بازگشت

بزرگواري امام


روزي حسين بن علي (ع) با قومي از صحابه و بزرگان عرب بر سر خوان نشسته بود و غذا مي خورد و جبّه ديباي ، رومي گرانمايه نو پوشيده و دستاري به غايت نيكو بر سربسته بود.

غلامي ، خواست كه كاسه اي خوردني در پيش او بنهد و از بالاي سر او ايستاده بود.قضا را كاسه از دست غلام رها شد و بر سر و دوش حسين بن علي ريخت ، و دستار و جبّه ،از خوردني آلوده شد، ناراحتي در حسين پديدار آمد، و از طيره و خجالت رخسار او برافروخت ، سر بر آورد و در غلام نگريست ، غلام چون چنان ديد، بترسيد كه او را ادب فرمايد،گفت :

(و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس ) حسين ـ رضي الله عنه ـ روي تازه كرد و گفت :«اي غلام تو را آزاد كردم تا به يك بارگي از خشم و مالش من ايمن گردي .» همه حاضران را از آن علم و بزرگواري حسين در چنان حال عجب آمد و پسنديده داشتند.

حكايتي كه آمد در روضة الواعظين فتال نيشابوري به همين شكل آمده است ، با اين فرق كه امام علي بن الحسين (ع) به جاي حسين بن علي آورده شده است .