بازگشت

پايان سخن و فشرده اي از دو گفتار


همان طور كه گفتيم، نتيجه انتشار اجتهادهاي خلفا، كه در راستاي سياستشان صادر شده بود، اين شد كه احكام اسلامي را كه پيامبر خدا (ص) آورده بود، بر مسلمانان پوشيده ماند و به دست فراموشي سپرده شد، و احكامي كه زاييده اجتهاد خلفا به شهرت رسيد و جايگزين آنها گشته، به نام احكام اسلامي در تمام سرزمينهاي اسلام، از يمن گرفته تا حجاز و شام و عراق و دورترين نقطه از سرزمين ايران و مصر و زواياي افريقا انتشار يافت و اگر احيانا حكمي را كه رسول خدا (ص) صادر فرموده بود شناخته مي شد، و آن حكم مخالف فرمان خليفه بود، آن مسلمانان چنان پذيرفته بودند كه بايد در برابر فرمان خليفه، حكم خدا و پيغمبر كنار گذاشته شود! و ديديم كه آن سپاهي شامي در سنگباران كعبه به وسيله منجنيق مي گفت: حرمت خانه خدا و فرمانبرداري از خليفه در كنار هم قرار گرفتند، و فرمانبرداري از خليفه بر رعايت حرمت كعبه غالب آمده است! و حجاج بن يوسف در ميان ايشان بانگ برداشت:

اي مردم شام! خداي را، خداي را در فرمانبرداري از خليفه در نظر داشته باشيد.

اينان اگر پاي فرمانبرداري از خليفه در ميان نبود، هرگز گرد چنان گناهان كبيره اي نمي گشتند.

مگر نه اينكه حصين بن نمير كه فرماندهي آن جنگ را بر عهده داشت، از خدا مي ترسيد كه نكند كبوتر حرم زير دست و پاي اسبش برود و او از آن غافل باشد!!

شمر بن ذي الجوشن نيز در كشتن امام حسين (ع) همين عقيده را داشته است. ذهبي مي گويد:

شمر بن ذي الجوشن سپيده دمان از جاي بر مي خاست و نماز مي گزارد.

سپس مي نشست تا صبح صادق بدمد. آنگاه مي خاست و نماز صبح را به جاي مي آورد و در دعايش از خداوند عفو و بخشش آرزو مي كرد!! به او گفتند:

خداوند چگونه تو را مي آمرزد، در حالي كه به جنگ فرزند پيامبر خدا (ص) برخاستي و او را كشتي؟! شمر گفت: واي بر تو! من چه مي توانستم بكنم؟ زيرا كه اين فرمانروايان ما، ما را به انجام كاري فرمان دادند، و ما هم فرمان برديم. اگر با آنها مخالف مي كرديم، از حيوان هم كمتر بوديم!

كعب بن جابر از كساني بود كه كه در كربلا به جنگ با امام حسين (ع) برخاسته بود.

او هم در مناجاتش با خدا مي گفت: پروردگارا! به وظيفه خود عمل كرديم.

خداوندا ما در زمره نيرنگبازان قرار مده. منظور او از نيرنگبازان آنهايي بودند كه از فرمان خليفه شانه خالي كرده بودند.

عمرو بن حجاج در روز عاشورا خود را به ياران امام (ع) رسانيد و بانگ برداشت: اي مردم كوفه! همچنان فرمانبردار خليفه و متحد باشيد، و در كشتن كساني كه از دين بيرون رفته اند و امامت (يزيد) را نپذيرفته اند، كمترين ترديدي به خود راه ندهيد!

اينان در باورهايشان در فرمانبرداري از خليفه، كارشان به جايي رسيده بود كه به خاطر فرمانبرداري از او، ارتكاب به گناهان كبيره را بزرگترين و پرسودترين عمل خود در روز قيامت به حساب مي آوردند!

سخنان مسلم بن عقبه، فرمانده قواي سركوبگر مدينه، را به خاطر داريم كه در حالت نزع مي گفت: خداوند! من پس از شهادت به يكتايي تو و رسالت محمد (يعني پذيرش اسلام) كاري خوبتر و دوست داشتنيتر از كشتار مردم مدينه انجام نداده ام كه مايه اميدواريم در روز قيامت باشد. با اين همه اگر مستحق آتش جهنم باشم، بي گمان مردي بخت برگشته خواهيم بود!

پايه و ميزان چنين باوري را مي بينيد؟! توجه كرديد كه كار مايه روز قيامت اين مرد چه چيز است؟!

مي بينيد كه سردمداران خلافت چگونه توانسته اند اسلام را به ضد اسلام تبديل كنند؟!

مگر نه اينكه كشندگان حسين (ع) هنگامي كه در نمازشان به محمد و آل محمد صلوات مي فرستادند، به همين حسين درود مي فرستادند؟ با اين حال او را كشتند!

و آنهايي كه كعبه را با منجنيقهايشان بمباران مي كردند، بهنگام اداي نماز رو به جانب همان كعبه مي ايستادند و در پايان نماز هم برخاسته با گلوله هاي آتشين و سنگهاي سنگين، همان كعبه را در هم مي كوبيدند!

و تمام اين كارها درراه فرمانبرداري از خليفه صورت گرفته است! پس اين خليفه بود كه در آن روزگار اطاعت مي شد. خليفه ايكه فرمان بمباران كعبه را با منجنيق صادر مي كند، ستمكارتر و سركشتر و كافرتر از فرعون است! زيرا كه فرعون با آن همه سركشيش، همانند يزيد و عبدالملك مروان خليفه مسلمانان، فرمان ويران كردن عبادتگاه مردمش را صادر نكرده بود.

آري مكتب خلافت، مسلمانان را اين گونه تربيت كرده بود. و حالا ببينيم كه مسلمانان كي و چگونه پي به حقيقت برده اند.