بازگشت

راه زدودن آفت عوام زدگي


در هر جامعه اي، اگر شخصيت ها، گروه ها و عقايد با «حق» سنجيده شوند و حقيقت معيار قضاوت باشد، آن جامعه گمراه نخواهد شد. اما اگر در جامعه اي حق درهاله اي از ابهام قرار گرفت و معيارهاي سنجش حق شناخته نشد، در آن صورت اشخاص محور مي شوند و اشتباهات شخصي افراد به نام حق ارزيابي مي شود و زمينه ساز گمراهي مي گردد. مخصوصا افراد سطحي نگر به سرعت به ترديد مي افتند و از اشخاص خوش سابقه ي ديروز و مشتبه امروز پيروي مي كنند.

برخي از هنجارهاي و ارزش ها وارد جامعه مي شوند و افراد بدون آن كه واقف باشند از آنها پيروي مي كنند. اين مسأله وقتي پيچيده تر مي شود كه افراد برخي از رفتارها و پديده ها را قبلا نفي مي كردند، اما بعد از مدتي در پي برخي از اقدامات يا اتفاقات آن را تأييد و از آن پيروي مي كنند.

گاهي حركات توده اي پيش مي آيد كه در مسير سراب مانندي حركت


مي كنند، به راستي اين چه فرايندي است كه مردم را به حركت جمعي (Collective Action) وادار مي كند؟ بايد گفت اين در حقيقت همان تبديل پديده به هنجار است كه پس از تبديل به مكانيزم دروني، انگيزش را در پي دارد و در نهايت مردم را وامي دارد تا از آن هنجارها پيروي كنند. بايد از تاريخ عبرت گرفت، چرا كه سنت هاي تاريخي حاكم بر رفتار و اعمال اجتماعي، سراسر شباهت و همانندي است. مقام معظم رهبري براي پرهيز از عوام زدگي و استفاده مفيد و سازنده از تاريخ مي فرمايد:

تاريخ يعني شرح حال ما، منتها در يك صحنه ديگر:



خوشتر آن باشد كه وصف دلبران

گفته آيد در حديث ديگران



تاريخ يعني من و شما، يعني همان هايي كه امروز اين جا هستيم، پس اگر ما شرح تاريخ را داريم مي دهيم هر كدام ما بايد نگاه كنيم ببينيم ما در اين داستان كجاييم، كدام قسمت قرار گرفته ايم، بعد آني كه مثل ما در اين قسمت قرار گرفته آن روز چطور عمل كرد كه ضربه خورد، ما آن طور عمل نكنيم. [1] .

بايد در مرحله ي اول حق را شناخت و سپس اشخاصي را با آن سنجيد. شخصي به نام «حارث بن حوط» خدمت حضرت علي عليه السلام آمد و گفت: فكر مي كني گمان دارم اصحاب جمل گمراهند؟ نه، چنين گماني ندارم! حضرت فرمود:

يا حارث! انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فحرت! انك لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه [2] ؛

اي حارث! تو به پايين نگاه كرده اي و به بالاي سرت ننگريستي ( كنايه از


آن كه بينش سطحي داري ) لذا در تحير فرورفتي ( و ندانستي كدام سو را برگزيني ) تو حق را نشناختي تا كسي را كه بر حق است بشناسي و نيز باطل را نشناخته اي تا طرفدار آن را بشناسي.

بنابراين، اگر در جامعه اي حاكميت از آن «حق» بود سالوس بازي ها و عوام فريبي ها رنگ مي بازد. در غير اين صورت، آن جامعه بيمار و كانوني از رياكاري، فريب، جو سازي و موج آفريني فرصت طلبان خواهد شد. جبهه ي نفاق و باطل تقويت مي شود، ميان توده مردم و خواص واقعي طرفدار حق فاصله مي افتد و با به كارگيري شايعه و تهمت، مردم را نسبت به فرزانگان و خواص جامعه بدبين مي سازند و رفته رفته اعتماد عمومي را از آنان سلب مي كنند و آنها را به بي تفاوتي و دوري از صحنه هاي حساس مي كشانند. بدين ترتيب زمينه را براي امثال كعب الاحبار ( يهودي تازه مسلمان ) ، شبث بن ربعي ( نماد بوقلمون صفتي ) ، شريح قاضي ( دين فروش ) ، وليد بن عقبه ( احمق و فاسق ) ، عمر بن سعد ( مقام طلب ) و... فراهم مي آورند و ابوذرها، عمار ياسرها، عبدالله بن مسعودها، هاني بن عروه ها، سليمان صرد خزاعي ها و... را تبعيد، خانه نشين يا شهيد مي كنند.


پاورقي

[1] مقام معظم رهبري، 20 / 3 / 75.

[2] نهج‏البلاغه، حکمت 262.