بازگشت

احاديث صحيح از ديدگاه فقهاي مكتب اهل بيت


پيروان مكتب اهل بيت از آن رو در اجتهاد را چون پيروان مكتب خلفا بر روي استنباط احكام شرعي از كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) نبسته اند، كه ايشان همواره نيازمند به بررسي آيات احكام از كلام خدا، و بررسي احاديث احكامي كه به پيامبر خدا (ص) منتهي مي گردد، مي باشند.

در اين راستا، آنان آيات احكام را در نوشته هايي ويژه چون كنزالعرفان في فقه القرآن، تاليف سيوري (م 826 ق) و مسالك الافهام الي آيات الاحكام، تاليف جواد كاظمي، كه در اواسط قرن يازدهم درگذشته است، جمع آوري كرده، آنگاه به منظور درك و فهم ظاهر و باطن و خاص و عام و محكم و متشابه و ديگر موارد آن به بحث و بررسي پرداخته، از آنها احكام شرعيه اي را كه استنباط مي كنند، در كتابهاي فقهي خود به ثبت مي رسانند.

بدين سان احاديث روايت شده از صحابه با ايمان و ائمه اهل بيت پيغمبر (ص) را در مجموعه هاي بزرگي همچون من لا يحضره الفقيه، استبصار، تهذيب، وسائل، جامع احاديث الشيعه و... گرد آورده، به بحث درباره زنجيره هاي سند احاديث آنها مي پردازند، تا قوي آن را از ضعيف، و صحيح آن را از نادرست باز شناسند، و سپس به بررسي متن آنها مي پردازند تا عام و خاص و مجمل و مفصل و موارد مورد امتياز احاديث متعارض آن را دريابند. و دست آخر احكامي را كه بنا به اجتهاد خود استخراج كرده اند و آنها را صحيح تشخيص داده اند، در كتابهاي فقهي به ثبت مي رسانند.

مانند كتاب النهايه شيخ طوسي و المختصر النافع و شرايع الاسلام محقق حلي (م 676 ق) و اللمعة شهيد اول (م 786 ق)، و شرح آن، نوشته شهيد ثاني (م 965 ق) و جواهرالكلام در شرح شرايع الاسلام تاليف شيخ محمدحسن (م 1266 ق) و همانند آنها.

از آنچه گفتيم چنين بر مي آيد كه علماي مكتب اهل بيت در درسهاي رسمي خود در حوزه هاي علميه، بجز روي احاديث احكام، به بررسي و تحقيق و پاكسازي حديث نپرداخته اند. و احاديثي را كه مثلا در كتابهاي وسائل و جامع احاديث الشيعه گردآوري كرده اند، به منظور اين بوده كه فقها آنها را بررسي كرده، احكام را از احاديثي كه صحيح تشخيص داده اند استنباط نمايند.

بنابراين فقهاي مكتب اهل بيت احاديثي را صحيح مي دانند كه مسائل كتابهاي فقهي از آنها استخراج شده است.

همچنين معلوم مي شود كه دانشمندان مكتب اهل بيت هيچگونه بحث و بررسي حوزوي در احاديث سيره نكرده اند، خواه سيره پيامبران گذشته باشد، خواه سيره حضرت خاتم پيامبران (ص) و سيره اصحاب او، يا ائمه معصومين (ع) و يا اصحاب ايشان و يا روايات تاريخ عمومي اسلامي، و يا احاديث تفسير قرآن و ادعيه و اخلاق، و بيشتر احاديث كارهاي استحبابي.

ايشان در قبيل مباحث بر راوي و رواياتي تكيه مي كنند كه در مباحث فقهي به آنها و رواياتشان اعتنايي ندارند، بلكه بر عكس آنها را به دور افكنده از درجه اعتبار ساقط مي دانند و چنانچه از يكي از ايشان پرسش شود: كه آيا تمام احاديثي را كه در اين بحث غير فقهي آورده اي صحيح است؟ پاسخ ايشان منفي بوده و مي گويد: اينها كه از مباحث احكام شرعيه نيستند، بلكه جزئي است از معارف اسلامي، و امري است ساده و غيرقابل توجه!

اين است كه در مباحثي چون تفسير و سيره و ادعيه و اخلاق و كارهاي استحبابي رواياتي را مي آورند كه در بخشهاي مختلف فقهي ديده نمي شوند، و در بيشتر اين موارد، رواياتي از مكتب خلفا آورده است كه بر خلاف واقع بوده مورد ايراد و خرده گيري است.

بدون اينكه عيب گيرند و ناقد بداند كه اين ايراد و خرده گيري متوجه روايات مكتب خلفاست نه روايات مكتب اهل بيت. ما در اين مورد بيشتر سخن خواهيم گفت.

ما در جلد هفتم كتاب نقش ائمه در احياء دين [1] احاديثي را كه شيخ مفيد (م 413 ق) از احاديث سيف بن عمر تميمي زنديق، كه از راويان احاديث سيره و تاريخ در مكتب خلفا، در كتاب خود نقل نموده، آورده ايم.

و هم در آنجا برخي از روايات ايشان را كه شيخ طوسي در شرح حال قعقاع بن عمرو زاده خيالات سيف در كتاب رجالش آورده، و از آنجا به كتاب رجال اردبيلي (م 1101 ق) و قهبائي كه تا سال 1016 هجري مي زيسته، و مامقاني (م 1351 ق) راه يافته، متذكر گرديده ايم.

همچنين رواياتي را كه شيخ طوسي از مكتب خلفا گرفته و در تفسير تبيان خود آورده، و از آنجا به تفسير ابوالفتوح رازي (م 554 ق) و از آن به تفسير گازر (م 722 ق)، و از آن به تفسير كاشاني (م 988 ق) راه يافته است، عنوان نموديم، عنوان نموده ايم.

از كتاب احياء العلوم غزالي (م 505 ق) حديث ساختگي و دروغ از سيره پيامبر خدا (ص) به كتاب جامع السعادات مهدي نراقي (م 1209 ق) و از آن به كتاب معراج السعاده فرزندش احمد نراقي (م 1245 ق) منتقل شده است.

و يا اينكه ابن طاووس (م 664 ق) در كتاب دعايش به نام المجتني به روايتي كه آن را ابن اثير (م 630 ق) نقل كرده اعتماد نموده، در صورتي كه خود ابن اثير آن را از تاريخ طبري و بنا به روايت سيف بن عمر زنديق برداشته است.

مرحوم مجلسي بزرگ (م 1111 ق) نيز در بخشهايي از سيره پيامبر (ص) و جريان به شهادت رسيدن اميرالمؤمنين (ع) و وفات حضرت زهرا - سلام الله عليها - حدود 264 صفحه از كتاب بحارالانوارش را به روايات كتابهاي ابوالحسن بكري كه در نيمه قرن سوم هجري درگذشته [2] اختصاص داده است!

و بالاخره شيخ حر عاملي (م 1104 ق) كتاب همين ابوالحسن بكري را استنساخ، و به آخر كتاب عيون المعجزات [3] تاليف شيخ حسين بن عبدالوهاب ملحق ساخته است.

اين چنين احاديث ضعيف بسياري در غير ابواب و مباحث فقهي به كتابهاي دانشمندان پيرو مكتب اهل بيت راه يافته و موجب خرده گيري و ايراد بر آنها شده و اين سؤال را به دنبال آورده است: چه لازم كرده كه احاديث ضعيف در كتابهاي غيرفقهي ايشان وارد شود؟! پاسخ چنين سؤالي به شرح زير است:


پاورقي

[1] نقش ائمه در احيا دين، ج 7، ص 61 - 75 چاپ تهران سال 63.

[2] احمد بن عبدالله بن محمد، از نوادگان خليفه اول ابوبکر است. ذهبي در شرح حالش مي نويسد (او سازنده داستانهايي است که هرگز رخ نداده است!) اين احمد، به غير از ابوالحسن بکري، محمد بن محمد بن عبدالرحمن، درگذشته به سال 954 هجري است که شرح حالش در اعلام زرکلي، ج 7، ص 285 آمده است. به شرح حال احمد بن عبدالله در ميزان الاعتدال زير شماره 440؛ لسان الميزان، ص 639؛ اعلام زرکلي، ج 1، ص 148 مراجعه فرماييد.

[3] به نقش ائمه در احياء دين، ج 7، ص 80 مراجعه شود.