بازگشت

بني اميه و شيعه


اينك پاسخ سؤال ما كه «انگيزه مخالفت امويان و عباسيان با زيارت كربلا چيست ؟» واضح و روشن مي شود. اين انگيزه ، امري نبوده كه در زمان «بني اميّه » و يا«بني عبّاس » و در يك مقطعي تاريخي به وجود آمده باشد و بعد هم چند صباحي جولان داده و به مرور از بين رفته باشد. زيارت كربلا، خود يك عهد است ؛ يك نشان و علامت است . علامت عشق به خاندان رسالت و اهل بيت عليهم السلام است . و اين عشق ، يعني نابودي دنيا طلباني مانند اموي ها و عباسي ها. مخالفت با زيارت قبر امام حسين (ع) بخش كوچكي از مخالفت هاي امويان با اهل بيت عليهم السلام و شيعه و زير مجموعه اي از يك كل است .

معاويه پس از صلح با امام حسن (ع) و بعد از آنكه بر اريكه قدرت به صورت منحصر به فرد تكيه زد، خلافت را تبديل به سلطنت كرد و مانند قيصرهاي روم ، دربار وسيعي تشكيل داد و سازمان مفصّلي براي حكومت خود برقرار نمود.

معاويه مركز خلافت را كه در كوفه بود به شام انتقال داد؛ زيرا در شام هواخواهان او زياد بودند و مردم كوفه و بصره كه تربيت شده مكتب ولايت علي (ع) بودند عموماً، و مردم مدينه كه پرورش يافتگان مكتب رسالت بودند خصوصاً نسبت به او و حكومتش بدبين بودند.

معاويه در اوان خلافت خود بخشنامه اي صادر كرد تا نام دوستان علي (ع) را از ديوان عطايا محو كنند؛ پيروان علي (ع) را قلع و قمع بكنند؛ هر كس را به دوستي علي (ع) متهم سازند اگر حقيقت هم نداشته باشد، به جرم همان اتهام ، بكشند تا موجب عبرت ديگران گردد.

معاويه براي پشتوانه اجرايي اين بخشنامه ، جاسوسان زيادي را در جامعه به كار گرفت ؛ به نحوي كه دو نفر دوست و رفيق كه رفاقتي سي ، چهل ساله با هم داشتند از يكديگر خوف داشتند، و اگر محدثي مي خواست از اميرالمؤمنين حديثي نقل كند، جرأت ذكر نام او را نداشت و مي گفت حديث كرد مرا مردي از قريش يا مردي از صحابه رسول خدا (ص) يا مي گفت «حدثني ابوزينب » و مانند اين كنايات را به گونه اي استعمال مي كرد كه كسي از عامه مردم متوجّه نگردد كه او شيعه علي (ع) و پيرو اهل بيت(ع) است .

معاويه به اين مقدار هم راضي نشد و بخشنامه ديگري صادر كرد و در آن نوشت كه در هر شهر و قصبه دقّت كنيد هر كس را كه گفتند از شيعيان علي (ع) است و شهادت دادند دوست دار اهل بيت است نام او را از ديوان عطايا محو كنيد و روزي اش را قطع نماييد. تأكيدات پي درپي معاويه در سخت گيري به شيعه به جايي رسيد كه اگر در كوفه يك نفر شيعه به خانه ديگري مي رفت كه سرّ خود را به او بگويد، از خادم مي ترسيد مبادا جاسوس معاويه باشد تا آن كه خادم قسم ياد مي كرد كه آمدن او را به خانه اربابش براي كسي نگويد و از او عهد و ميثاق مي گرفتند به كسي اظهار نكند و كتمان سر نمايد.

موارد مخالفت و عناد معاويه با شيعه در تاريخ به اندازه اي است كه در توان يك يا چند مقاله نيست تا همه آن را به نگارش در آورد. فقط نكته اي قابل ذكر است و آن اين است كه اگر به فرض امام حسين (ع) در اين زمان ، يعني زمان معاويه شهيد شده بود، آيا معاويه حاضر مي شد با اين همه عنادي كه با شيعه داشت ، زيارت قبر او را آزاد كند؟ آيا زيارت حسين (ع) خطري براي كيان و اقتدار سلطنتي او به شمار نمي رفت ؟

اجحاف و سخت گيري به شيعه امر رايجي بود كه با پايان عمر معاويه به اتمام نرسيد؛ بلكه به گونه اي ديگر و به شكلي مستبدّانه تر ادامه يافت . در سال 61 هجري معاويه با پرونده اي سياه از دنيا رفت و يزيد به جاي او بر تخت نشست .

طبيعي است كه با روش حكومتي يزيد كه آزادي بي حد و حصر و قمار و شراب وهزاران تلوّث ديگر از اين موارد است ، جايي براي انسانيّت و دين و شيعه باقي نمي ماند.يزيد در مدّت سه سال خلافت ، حسين (ع) فرزند پيامبر (ص) و يارانش را به شهادت رساند.

او به مدينه هجوم برد و واقع حرّه كه اسفناك ترين اوراق تاريخي در آن مسطور است به وجود آورد و به خانه خدا هجوم برد و و آن را به منجنيق بست . چنين انسان جاني و خطرناكي كه با وضع فجيعي فرزند فاطمه زهرا سلام الله عليها و هفتاد و دو يار با وفايش را به قتل مي رساند آيا پس از آن اجازه مي دهد كه مزار حسين (ع) محل تردّد دوست داران او گردد؟ آن حسيني كه زائر قبر او، از خود بي خود مي شود و حالش دگرگون مي گردد؛ و آن حسيني كه فرياد مي زند «زمامداري و خلافت بر آل ابي سفيان حرام است ، آنها صلاحيت رهبري جامعه را ندارند». آيا مزارش از سوي يزيد و بني اميه و بني مروان ممنوع الزياره نمي گردد؟ بسيار خامي است اگر اين منع و مزاحمت بني اميه و بني مروان و بني عباس راصرفاً به پاي يك مخاصمه شخصي بگذاريم . بايد گفت عداوت ديرينه بني اميه با شيعه و ولايت كه سنگ اوّلين آن را در سقيفه گذاشتند، علاوه بر شور و حرارتي كه در ياد و ذكر وزيارت حسين (ع) وجود دارد و خود برپايي شورش ديگري است ، مهمترين دليل منع از زيارت قبر امام حسين (ع) به شمار مي رود.