بازگشت

تربت امام حسين شفاست


حال كه روشن شد سرزمين كربلا و تربت امام حسين (ع) از شرافت و قداست فوق العاده برخوردار است ، لازم است به يكي از بركات و آثار و ويژگي هاي آن تربت پاك اشاره شود و آن ، شفا بودن تربت مقدس سيدالشهداء (ع) است .

امام صادق (ع) مي فرمايد: «في طين قبر الحسين شفاء من كل داء و هو الدواء الاكبر فيه شفاء؛ در خاك قبر امام حسين (ع) شفاي هر دردي وجود دارد و دواي بزرگ ،خاك پاك قبر امام حسين (ع) است كه در آن شفاء است .

شاعر مي گويد:



له تربت ٌ فيها الشفاء و قبة

ٌيجاب بها الداعي اذامسة الضرّ



براي امام حسين (ع) تربتي است كه در آن شفاست و براي آن حضرت قبله اي است كه دعاي هر صاحب مشكلي در زير آن قبّه مستجاب است .

اما اين كه اين همه خاصيت و شرافت و ويژگي را آن تربت پاك از كجا به دست آورده است ؟ جواب اين سؤال را امام باقر (ع) داده اند: خداوند در عوض شهادت امام حسين (ع)، امامت را در ذريه آن حضرت و اجابت دعا نزد قبر آن حضرت و شفاء در تربتش را قرار داده است و مدت زماني كه يك زائر صرف رفتن و برگشتن كند از عمر انسان محسوب نمي شود.

شاعر عرب زبان چه زيبا در اين رابطه سروده است :



مولي ً بتربتيِه ِ الشفا و تحت قبّتِيِه

الدعا من كل داع يسمع ٌ



فيه الامام ابو الائمه و الذي

هو للنبوة و الامامَة ِ مجمع ٌ



كسي كه تربت او شفاء و دعا در زير قبه او از هر كس شنيده مي شود. قبه اي كه درزير آن پدر ائمه (امام حسين ) مدفون است . همان كسي كه حلقه وصل نبوت و امامت است .

در اين كه تربت سيدالشهدا (ع) شفابخش است ، روايات فراوان وجود دارد.حكايات زيبا و شنيدني نيز در اين رابطه خيلي زياد است كه امكان ذكر همگي آنهانيست . فقط يك روايت و يك حكايت را ذكر مي كنم :

مرحوم شيخ طوسي درامالي روايتي را از امام رضا (ع) نقل مي كند كه شخصي ازآن حضرت سؤال كرد: چه مي فرماييد در آن گِلي كه مردم مي خورند. آن حضرت در جواب فرمود: هر گِلي خوردنش حرام است ، مانند گوشت مرده و قرباني هاي كه كفار جهت بتان خود مي كرده اند، به غير از خاك امام حسين (ع) كه آن شفاي هر دردي است .

مرحوم شيخ طوسي در امالي خود نقل مي كند: حسين بن محمد ابن عبدالله از پدرش نقل نموده كه در جامع مدينه مشغول نماز بودم . بعد از نماز ديدم دو نفر مرد غريب در كنار من نشسته اند و با هم حرف مي زنند. يكي به ديگري مي گويد: مي داني چه اتفاقي افتاد؟ گفت : نه ، گفت : من مبتلا شدم به بيماري كه هيچ طبيب نتوانست آن را درمان كند و سرانجام از درمان خود نااميد شدم تا اين كه روزي زني به نام سلمه كه همسايه ما بود، به عيادت من آمد و گفت اگر من تو را درمان كنم چه مي گويي ؟ گفتم : خيلي خوشحال مي شوم . به خانه برگشت ليواني آب براي من آورد و به من داد و گفت : اين را بخور تا خوب شوي . من آب را خوردم و فوراً خوب شدم . گويا اين كه اصلاً مرض در وجود من وجود نداشت . چند ماه گذشت . روزي همان زن دوباره به منزل من آمد. گفتم : اي سلمه آن چه بود كه به من دادي ؟ گفت : آن شربت كه به تو دادم يك دانه از همين تسبيح بود كه الان در دست من مي بيني . گفتم : اين چه تسبيح است ؟ گفت : تربت حسين بن علي است . به او گفتم : اي رافضيه تربت حسين را به من داده اي ؟ ديدم آن زن ناراحت شد و فوراً خارج شد و فوراً آن مرض به بدن من مسلط شد كه بعد از آن هر كار كردم ، علاج پيدا نكرد.