت الهي محبوس مي نمايدتاچراغ هدايت حق برافروخته بماند.آن گاه كه حضرت امام،به رغم تحريضهاي مكررمردم به دفاع،قطعنامه رامي پذيردوجام زهرراگواراي جان خودمي كند،جزرضاي حق ومصلحت ملت فداكارودل سپرده به اسلام نمي انديشد.مداراوتدبيري كه ازاسلاف يزيد وخوداوديده مي شود،هتك حريم احكام الله است وشكستن مصلحت وقوام ودوام مسلمين.مگركسي مي تواندتدبيرامت اسلام وحفظ قوت وعزت آن رابنمايد،اماخودازاسلام وعزتش بي بهره وكم نصيب باشد؟



آن جاكه علي درصفين،حاضرنشدلشكريان معاويه رابه محاصره اقتصادي كشدوشريعه آب رابه روي آنان ببندد،ولي معاويه چنين كرد،تفاوت تدبيرروشن گشته بود.علي(ع)براحكام خداپاي مي فشارد،وبراي رسيدن به دنياي آباد،برسردين خدامعامله نمي كندومتعصبانه برباورديني پاي مي فشارد،ولي معاويه همه چيزرامباح مي داندوفرق اين دودرهمين معناست.



وقتي ازعلي(ع)خواستندتاچندصباحي معاويه رابراستانداري شام به رسميت بشناسد،چيزي به(طلحه)و(زبير)بدهدوآنان راراضي روانه بصره كندتاقدرتش استوارگرددوبعدآنچه خواهد،انجام دهد،اين پيشنهاد،جزمدارا،تسامح وتساهل بااهل باطل وزياده طلبان بود؟چراعلي(ع)زيربارنصيحت ياران غافل خودنرفت؟مدارادراين جا،شكستن اسلام است.شكستني كه جبران آن ممكن نيست.اگربه دست ولي امرمسلمين،چنين شكافي دراسلام پديدآيد،چه دستي توان پركردن آن راخواهدداشت؟علي(ع)چه باك داردازاين كه اورامدبربخواننديانخوانند؟چه بيم داردازاين كه شكست بخوردياپيروزشود؟مدحش كننديامذمتش نمايند؟پيروي اش كننديامقابلش بايستند؟اوبراي اين چيزهازمام حكومت مسلمين رابه دست نگرفته است كه امروزدغدغه ازدست دادن آن راباتدبيرهاوتسامح هاي اين چنيني جبران كند.اوبراي خدابه ميدان هدايت امت آمده است وذره اي كرداروگفتارخلاف هدايت ازاوصادرنخواهدشد.اوبه رضايت حق نظرداردواطاعت اوراآويزه گوش خودكرده است،نه دشمنانخدارا،پس نه چيزي مي گويدونه كاري مي كندكه دشمنان خشنودشوند.امروزهم حسين(ع)ويزيدادامه همان پيكارعلي(ع)ومعاويه هستند.يكي درانديشه رضاي حق واطاعت ازاوكه پايبندي برشريعت است وجريان آن به مصلحت،عزت وكرامت مسلمين وديگري درفكرخوش آمد سليقه ها وانديشه هاي مختلف كه دراثربردباري،تسامح وتساهل،گردهم آمده،دربارشام رامركزخودساخته اندودغدغه عيش ونوش فراهم شده ازاين فربهي معرفت ديني،دين ابوسفياني،آنان راواداربه هركاري مي كند.عدم پايبندي يزيدومشاوران ونزديكان اوبه دين واحكام خدايي،معرفتشان رابراي سنخيت باجهنم فربه مي ساخت،آن چنان كه شكمشان بابلعيدن بيت المال مسلمين فربه مي شدورنگ رخسارشان،سرخي آتش به خودمي گرفت.



ودرآن سوي ميدان،تفكرعلوي،پيروقرآن وسنت نبوي،درانديشه جريان احكام الله درجامعه،خوش به رضايت خداي تبارك وتعالي،پشت به رضايت دنياداران وافسارگسيختگان وادي تطميع وارعاب،نه درقبض(تحجروگوشه نشيني)،تادرگوشه عزلت،چون برخي نامداران زمانه،ازرويارويي تمام كفارباتمامي اسلام چشم بپوشندوبه ذكربي فكربپردازندوازپاسخگويي به نيازهاي زمانه بازمانند،ونه دربسط(تسامح وتساهل نسبت به حدودالهي)كه يزيدرادرمسنداميرالمومنين پذيراگردندودست دردست كفراموي بگذارندوزروقدح آنان رابه رضوان الهي ترجيح دهند.اينان برسراحكام خدا،غيرتمندانه ايستاده اند وبرسرآن حاضربه بردباري ومعامله نيستند،اگرچه جان،سوداي اين ايستادگي شودوزنان وفرزندانشان به اسارت دينداران فربه شده درآيند.تفكرآنان ازدين،درولايت جهت يافته است وزنگارجاهليت اموي وتبليغات گسترده آنان،دردل آكنده ازمحبت آنانبه اهل بيت(ع)بي تاثيراست.آنان اسب سركش نفس وسوسوي علم وعقل رادردستهاي باكفايت ولايت،درميدان ظلمات كفروضلالت جهل،به مركبي رام وچراغي فروزان بدل كرده اند.آن چنان كه براي هميشه،كشتي نجات چراغ هدايت خلايق گشته اندوراه خدارابراي هميشه بردزدان معرفت ديني بسته وبرتشنگان هدايت ولايي،بازوهموارباقي گذاشتند.



سيدعلي حسيني