بازگشت

امام و يارانش






شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل

مملوك اين جنابم و محتاج اين درم



گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر

اين مهر بر كه افكنم، اين دل كجا برم؟



امام حسين عليه السلام، شب عاشورا، در جمع ياران خود پس از حمد و ثناي الهي فرمود:

من هيچ اصحابي را صالح تر از اصحاب خود، و هيچ مكتبي را نيكوتر و برتر از اهل بيت خويش، نمي دانم.

خداوند همه ي شما را جزاي خير دهد. اينك شب است و تاريكي آن، شما را در آغوش گرفته است. شما هم آن را براي خود مانند شتر راهواري قرار دهيد، هر يك از شما يكي از فرزندان اهل بيت مرا بگيريد و در اين تاريكي شب پراكنده شويد و مرا با اين لشكر به حال خود بگذاريد، زيرا آنان به جز من شخص ديگري را نمي خواهند.

در اين هنگام برادران و تمام اهل بيت حسين عليه السلام گفتند:

اي پسر پيغمبر! مردم به ما چه مي گويند و ما به آنان چه جوابي بدهيم؟

آيا بگوييم كه مولا و بزرگ و پسر پيغمبر خود را تنها گذاشتيم و در ياري او، تيري به سوي دشمن


پرتاب نكرديم و نيزه اي را به كار نگرفتيم و شمشيري نزديم؟

نه به خدا قسم، از تو دور نمي شويم و با جان خود تو را نگهداري مي كنيم تا در راه تو كشته شويم و مانند تو به شهادت نايل گرديم. خداوند زندگي را بعد از تو زشت و قبيح گرداند!

در اين هنگام مسلم بن عوسجه از جاي برخاست و با دل محزون گفت:

اي پسر پيغمبر! آيا ما تو را تنها بگذاريم و برويم، در صورتي كه اين همه دشمن تو را احاطه كرده است؟!

نه به خدا قسم، چنين عملي امكان پذير نيست و خداوند زندگي بعد از تو را نصيب من نگرداند، من مي جنگم تا نيزه ي خود را در سينه ي دشمنانت بشكنم و شمشير خود را كه در دست دارم بر آنان فرود آورم. و اگر هيچ گونه وسيله اي نداشته باشم، با سنگ مبارزه مي كنم و از تو دور نمي شوم تا با تو بميرم.

سعيد بن عبدالله حنفي از ياران امام حسين عليه السلام برخاست و گفت:

به خدا قسم اي پسر پيغمبر! ما تو را تنها نمي گذاريم، تا خدا گواه باشد كه ما وصيت پيغمبرش محمد صلي الله عليه و آله و سلم را درباره ي تو حفظ كرده ايم و اگر بدانم كه در راه تو كشته مي شوم و سپس زنده مي گردم و پس از آن زنده زنده مي سوزم و بدانم كه هفتاد مرتبه با من چنين مي شود از تو دور نمي شوم تا قبل از تو مرگ خويش را ببينم. چگونه در راه تو جانبازي نكنم، در صورتي كه كشته شدن يك مرتبه بيش نيست و بعد از آن به عزت جاوداني و كرامتي خواهم رسيد كه هرگز انتها ندارد.

زهير بن قين بر پاي خاست و گفت:

يابن رسول الله! دوست دارم كشته شوم و بعد از آن دوباره زنده شوم تا هزار مرتبه چنين باشم و خدا، تو و اين جوانان و برادران و اولاد و اهل بيت تو را زنده بدارد.

گروهي ديگر از اصحاب امام حسين عليه السلام نيز عرضه داشتند:

ما تو را به دست ها و روي هاي خويش حراست مي كنيم تا آن كه در حضور تو كشته شويم و به عهد پروردگار خود وفا نموده، تا آن چه بر ذمه ما واجب است به جاي آورده باشيم.



گفت اي گروه هر كه ندارد هواي ما

سر گيرد و برون رود از كربلاي ما



نا داده تن به خواري و ناكرده ترك سر

نتوان نهاد پاي به خلوت سراي ما



تا دست و رو نشست به خون مي نيافت كس

راه طواف بر حرم كبرياي ما



اين عرصه نيست جلوه گه روبه و گراز

شير افكن است باديه ي ابتلاي ما



برگردد آن كه با هوس كشور آمده است

سر ناورد به افسر شاهي گداي ما



ما را هواي سلطنت و ملك ديگر است

كاين عرصه نيست در خور فر هماي ما



يزدان ذوالجلال به خلوت سراي قدس

آراسته است بزم ضيافت براي ما [1] .





پاورقي

[1] صائب تبريزي (با تلخيص).