بازگشت

بررسي ريشه هاي عملكرد بد خواص در بستر تاريخ


آري، ضعف مديريت جامعه اسلامي از آن جا آغاز شد كه رهنمودها و وصاياي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در زمينه ي امامت و رهبري به بوته ي فراموشي سپرده شد؛ با اين كه در فراز و نشيب هاي 23 ساله ي دوران رسالت، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به مناسبت هاي گوناگون، مسأله ي خلافت و


وصايت علي عليه السلام را به امت گوشزد نمودند كه از آن جمله مي توان به حديث «منزلت» اشاره كرد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آن علي عليه السلام را نسبت به خود، چون هارون نسبت به موسي عليه السلام دانستند.

ديگرحديث «سد ابواب» است. پس از مدتي از زمان باز شدن در خانه ي بزرگان صحابه به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه، رسول خدا فرمان يافت كه همه ي درها بسته شود به جز در ورودي خانه علي عليه السلام به مسجد پيامبر. همچنين مي توان از حديث «اخوت» ياد كرد كه در جريان عقد اخوت اصحاب در مدينه، پيامبر اسلام همه مهاجر و انصار را با هم برادر نمود و خود نيز با علي عليه السلام عقد اخوت بست.

به علاوه، حديث ابلاغ «پيام برائت» در سوره ي توبه نيز از افتخارهاي علي عليه السلام است. از همه مهم تر اين كه خداي متعال در جريان مباهله ي مسيحيان نجران در آيات 56 تا 61 آل عمران، علي عليه السلام را به منزله ي نفس رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم معرفي مي كند و سرانجام آشكارتر از همه حديث غدير است كه پيامبر گرامي اسلام به دستور خداوند فرمود: اي مردم، هر كس كه من مولاي او هستم علي نيز مولاي اوست، خداوندا، كساني كه علي را دوست مي دارند، دوست بدار و با كساني كه علي را دشمن مي دارند، دشمن باش.

اما اين اقدام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي تثبيت جريان حق در جامعه ي اسلامي و تداوم نبوت در ولايت علوي از سوي برخي از افراد ناآشنا با حقيقت دين درهم شكست. در آخرين روزهاي حيات اشرف مخلوقات، مدينه از جانب گروهي از خواص آبستن حوادث گرديد و ابرهاي تيره ي فتنه جويي فضا را ظلماني و غبار آلود كرد. برخي از اصحاب و خواص، به خصوص قريش، در ستيز كسب قدرت و انتقال امامت جامعه از


اهل بيت عليهم السلام به ديگران با برنامه وارد ميدان شدند و انصار كه از دعوت كنندگان و حاميان دين اسلام بودند نيز با آگاهي از كشمكش هاي سياسي قريش، براي تثبيت موقعيت خود در كانون قدرت آينده به تكاپو افتادند و سرانجام اكثريت و توده عوام به دور از نظر اهل بيت عليهم السلام و بزرگان صحابه با خواص فرصت طلب بيعت كردند و اين در حالي بود كه علي عليه السلام بدن مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را تجهيز و تكفين نمود، نماز به جا آورد و بدن مطهر حبيب خدا را در ميان قبر نهاد و خود در گوشه اي آرام گرفت تا جرعه جرعه كاسه هاي زهر را از دست برخي خواص كج انديش و دنيا طلب بنوشد. از اين جا بود كه غربت اهل بيت آغاز شد. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:

پس از رحلت رسول گرامي اسلام، گروهي به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراكندگي، آنان را هلاك كرد. بر غير خدا تكيه كردند و با غير خويشاوندان ( اهل بيت ) پيوند برقرار كردند. از وسيله اي كه فرمان داشتند به آن مودت بورزند ( محبت خاندان رسالت ) كناره گرفتند و بنا و اساس ( ولايت ) را از جايگاه خويش برداشته و در غير آن نصب كردند. ( اينان ) معادن تمام خطاها و دروازه ي همه گمراهان و عقيده مندان باطل هستند. [1] .

به راستي خواص جبهه حق كجا بودند!؟ هماناني كه سال ها گرداگرد رسول خدا خوشه چيني كرده و در راه عظمت و عزت مسلمانان شمشير زده و خون دل ها خورده بودند!؟ چه چيز آنان را از محور حق و حقيقت جدا كرد كه امروز نداي غربت علي عليه السلام از ناي تاريخ گوش جان را مي آزارد؟! آن گاه كه نگاهش به زهرا عليهاالسلام افتاد و قبضه ي شمشير را فشرد، و در جست و جوي ياران ديروز و خاموشان امروز ياوري نيافت!؟


اي كاش مردم قدرت درك وقايع را داشتند و خواص امت اقدامي شايسته و در خور خويش انجام مي دادند. از زيب و زيورها دل مي بريدند و دست در دست علي عليه السلام مي گذاشتند! چه مي شد اگر از چرب و شيرين دنيا رها مي شدند و مقام و عزت خود را در رفعت اسلامي مي ديدند!

به راستي چرا در سال هاي حكومت علي عليه السلام گروه هايي از خواص به مخالفت با آن حضرت برخاستند و نام «قاسطين» و «ناكثين» و «مارقين» بر خود نهادند؟! و چرا عده اي به رغم يقين به حقانيت جبهه علي عليه السلام سكوت اختيار كردند و دست از ياري امام كشيدند و در تاريخ از آنان به نام «قاعدين» ( نشستگان ) ياد مي كنند؟! افرادي همچون سعد بن ابي وقاص، ابوسعيد خدري، ابوموسي اشعري، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه، ابومسعود انصاري و... كه عشق به مقام و متاع دنيا و حسادت توانست آنان را از قافله ي حق جدا كند. آنها آگاهانه دست از ياري حق كشيدند و با اين عمل خود مردم را از پيوستن به امام بازداشتند و مردم را ترغيب به خانه نشيني كرده و گفتند: در حوادث پيش آمده عبدالله مقتول باش، نه عبدالله قاتل؛ يعني دست از قيام و حضور در ميدان جهاد و مبارزه بردار و تن به سازش و مدارا ده تا رفع خطر شود! سكوت آنها كمتر از ديگر توطئه ها در تنها ماندن اهل بيت عليهم السلام نبوده است.

اينك به بعضي از انحرافات خواص اشارتي گذرا مي شود تا عمق فاجعه روشن شود و چراغ عبرت آيندگان گردد.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 150.