بازگشت

عزت مندي ياران حسين


شب عاشورا نمايشي بود از شكست ناپذيري آنان كه به وجود حسين (ع) عزت يافته بودند. پس از آن كه دشمن آنان را تا روز بعد مهلت داد و مسلّم شد كه در نبرد نابرابر روز بعد، چه روي خواهد داد، حسين (ع) در ميان خاندان و ياران خويش خطبه اي خواند و چنين فرمود:

«... امّا بعد، فانّي لاأعْلم ُ اصحاباً اوْلي ، و لاخيراً مِن اصحابي ، و لااهْل بَيت ٍ ابَرَّولااوْصَل َ مِن ْ اهل بيتي ، فَجَزاكُم الله عَنّي جميعاً خيراً؛ الا و إنّي اظُن َ يَوْمَنَا مِن ْ هَؤْلاءِ الاعْداءِ غداً، الا و إنّي قد رأيْت ُ (اَذِنْت ُ) لَكُم ْ فَانْطَلِقُوا جميعاً في حل ّ، ليس عَلَيْكُم ْ مِنّي ذِمام ٌ، هذا لَيْل ٌ قد غَشِيَكُم ْ، فاتخذوه جَمَلاً؛

...امّا بعد، پس همانا من ياراني شايسته تر و بهتر از يارانم نمي شناسم و خانداني نيكوتر و خويش دوست تر از خاندان خود سراغ ندارم ؛ خداوند همه تان را ازجانب من پاداش نيك دهد. بدانيد كه مي دانم ، فردا كارمان با اين دشمنان به كجا خواهد كشيد،بدانيد كه من اجازه تان مي دهم ، با رضايت من همگي تان برويد كه حقي بر شما ندارم ،اكنون شب شما را در برگرفته است ، پس آن را وسيله رفتن كنيد.

چون امام (ع) اين گونه سخن گفت ، خاندان و ياران وفادارش پايداري و شكست ناپذيري خود را بيان كردند و نشان دادند كه هر كه عزت يابد، شكست نيابد و تن به خواري ندهد و در دو عالم رو سپيد ماند.

نخست عباس بن علي (ع) سخن راند و چنين گفت :

«لِم َ نَفْعَل ُ؟ لِنَبقي بَعْدَك ؟ لااَرانا الله ذلك اَبَداً؛ چرا چنين كنيم ؟ براي آن كه پس از تو بمانيم ؟ خدا هرگز چنين روزي را نياورد. سپس همه بني هاشم اظهار وفاداري نمودند. ضحاك بن عبدالله مشرقي گويد: پس از اين سخنان «مسلم بن عوسجه اسدي »برخاست و گفت : «آيا تو را رها كنيم و در پيش گاه خدا در اداي حقت ، عذري نداشته باشيم . به خدا سوگند بايد نيزه ام را در سينه هايشان بشكنم ، و با شمشيرم تا آن جا كه دسته آن در دستم باشد ضربتشان بزنم ، از تو جدا نمي شوم ، و اگر براي نبرد با آنان سلاح نداشته باشم ، در دفاع از تو با پرتاب سنگ با ايشان خواهم جنگيد تا با تو بميرم .»

سپس «سعيد بن عبدالله حنفي » برخاست و گفت : «به خدا سوگند تو را رها نمي كنيم تا خداوند بداند كه حرمت تو را در نبود پيامبر نگه مي داريم ؛ و به خدا سوگند اگر بدانم كشته مي شوم ، سپس زنده مي گردم ، آن گاه زنده سوزانده مي شوم و خاكسترم به باد مي رود و هفتاد بار با من چنين مي شود، باز از تو جدا نشوم تا پيش رويت بميرم . پس چرا چنين نكنم كه يك بار كشته شدن است و آن گاه كرامتي كه هرگز پايان نپذيرد.»

آن گاه «زهير بن قين » برخاست و گفت : به خدا سوگند كه دوست دارم كه هزار بار (در دفاع از تو) كشته شوم و سپس زنده گردم و باز كشته شوم و با كشته شدن من جان تو و جان اين جوانان خاندان تو را حفظ كنم . همه ياران حسين (ع) كه تربيت شدگان مدرسه عزت بودند، سخناني همانند يكديگر گفتند. آخرين سخنشان اين بود: «به خدا سوگند (هرگز) از تو جدا نمي شويم ، جان هاي ما به فدايت ، با چنگ و دندان تو را حفظ مي كنيم و چون كشته شويم (به عهد خود) وفا كرده و تكليف خويش را ادا كرده ايم .»

ياران حسين (ع) به راستي چنين بودند؛ جلوه هاي عزت حسيني ، پايدار، وفادار،استوار و شكست ناپذير بودند و اين ويژگي ها را در روز عاشورا به نمايش گذاشتند. آنچه بر زبان حسين (ع) و ياران او جاري مي شد و آنچه در رفتار و كردار آنان جلوه كرد، شأن انسان عزيز است . حسين (ع) خود درباره اين شأن و جلوه هاي آن - در برخورد با حر بن يزيد رياحي - چون راه بر او و كاروانش بست و آن حضرت را ازمرگ بيم داد، چنين فرمود:

«لَيْس َ شَأني شأن مَن ْ يَخاف ٌ الْمَوْت ، ما اهْوَن الْمَوْت عَلَي سَبيل نِيْل ِ الْعِزّ و إحْياء الْحَق ّ، لَيْس َ الْمَوْت في سَبيل الْعِزّ إلاّ حَياة ً خالِدَة ً، وَ لَيْسَت ْ الْحَياة ُ مَع َ الذُّل ّ إلاَّ الموت الذي لاحَياة َ مَعَه ُ، افَبالْمَوْت تُخَوِّفُني ؟ هَيْهات ْ، طاش َ سَهْمُك َ، وَ خاب َ ظَنُّك ! لَسْت ُاَخاف ُ الْمَوْت ، إن َّ نَفْسي لاكْبَرُ مِن ذلك و هِمَّتي لاَعْلي مِن ْ ان ْ احْمِل َ الضَّيْم َ خَوْفاً مِن َالْموت ، و هل تَقْدِروُن علي اكثر مِن ْ قَتْلي ؟ مَرْحَباً بِالْقَتْل ِ في سَبيل الله؛ ولكنّكم لاتقدرون عَلي هَدْم ِ مَجْدي وَ مَحْوِ عِزّي وَ شَرَفي ، فإذاً لااُبالي بالقتل ؛

شأن من شأن كسي نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزّت و احياي حق سبك و راحت است مرگ در راه عزت ، جز زندگي جاويد نيست و زندگي با ذلت جز مرگي فاقد حيات نيست . آيا مرا از مرگ مي ترساني ؟ تيرت به خطا رفته است و گمانت تباه است ! من كسي نيستم كه از مرگ بهراسم . منش من بزرگ تر از اين است و همّت من عالي تر است از آن كه از ترس مرگ ، به زير بار ستم روم و آيا شما بر بيش از كشتن من توانايي داريد؟ آفرين و درود به كشته شدن در راه خدا، در حالي كه شما قادر به نابودي عظمت من و محو عزت و شرف نيستيد! پس در اين صورت باكي از كشته شدن ندارم ».

حسين (ع) كشته عزّت خويش و زنده به عزّت است . او نه فقط «قتيل الْعبره » كه «قتيل العزّه » است . گام گام او عزت است و حماسه .