بازگشت

عنايت ويژه سيدالشهداء به امر به معروف و نهي از منكر


حضرت امام حسين (ع) در طول نهضت مقدّسشان (حتي در زمان معاويه و قبل اززمان خروج عليه يزيد) بارها بر اين دو امر مهم (امر به معروف و نهي از منكر) تأكيد فرموده اند؛ هم چون :

1ـ در دوران امامتشان در جواب نامه معاويه ، پس از تذكرشان نسبت به فجايع و قتل شيعيان توسط ِ معاويه ، در مورد بيعت گرفتن از مردم براي به سلطنت رسانيدن ِ يزيد شراب خوار و سگ باز و به دنبان كنيزان ِ آوازه خوان و انواع آلات لهو، هشدار مي دهند؛

2ـ قبل از خروج از مدينه در كنار قبر مطهَّر جدشان چنين مي فرمايند: «اَللّهُم َّ اِن َّ هذا قَبْرُ نَبيِك َ مُحَمّد وَاَنَا ابْن َ بنْت ِ مُحَمّدٍ وَقَدْ حَضَرَني مِن َ الاْمْر ما قَدْ علمت َ،اَللّهُم َّ وَ اِنّي اُحِب ُّ المعروف َ و اُكِْره ُ المنكَر....»

كه در اين جا تصريح آن حضرت (ع) نسبت به علّت خروجشان (مبني بر امر به معروف و نهي از منكر)، راه را بر ياوه سرايي ها مي بندد؛

3ـ در منزل ذوحسم (جبل ذوجُشم ) خطبه اي تاريخي بيان فرمودند، كه در آن آمده است : «اَلا تَرَوْن َ اِلَي الْحق ِ لايُعْمَل ُ به واِلَي الْباطِل ِ لايُتَناهي عَنْه ؟ لِيَرْغَب َ الْمُؤمن ُفي لِقاءِ ربّه ِ حَقّاً حَقاً. فَاِنّي لااَرَي الْمَوْت َ اِلاّ شَهادة ً (الاسَعادة ً) وَ الحياة َ مع الظالمين اءلاّبَرَماً.»

و شاعر اهل بيت : ابوالحسن ورزي سروده :



حق و باطل چون در آويزد به جنگ

با شرف مردن به از ماندن به ننگ



آن امام معصوم (ع) توجه مردم را به حق ّ و باطل جلب مي فرمايند، كه اگر كسي درك نمايد، بالطبع مي پذيرد كه با عمل نشدن به حق ّ و بازداشته نشدن از باطل ، زندگي در چنين محيطي تحمل نكردني مي گردد، و در نتيجه شخص معتقد به خداي متعال ، درخواست ِ لقاءالله را مي كند.

آن حضرت (ع) كه داراي فطرتي پاك هستند، نظر نهايي خويش را درباره قرارگرفتن در چنين اجتماعي فاسد، بيان مي فرمايند كه مرگ را (كه مفارقت روح از بدن و مقدمه رسيدن به لقاء پروردگار است ) سعادت و نيك بختي دانسته و در جامعه اي كه بايد با ستم گران (روي گردان از حق و گرونده به باطل ) هم نشين شد، زندگاني جز زجر و ملال نخواهد بود؛

4ـ آن حضرت (ع) در موقعيت «بيضه » براي اصحاب خود و سپاه حُر خطبه اي خواندند، كه هم انگيزه ايشان را براي خروج و قيام روشن مي سازد و هم اعتقاد عملي آن حضرت (ع) را نسبت به اصل امر به معروف و نهي از منكر و اعتراض به وضع نابسامان ِ موجود را آشكار مي سازد. آن مُصْلح زمانه ، با اشاره به روايتي از رسول الله (ص) مبني بر اين كه (اگر كسي ، سلطان جائر و ستم كاري را ببيند كه حُرمت هاي الهي را حلال مي شمارد و پيمان الهي را مي شكند و با سنّت رسول الله (ص) مخالفت مي كند و درباره بندگان خداوند با دشمني و آن گونه كه روا نيست ، برخورد مي كند، پس (آن شخص ناظر) با رفتار و گفتار بر عليه آن ستمكار متغيّر و دگرگون نگردد، بر خداوند حق ّ است كه او را در جاي گاه آن سلطان جائر (در جهنم ) بيافكند.)

در ادامه مي فرمايند: «اَلا وَاِن َّ هؤلاء قَدْ لَزِمُوا طاعَة َ الشّيطان وَتَرَكوا طاعة َ الرحمن وَ اَظْهَرُوا الفَسادَ وَعطلوُا الْحُدُود وَاسْتَأثَرُوا بِالْفَي ء وَاَحَلُّوا حرام َ الله وَ حرَموا حَلال َالله وَ اَنَا اَحَق ُّ ممّن ْ غُيِّرَ» هشدار مي دهند كه در زمان فعلي نيز، اينان (گروه بني اميّه و حاميانشان ) از شيطان پيروي كنند و اطاعت پروردگار را ترك كرده اند و فساد و تباهي را آشكار ساخته اند و حدود الهي را وانهاده اند و در مورد فَي ء (غنائم و خَراج ) خودسري نموده اند و حرام ِ الهي را حلال و روا شمرده اند و حلال الهي را تحريم كرده اند.

در پايان ، آن حضرت (ع) (درباره عمل به فرمايش حضرت پيامبر (ص)) براي خويش حقّي فزون تر را (نسبت به ديگران ) در جهت ِ تغيير و دگرگوني «حال » (در قبال اين همه حرمت شكني و بدعت ) قائل مي شوند؛ زيرا هم نسبت به ديگران ، در درك حقايق هشيارتر بوده و هم به جهت جانشين رسول الله (ص) وظيفه و رسالتي والاتر دارند و نسبت به دين جدّشان دل سوزتر هستند؛

5ـ در خطبه روز عاشورا، درباره موعظه ناشنوي كوفيان و تحريفات و منكراتي كه در كتاب الهي و دين شده ، خطابه اي مي فرمايند و در نهايت ، از زير بارِ بيعت با يزيد و عبيدالله نرفتن خويش خبر مي دهند كه : «اَلا اِن َّ الدَّعي َّ بْن َ الدَّعي قَدْرَكَزَ بَيْن َ اثْنَتَيْن ِ، بَيْن َ الْقَتَلة َ (السِّلة ) والذِّلة ِ، وَهَيْهات َ ماآخِذُ الدَّنيَّة َ. اَبي الله ذلِك َ وَرَسُولُه ...؛ آري ! ناپاك ناپاك زاده اي (عبيدالله بن زياد) در آن دوران مصيبت بار، با تطميع ، ترغيب و تخويف ِ منافقان ِ پيمان شكن ، دو راه را «بر آن پيشواي معصوم (ع)» ثابت مي سازد (كه راه سومي وجود ندارد): (جنگيدن ) و كشته شدن (و در تنگنا قرار گرفتن )، يا پستي و خواري كشيدن (و زندگي نكبت بار).

و عكس العمل حضرت ثارالله (ع) به صورت ندايي جاودانه با عملي مردانه و بي نظير، در تاريخ به ثبت مي رسد كه : «هرگز! خواري و تحقير شدن را نمي پذيرم و طبق نقلي معروف كه مي فرمايد: هيهات منا الذلة . ابي اللهُ ذلك لنا ورسوله والمؤمنون ...» ذلّت و خواري از ما دور است . خداوند و رسولش (ص) و مؤمنان ، اين (ذلّت و خواري ) را براي ما نمي پسندند؛



از آستان همّت ما ذلّت است دور

وندر كنام غيرت ما نيستش ورود



سپس اعلام مي كنند كه با همان عدّه كم ِ اهل بيت و قبيله شان و با وجود فراواني دشمن و ترك گفتن ياور، به سوي جهاد خواهند رفت . شاعر اهل بيت محمد حسين بهجتي (شفق ) چه زيبا سروده است كه :



جاودان بينَمَت اِستاده به پيكار، دلير

لا اري الموت تو را وِرْد زبان است هنوز



باغ خشكيده دين را تو ز خون دادي آب

نه عجب گر كه شكوفا و جوان است هنوز



اگر كسي اين اعتقاد پاك و اراده بي نظير را باور نمايد، هر چند كافر يا مشرك باشد،به نتيجه (حدّاقل دنيايي ) آن خواهد رسيد. همان گونه كه مهاتما گاندي ، روش مبارزه را از حضرت اباعبدالله الحسين (ع) فرا گرفته و پيروزي بر استعمار انگليس را وام دار آن حضرت (ع) است .

در نهايت ، سيره عملي آن حضرت (ع) (علاوه بر اعتقاد راسخ ايشان )، حاكي از ارج نهادن به اين اصل بوده و در جهت پيش برد اهداف ِ اصلاح طلبانه ، از آن استفاده نموده اند.

امتناع از بيعت با يزيد پس از مرگ معاويه ، و در موقع احضارشان به نزد وليد بن عتبه (والي مدينه ) كه مي فرمايند: «يزيدُ رَجل ٌ فاسق ٌ شارب ُ الخَمْر قاتُل النَفْس الْمُحَرَّمة ِ مُعْلِن ٌ بِالفِسْق . وَ مَثلي لايُبايِع ُ لِمِثْلِه ِ». عزّت نفس حسيني را بيان مي كند:



از اين بيعت كه دشمن خواست ، اولاد پيمبر را

همان خوش تر، كه بنهادند گردن ، تيغ و خنجر را