بازگشت

بنده خاص خدا و سرور مردم


نقل كرده اند: امام حسين بن علي (ع) را در حال طواف خانه خدا ديدند كه پس از نماز در مقام ابراهيم (ع) گونه اش را بر مقام گذارد و با گريه [و نجوا] مي گفت : بنده كوچكت به باب توست ، گداي تو در خانه توست ، خانه نشين درمانده ات به كوي توست و اينها را پي در پي بيان مي كرد. پس [از به پايان رسيدن مناجات ] امام از كنار چند گدا گذشت كه در حال خوردن گِرده ناني بودند، پس امام سلامشان كرد و ايشان حضرت را به خوردن دعوتش كردند، به نزد ايشان نشست و فرمود: اگر صدقه نبود با شما مشغول مي شدم و سپس فرمود: برخيزيد و به منزلم درآييد [و ايشان چنين كردند] پس غذا و پوشاك دادشان و به دستور آن حضرت به هر كدام چند درهمي نيز بدادند:

«رؤي الحسين بن علي (ع) يطوف بالبيت ثم صار الي المقام فصلي ، ثم وضع خده علي المقام فجعل يبكي و يقول : عبيدك ببابك ، سائلك ببابك ، مسكينك ببايك ، يرددذلك مرارا، ثم انصرف فمر بمساكين معهم فلق خبز يأكلون ، فسلم عليهم فدعوه الي طعامهم ، فجلس معهم و قال : لولا انه صدقة لاكلت معكم ، ثم قال : قوموا الي منزلي ،فاطعمهم و كساهم ، ثم امرلهم بدراهم ».