بازگشت

خطرناكترين آفت


چهارمين قسمت از خطبه پرشور امام حسين (ع) درباره جايگاه امر به معروف ونهي از منكر در قيام عاشورا و نهضت حسيني (ع) به غنودن عالمان فريفته دنيا در آغوش

ستمگران بني اميه و پيامدهاي شوم و ناگواري كه از ارتباط و پيوند عالمان دين با دستگاه ظلمه ، موجود بودن اسلام و جامعه اسلامي را تهديد به هدم و نابودي مي كند، اشاره مي نمايد.

اباعبدالله (ع) خون هاي به نا حق ريخته شده و فساد و جنايتي كه فضاي جامعه را آلوده كرده و ظلم و ستمي را كه بر همه جا دامن گسترده بود، از سوي عالمان وابسته به دربار بني اميه كه در برابر عمل كردهاي خائنانه و جنايت بار آنان ، مهر سكوت بر لب زده وبه توجيه وضع موجود مي پرداختند، مي داند و اين گونه اين فريفتگان و دين به دنيا فروشان را مذمّت و نكوهش مي كند:

«مي دانيد اين خون ها را كدام دست بر خاك راه ، فرو مي ريزد؟ مي دانيد اين همه حقوق را كدام پا لگد مال مي كند؟ مي دانيد اين همه فجايع و جنايت ها و رسوايي ها ومظالم از كدام كانون مايه مي گيرد؟ از وجود شما، از دست هاي لرزان و پاهاي گريزان شما.ترس شما از مرگ ، حرص شما به ثروت و مكنت ، شهوت شما به مشتهيات دنيا، مردم را به اين روز سياه نشانده است ، دل بستگي شما به اين زندگي چند روزه ، ملت هاي ضعيف را در چنگ اقوياي شرور و شهوت ران گرفتار ساخته است ؛ قومي كه به ناحق در تبعيد به سرمي برند و قومي كه در محيط زندگاني خود از حقوق زندگي محرومند. اين ستم ها از شما، ازسكوت شما، از سهل انگاري و ضعف شما، از خودخواهي شما، از خودداري شما در امر به معروف و نهي از منكر پديد مي آيد.

مگر نمي بينيد با مردم چه مي كنند؟ در مال و جان و ناموس و به نام مردم چه حكم ها مي رانند؟ مگر نمي شنويد كه خطباي اين قوم بر منبرها چه مي گويند و با چه جرئت و جسارت بر ضد مباني اسلام خطابه ها ايراد مي كنند، و از آفريدگار خويش شرم ندارند!

كره زمين به رايگان در اختيارشان افتاده ، و بر بندگان خدا، جابرانه حكومت مي كنند، چنان كه گويي مردم بردگان زر خريد آنانند! نه كسي يارا دارد از حق سخن گويد،و نه دست توانايي پيش مي آيد كه از خون و ناموس خود دفاع كند. اين فرومايگان همواره در ميان مردم مطاع باشند، مطاعي كه نه مبدأ مي شناسد و نه به معاد ايمان دارد.

بسيار شگفت انگيز است ، ولي مرا شگفتي نيايد؛ زيرا شرايط محيط ، حكومتي كريه پديد آورده و سكوت مردم دانشمند و آگاه ، فرماندگان ناسزاوار را بر مسند فرماندهي نشانده است . فقط خداوند قاهر و قادر است كه ميان ما تواند حكومت كند و قضاوت اوست كه به اختلافات پايان خواهد بخشيد.»

در تعاليم مقدس اسلام ياري و مراوده با ستم گران به شدّت مورد مذمت قرار گرفته و اهل ايمان از ارتباط و مساعدت با ظلمه نهي گرديده اند، زيرا هر گونه مجالست و پيوند و مراوده با ستمگران ، به كمك و ياري رساندن آنان در مقابله و مبارزه با ديانت و تلاش ،جهت از بين بردن آثار معنويت در جامعه مي انجامد، و از سويي ديگر دست جنايت بار ظلمه را در انجام قتل و غارت و تضييع حقوق درماندگان باز و گشوده مي گذارد.

كساني كه دست دوستي و مودّت در دست هاي خون آلود ظالمان مي نهند، در هر فساد و گناه و جنايتي كه آنان مرتكب مي شوند شريك و سهيم هستند و در بقاي ظلم و تداوم عمل كردهاي ظالمانه ستمگران و فساد گستران نقش اساسي به عهده دارند.

در اين ميان ، ارتباط علما و شخصيت هاي ديني با ستم گران بسيار خطرناك تر است و آفات و زيان هايي كه توليد مي كند با آفات و خطراتي كه از پيوند ساير اقشار جامعه با ظلمه به وجود مي آيد، مقايسه شدني نيست ، زيرا اينان نمايندگان دين خدا و جانشينان رسول خدا (ص) محسوب مي شوند و وظيفه و مسئوليت اصلي آنان حفظ اصالت دين و صيانت از احكام و قوانين الهي و ارزش هاي والاي بر آمده از دين است .

پناه بردن به ظلمه و زندگي با حكام ستم گر موقعيت دين را به خطر مي افكند و حقايق الهي را دچار تحريف و دگرگوني مي كند و مسير تعاليم اسلامي را منحرف و به بيراهه ها رهنمون مي سازد. مگر نه اين است كه دين حيات بخش اسلام با ظلم و جور سرستيز دارد و صلح و آزادي و امنيّت و عدالت را با حيات ننگين و جنايت بار ظالمان و ستمگران قابل جمع نمي داند و مقابله و مبارزه وقفه ناپذير سلطه جويي و خيانت و جنايت حكام جور را تنها راه نجات و رهايي تودهاي مردم تلقي مي كند؟

و مگر نه اين است كه ظالمان و سلطه گران به دليل ماهيت ظلم ستيزي احكام و قوانين متعالي اسلام به عداوت و دشمني با اين دين پاك و رهايي بخش مي پردازند وحيات اسلام را مساوي با هدم و نابودي منافع نامشروع و ضد انساني خويش مي دانند؟ بنابراين اين طبيعي است كه عالمان ديني وارسته ، مسئول تحقق تعاليم اسلام هستند و مبارزه با ستم و مخالفت با سلطه گري و فسادطلبي ظالمان و ستمگران را از وظايف و تكاليف اوّليه خويش مي دانند. با اين وصف عالمان ديني را چه جاي ياري ظلمه و حاكمان ستمگر؟!

هر گونه پيوند و مراوده و مساعدتي كه از سوي عالمان ديني با حكام جور صورت گيرد، خيانت به دين و حركت در مسير هدم و نابودي اساس ديانت محسوب مي شود و طبيعي است كه در طول تاريخ هيج آفت و خطري هم چون غنودن عالمان فاسد در دامان ظلمه و توجيه ستم و تعدي تجاوز دستگاه هاي حكومتي ظالم ، بر پيكر دين اسلام ضربه ننواخته است .

تازيانه هاي ستمي كه عالمان نامتعهد و وابسته به دربارهاي حكام ستم گر بر پيكر اسلام وارد ساخته اند، بسيار دردناك است و با هيچ ضربت و آفت و خيانت ديگر مقايسه نمي شود.

اگر ستم گران در جامه ديانت درآمدند و به نام دين بر پيكر دين ضربه زدند و به تحريف قوانين الهي پرداختند و ماهيت احكام را دگرگون ساختند، عالمان وابسته مسبب و عامل اصلي آن بودند، و اگر نبود خود فروشي و دين فروشي اين فاسدان دنياطلب ،حاكمان جور هرگز به اين سهولت نمي توانستند دين را به بازيچه بگيرند و احكام و قوانين الهي را بنابر مصالح و منافع نامشروع خويش توجيه و تفسير كنند و بر دهان توده هاي مردم قفل خموشي و سكوت بزنند و جماعتي از آنان را به موافقت و اطاعت محض از خود سوق دهند و گروه هاي مخالف را از دم تيغ بگذرانند و هر نداي آزادي خواهي را در گلو خفه سازند.

در فرهنگ و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، از ديدگاه نهضت حسيني (ع)،چنانچه ارزش ها و مرارت هاي عالمان مخلص دين و ائمه اطهار (ع) ناديده گرفته شود؛آگاهانه نشستن در كنار سفره و هم نشيني با ستم گران و سلاطين جور و مساعدت و ياري رساني به آنان است و معصيتي بزرگ خواهد بود كه موجب خشم و غضب الهي معرفي شده است .

اين تعابير و ياري ظالمان دو گونه اند:

دسته و نوع اوّل در عبادت مختلف به نفي كلي اين كمك كردن مي پردازند و خطاب آن ها عموم مسلمانان است ، نه قشر خاصي از افراد جامعه اسلامي ؛

دسته و نوع دوم به عالمان دين اختصاص يافته و آنان را مورد خطاب قرار داده و از مجالست با سلاطين جور و كمك و مساعدت به دستگاه هاي حكومتي شان نهي مي نمايد. ابتدا برخي از دستورالعمل هاي نوع اوّل را كه خطاب آن ها عام و فراگير است ،مورد توجه قرار مي دهيم و سپس به بررسي دستورها و خطاب هاي خاص مي پردازيم .

از پيامبر گرامي اسلام حضرت محمّد (ص) نقل است :

«از دربارهاي شاهان و سلاطين و حاشيه هاي آنان بپرهيزيد، كه نزديك ترين شما به اين درها و حاشيه ها دورترين شما از خداي متعال است و هر كه سلطان را بر خداي عزوجل برگزيند، خدا ورع و پرهيزكاري را از او مي گيرد و او را حيران و سرگردان مي سازد.»

اين دستور العمل ، همه مسلمانان را از ارتباط و ياري سلاطين و حاشيه ها و اطرافيان آنان نهي مي نمايد و سه اثر و زبان بزرگ بر اين پيوند مترتب مي داند:

اوّل اين كه تقرب و نزديكي به دربار ستم گر و اطرافيان آنان ، دوري از درگاه حضرت باري تعالي را در پي خواهد داشت و به هر ميزان كه بنده اي به ظالمان نزديك شود و به دوستي و ياري آنان بپردازد، از موهبت و دوستي خداي متعال فاصله مي گيرد و خشم و غضب الهي را براي آخرت خويش ذخيره مي سازد؛ دوم اين كه با اين پيوند و ياري نامقدس و معصيت بزرگ ، خداوند ورع وپرهيزكاري را از او مي گيرد و دلش را از لذت و انس با حق ّ محروم مي دارد و از مقام والا و شريف تقوا بي نصيب مي سازد؛ و سومين اثر و زياني كه مسلمانان از ارتباط با سلاطين جور نصيبشان مي شود،آنان را به تحيّر و سرگرداني مي افكند تا دنيا و آخرتش به تباهي گرايد و سراسيمه به هرسو شتاب گيرد و چنان در لجن زارهاي عفن گناه و ذلّت و بي خدايي فرو رود كه هيچ راه رهايي و نجاتي برايش متصوّر نباشد و به جهل و حرمان و اندوه ، لحظات عمر را سپري سازد.

روايت ديگري نيز در نهي از مجالست با ستم گران ، از رسول گرامي اسلام (ص) آمده است :

«چون روز قيامت فرا رسد، منادي بانگ كند: كجايند ستمگران و دستياران ستمگران ! يعني كسي كه ليقه اي در دوات ايشان گذاشته ، يا سر كيسه اي را براي آنان بسته ، يا يك بار براي ايشان قلم به دوات زده است ، همه را با آنان محشور كنيد.»

ليقه در دوات گذاشتن ، سركيسه بستن ، و قلم به دوات زدن كه در اين روايت به آن اشاره شده ، هر كدام نمونه و مصداق بوده و مقصود اصلي نفي هر نوع هم كاري با ظلمه ،چه كوچك و چه بزرگ است .

از نگاه اين روايت كساني كه به طريقي با ستم گران پيوند دارند و در امور آنان كمك و مساعدتي روا مي دارند، اهل معصيت و گناه به شمار مي روند و عملشان هم چون عمل ظالمان و سلطه طلبان نوعي ستم محسوب مي شود؛ زيرا توان و نيرو به ستم گررساندن و ياري و مساعدت او براي گسترش ظلم و جور در زمين ، شركت در ستم به بندگان خدا بوده و از همين رو، هم نشينان و ياري رسانندگان به ستم گران در گناه بزرگ آنان سهيم و شريك است . علت اين كه در روز واپسين قيامت با آنان محشور مي شوند ونصيب و بهره اي كه مي برند، عذاب رنج زاي الهي است ، عمل كردهاي ناصواب و ضدانساني خود آنان است .

پيامبر گرامي اسلام حضرت محمّد (ص) در روايت سوم درباره نهي از منكر از مجالست و پيوند با سلاطين جور چنين مي فرمايد:

«هر كس كه سلطاني را به چيزي خرسند كند كه آن چيز مايه خشم خداي متعال است ، از دين اسلام بيرون رفته است .»

اين روايت از ديدگاه پيامبر اكرم (ص) چنين رابطه و هم كاري با ستم گران را نكوهش مي نمايد. آفات و خطرهاي ارتباط با ظلمه و ياري رساني به آنان آن چنان عظيم و مهلك است كه به خروج انسان از دين اسلام مي انجامد؛ يعني ياور ستم گران نبايد و نمي توانند ديانت را با پيوند و ياري ظالمان جمع كند و چنين بپندارد كه مي تواند از سويي سلطان ستمگري را خرسند سازد و ياري برساند و دست هاي جنايت بارش را در انجام فساد و ستم و تعدي به بي گناهان و مظلومان به گرمي بفشرد، و در عين حال سر به سجده بسايند و خداوند قادر متعال را به بزرگي ياد كنند و از درگاهش فلاح و رستگاري بطلبند.

هم كاري و مجالست با ظالمان و ستم گران ؛ يعني نفي تعاليم دين و نفي بندگي خدا، با اين وصف چگونه مي توان حاكمان جور را با زير پا نهادن احكام و دستورالعمل هاي الهي كه به شدت پيوند با ظلمه را نفي مي كنند، اطاعت نمود و در كنار آن ، اطاعت ازخداوند متعال و تسليم در برابر فرمان هاي او را مدعي گشت .

رواياتي كه گذشت ، و نيز روايات فراوان ديگري كه در اين موضوع وارد شده است مسلمانان را به شدت از نزديكي به دربار سلاطين جور و ياري و مساعدت آنان نهي مي كند و اين عمل را از معاصي كبيره و رذايل بزرگ و مهلك مي دانند، و در نقطه مقابل ،امتناع و خودداري از ظالمان و ستم گران را ارزش بزرگ اخلاقي معرفي مي نمايند و بندگاني را كه در انجام اين وظيفه و تكليف الهي دقت و مراقبت روا مي دارند، تمجيد مي كنند و برترين و با فضيلت ترين افراد امت مي نامند.