بازگشت

امام براي اتمام حجت، دعوت كوفيان را پذيرفت


امام (ع) به موجب شناختي كه از اوضاع و احوال داشت، و صرفنظر از آگاهيش از سرنوشت خود كه پيامبر خدا (ص) از سوي خداي متعال در اختيار او گذاشته بود، به روشني مي دانست كه بايد فقط يكي از دو راه را برگزيند: يا بيعت با يزيد، و يا كشته شدن را. و مرتبا به اين مطلب در گفتارهايش اشاره مي كرد، و اين موضوع از همان ابتدا و پس از مرگ معاويه كه از وي خواستند تا با يزيد بيعت كند، معلوم و آشكار بود.

مروان به والي مدينه تاكيد كرد كه از حضرتش بيعت بگيرد و اگر مخالفت وي را بكشد! ولي حضرتش علي رغم خواسته و انتظار از مدينه رخت بركشيد و به مكه، خانه خدا پناه برد.

و چون در مكه بر او آشكار شد كه يزيد در مقام ترور اوست، ترسيد كه او نخستين كس باشد كه ريختن خونش در مسجدالحرام، موجب هتك حرمت كعبه و خانه خدا شود.

او در نامه اي كه به برادرش محمد حنفيه نوشته، و همچنين اظهاراتش به عبدالله زبير، به اين مطلب تصريح كرده و گفته است:

به خدا سوگند اگر من در سوراخ جانوري هم فرو روم، اينان مرا يافته بيرونم مي كشند تا خواسته خود را درباره من به انجام رسانند. به خدا سوگند آنها همان گونه كه يهود حرمت روز شنبه را شكستند، مقام و احترام مرا نيز ناديده خواهند گرفت.

قسم به خدا كه دوستتر دارم كه بيرون مكه كشته شوم تا اينكه حتي به اندازه وجبي داخل حرم از پاي درآيم.

و به ابن عباس فرمود: اگر در فلان و فلان جا به شهادت برسم، بيشتر دوست دارم از اينكه در مكه كشته شوم و حرمت به خاطر من از بين برود.

بنابراين امام (ع) به خوبي مي دانست تا هنگامي كه از بيعت با خليفه مسلمانان يزيد بن معاويه خودداري كند، چاره اي جز كشته شدن نخواهم داشت، حالا هر كسي كه مي خواهد باشد. اين بود كه راه شهادت را براي خود و پيروانش برگزيد.

اما مردم كوفه، پشت سر هم نامه به امام حسين (ع) نوشتند و در آنها متذكر شدند: ما را امام و پيشوايي نيست. به نزد ما بيا، باشد كه خداوند به بركت و جودت ما را به راه درست و حق بدارد، و نعمان بن بشير تنها فرمانرواي دارالاماره است! زيرا كه ما نه جمعه ها او را ديدار مي كنيم، و نه ايام عيدي، و هرگز به نماز با او بيرون نمي رويم، به محض اينكه ما از آمدنت آگاه شويم او را از كوفه بيرون كرده به شام مي فرستيم.

و نيز به حضرتش نوشتند: خدمت حسين بن علي، از سوي پيروان مؤمنش ‍ و ديگر مسلمانان.

اما بعد، به نزد ما شتاب كن كه مردم بي صبرانه منتظر آمدنت هستند. و بجز تو خواهان كسي ديگر نمي باشند! پس درآمدن هر چه مي تواني شتاب كن.

بزرگان كوفه نيز به او نوشتند: به كوفيان بيا كه سپاهي با ساز و برگ كامل آماده پيكر در ركاب توست. و نيز به او نوشتند يكصد هزار شمشير زن آماده خدمت به تو هستند!

پس از اينكه اين گونه نامه ها از جانب يك نفر يا دو نفر و يا چهار نفر از رؤسا و بزرگان كوفه به او رسيد، و آن قدر تعداد نامه ها فزوني يافت كه خرجيني را پر ساخت، اگر امام به درخواست و خواهش كوفيان وقعي نمي گذاشت، و با يزيد بيعت مي كرد، و يا با يزيد هم بيعت نمي كرد، اما روي به جاي ديگر مي نهاد و در آنجا به شهادت مي رسيد، در آن صورت در حق مردم كوفه ستم كرده بود، و مردم براي هميشه و نسلي پس از نسلي ديگر حق را به جانب كوفيان مي دادند و امام را متهم مي كردند، و به روز قيامت هم آنان بر خداي عزوجل حجت داشتند، در حاليكه ولله الحجة البالغة، حجت بالغه بر خلق از آن خداي جليل است.

بنابراين رفتاري را كه امام با كوفيان در پيش گرفت از باب اتمام حجت بر آنها بود نه چيز ديگر. اگر چنين نبود و حركت امام به سوي عراق بر اثر فريبي بود كه از نامه هاي شوق برانگيز كوفيان خورده، بايد كه در آن هنگام كه خبر شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه را مي شنيد، و پيش از اينكه با سپاه حر روبرو شود و چند روزي را در كنار يكديگر برانند، از راه رفته باز مي گشت.

آري، امام حسين (ع) آنچه كه كرد اتمام حجتي بود كه با اهل عراق و ديگران، و خداي سبحان مي فرمايد: لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل. يعني تا مردمان را پس از فرستادن رسولان بر خدا حجتي نباشد.