بازگشت

توبه و بازگشت


حر بن يزيد رياحي در حادثه ي عاشورا به همه ي انسان هاي آزاده درس تفكر، تدبر، توبه و بازگشت آموخت، او كسي است كه با تهديد كاروان شهادت مورد نفرين امام قرار گرفت.

ثكلتك أمك ما تريد؟ [1] .

مادرت به عزايت بنشيند، از ما چه مي خواهي؟

از زماني كه بوي جنگ و خونريزي به مشام رسيد و امام در مقام نصيحت فرمود:

أيها الناس، اسمعوا قولي و لا تعجلوا حتي اعظكم بما هو حق لكم و...؛ [2] .

اي مردم، سخنم را بشنويد و در شروع جنگ عجله نكنيد تا شما را پند دهم. مگر مرا نمي شناسيد؟ مگر من پسر زهرا عليه السلام نيستم؟ مگر من به دعوت شما به اين جا نيامده ام؟ اي مردم، از خدا بترسيد و از دنيا بر حذر باشيد و براي زندگي كوتاه دنيا دستتان را به خون فرزند پيامبر آلوده نكنيد.

حر بن يزيد رياحي لحظه اي درنگ كرد و با خود گفت اگر در اين جنايت هولناك شركت كنم جواب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را چه بگويم؟ مگر او


امام و فرزند زهرا نيست؟ همين تفكر آني او را متحول، و وجدان خفته او را بيدار كرد و چراغ هدايت را در شبستان وجودش روشن ساخت و او را از سپاه كفر بيرون كشيد و به سپاه حق ملحق ساخت. در مقابل پيشواي بر حق سر تعظيم فرود آورد، توبه كرد و عذر خواست و پرسيد: آيا خداي مرا مي پذيرد؟ امام عليه السلام فرمود:

نعم يتوب الله عليك... أنت الحر كما سمتك أمك، انت الحر ان شاء الله في الدنيا و الآخرة. [3] .

آري، خداوند توبه تو را مي پذيرد و تو حر و آزاد مردي همان طور كه مادرت تو را حر ناميده است.


پاورقي

[1] ارشاد، ج 2، ص 81.

[2] همان، ص 100.

[3] اللهوف، سيد بن طاووس، ص 61.