بازگشت

علل و عوامل خلط اين دو نگرش


از دلايل عمده ي خلط اين دو نگرش، كم توجهي به سيره ي عملي ائمه معصوم عليهم السلام است كه اين كم توجهي ريشه در چند علت دارد:

الف) بحث و بررسي تئوري در گفتار ائمه ي معصوم عليهم السلام.

ب) كاوش نكردن در زندگي و سيره عملي آن ها.

ج) فرار از مسؤوليت و وظيفه.

اين عوامل، از جمله مواردي است كه همواره فاصله انسان ها را با ائمه معصوم عليهم السلام افزايش مي دهد.

علاوه بر آن كه تصوير خداگونه و فوق بشري از معصوم عليه السلام، عملا تأسي پذيري را كاهش داده، آن چنان مسئوليتي براي شنونده ايجاد نخواهد كرد.

براي تحقق وعده هاي الهي و رسيدن به نعمت هاي بهشت، محبت لفظي و حداكثر قلبي، به جاي تأسي عملي كفايت خواهد كرد و ارزش عمل به شدت تحقير مي شود و معصوم با انسان ها به قدري فاصله مي گيرد كه عملا جز ستايش و نيايش، براي شنونده كاري باقي نمي ماند.

براي اين تفكر، نه تنها به بررسي ابعاد عملي زندگي معصوم نيازي نيست؛ بلكه پرداختن به آن نيز مضر خواهد بود و در صورتي كه به آن پرداخته شود، بايد در هاله اي از تقدس قرار گيرد و عمل غير بشري تلقي گردد تا كم تر به هدف فرار از مسئوليت لطمه اي وارد نمايد.

ورود به زندگي عملي ائمه معصوم عليهم السلام، هنگامي قابل تقليد و الگوگيري خواهد بود كه تفسيري بشري داشته باشد، ولي هنگامي كه آن را وظيفه اي وحياني و برخاسته از اطلاعات و مأموريت هاي الهي دانستيم، چگونه ممكن است انسان ها چنين وضعيتي را براي خود فراهم سازند.

بنابراين مردم فقط بايد چون داستان هاي افسانه اي، مناقب آنان را بشنوند و بر عظمت، يا مظلوميت آن ها واقف گردند و حداكثر بر دشمنان آنان لعن و نفرين فرستند، نه چيز ديگر!

حوادث و رخدادهايي در زندگي عملي ائمه معصوم عليهم السلام وجود دارد كه ممكن است با تصويري كه از معصوم ارائه كرده ايم، چندان سازگار نباشد؛ زيرا آن چه در زندگي و مدت عمر شريفشان در ارتباط با جامعه و مردم پيش آمده است، كاملا يك زندگي انساني و معمولي است و چندان مسايل غير منتظره و غير بشري در آن ديده نمي شود.

يك زندگي بي تكلف با تمام ويژگي هاي انساني و همراه با كمالاتي كه براي هر انسان خود ساخته و با


اراده اي دست يافتني و قابل تقليد است؛ يعني يكسره يك زندگي كاملا بشري كه مردم به راحتي مي توانند با آن ارتباط برقرار كرده، از آن الهام گيرند؛ ارادتمندان از آن پيروي كنند به گونه اي كه چندان آن را تكلف آميز هم نيابند.

اين گونه تصوير با ديدي كه به مردم داده شده، چندان سازگار نيست؛ لذا بايد از زندگي آن ها گزينش شود و يا بيش تر از زبان گفتاري آنان استفاده شود كه برخي از جنبه هاي ثبوتي را نيز در برگيرد بدون توجه به اين كه درك و جداسازي اين دو جنبه براي بسياري از مردم مقدور نيست و اختلاط آن نيز عوارض عملي بسياري در بردارد؛ حتي اين نكته را غافل نشويم كه بعضي از مردم، از هر سخني كه مسؤوليت و وظيفه آنان را بكاهد و به آن ها (بدون عمل) اميد بخشد، استقبال مي كنند؛ مثلا اگر با سالي چند بار و حتي يك بار گريستن بر مصائب اهل بيت، آن هم به گونه «تباكي» به بهشت و سعادت اخروي برسند، چرا زحمت عمري سختي و محدوديت را هموار ساخته، خود را در پيچ و خم وظائف و مسئوليت هاي ريز و درشت گرفتار سازند!

تبليغ چنين ديني، كه توجيه كننده بسياري از لا ابالي گري ها، سستي ها و فرار از مسئوليت هاست، براي بعضي افراد، مطبوع تر از ديني است كه وظيفه و مواظبت را به همه زواياي زندگي فردي و اجتماعي انسان نفوذ دهد و مراقبت هميشگي را گوشزد كند.

حالا در اين جا سؤالي پيش مي آيد كه اگر زندگي ائمه معصوم عليه السلام را با نگاهي بشري تحليل كنيم، لازمه اش اين است كه يا معجزات و كراماتي كه در زندگي آن ها اتفاق افتاده نفي كنيم، و يا به توجيه و تأويل بشري آن بپردازيم.

پاسخ اين است كه اتفاقا در اين تحليل، جايگاه واقعي ائمه عليه السلام نشان داده مي شود، از تصوير ناقص و تحريف شده نسبت به آنان نيز جلوگيري خواهد شد. در اين تحليل، اين دو مقام از هم تفكيك و جداسازي مي شود.

مثلا، ائمه معصوم عليه السلام از مردم، پيروي و تقليد از معجزات و كرامات خويش را به جهت اين كه مقدور بشر نبوده و با استفاده از قدرت ثبوتي ائمه عليه السلام تحقق يافته، نخواسته اند، بلكه آنان استفاده از قدرت و توان ثبوتي را بيش تر در مقام محاجه با منكران انجام داده و آن هم براي اثبات اصل ارتباط با وحي و اثبات حجيت براي ادعاي الهي خويش كه با توجه به آن همه حوادث و فراز و نشيب در زندگي آن ها، بسيار اندك و نادر است.