بازگشت

به آتش كشيده شدن كعبه و نزول صاعقه


در تاريخ خميس آمده است: حجاج كعبه را با سنگ و آتش زير ضربات خود گرفت، تا اينكه آتش به پرده كعبه افتاد و شعله از هر سو زبانه كشيد. در اين هنگام ابري از سوي جده نمايان گشت كه با رعد و برق پيش مي آمد، تا اينكه بالاي كعبه و محدوده مطاف آن قرار گرفت و بسختي باريد. سرانجام آب از ناودان سرازير شد و آتش خاموش گشت. پس از آن به جانب كوه ابوقبيس رفت و برقي شديد از آن برجهيد و منجنيق را چون كوره در خود بگداخت و چهار مرد خدمه آن را هم به آتش كشيد و بكشت.

چون حجاج چنان ديد، بانگ برداشت: از اين پيشامد نگران و مضطرب نشويد كه اينجا سرزمين رعد و برق است! ناگاه برقي ديگر بجست و منجنيق ديگر را با چهل تن پاك بسوزانيد. [1] .

ذهبي مي گويد حجاج پشت سر هم به يارانش بانگ مي زد: اي مردم شام! خداي را، خداي را در اطاعت و فرمانبرداري - از خليفه - در نظر بگيريد! [2] .

طبري و ديگران از قول يوسف بن ماهك آورده اند كه گفت: من خود مي ديدم كه منجنيق مشغول سنگ پراني بود كه آسمان به خروش آمد و برقي برجست. و صداي غرش آن، خروش بمبهاي سنگي را كه بر كعبه فرو مي ريخت تحت الشعاع خود قرار داد. اين پيشامد در نظر شاميان سخت بزرگ آمد و آنها نيز دست از كار بداشتند. چون حجاج چنان ديد، دامان قباي خود به كمر زد و به تن خود خم مي شد و سنگها را در بازوي منجنيق قرار مي داد و فرمان مي داد كه پرتاب كنند، و خود نيز با ايشان به سنگ باران كردن پرداخت.

راوي مي گويد: صبحگاهان بار ديگر برقي برجهيد و دو از ده تن از ياران حجاج را بكشت كه شاميان به وحشت افتاده آثار شكست در روحيه آنها پديد آمد.

حجاج خطاب به ايشان گفت: اي مردم شام! نگران نباشيد، من خود اهل تهامه و اهل اين ديار هستم و اين صاعقه ها، صاعقه هاي تهامه است و فتح و پيروزي دروازه خود را به روي شما گشوده است. شادمان باشيد كه آنها هم ديروز گرفتار صاعقه گرديه، مانند شما به صدمات آن مبتلا شده اند و عده اي از ياران ابن زبير نيز بر اثر آن كشته شده اند. نمي بينيد كه آنها هم به بلا گرفتار آمده اند، با اين تفاوت كه شما بر سر فرمانبرداري خود هستيد و آنها بر سر خلاف و نافرماني. [3] .

در تاريخ ابن كثير پس از اين مطلب چنين آمده است: با اين سخن، شاميان به رجزخواني پرداختند و در حين سنگ پراني خود مي گفتند: خطارة مثل الفنيق المزيد، نرمي بها اعواد هذا المسجد! ناگهان آذرخشي فرود آمد و منجنيق ايشان را بسوزانيد. با اين پيشامد شاميان دست از سنگ پراني و محاصره بداشتند و ناگزير حجاج به سخنراني برخاست و گفت: واي بر شما! مگر نمي دانيد كه آتش آسماني پيش از ما نيز فرود مي آمده و قرباني را اگر مورد قبول خداوند واقع مي شده، مي سوزانيده است؟ اينك اگر اين كار شما (سنگ باران كعبه) مورد رضايت و قبول خداوند نبود، آتش از آسمان نمي آمد و منجنيق شما را نمي سوزانيد! [4] .

در فتوح اعثم آمده است كه حجاج فرمان داد تا يارانش از همه جانب، از ناحيه ذي طوي و پايين مكه و ناحيه ابطح پراكنده شده پيش بروند و دايره محاصره را بر اين زبير و يارانش تنگ تر كنند.

از اين طرف هم منجنيقها نصب كرده، بيت الله الحرام را زير ضربات سنگ باران خود گرفتند. رجز مي خواندند و اشعار مي سرودند و سنگهاي بزرگ، مانند باران، در مسجد الحرام فرو مي افتاد، و مأموران منجنيقها اگر ساعتي استراحت مي كردند و دست از سنگ پراني بر مي داشتند، حجاج به ايشان پيغام مي فرستاد و دشنامشان مي داد و به مرگ تهديدشان مي كرد، اما برخي از ايشان نيز چنين مي سرودند:



لعمر ابي الحجاج لو خفت ما أري

من الامر ما أمست تعذلني نفسي [5] .




پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 7، ص 202 ضمن رويدادهاي سال 73 هجري.

[2] تاريخ الاسلام ذهبي، ج 3، ص 114.

[3] تاريخ طبري ط. اروپا، ج 2، ص 844 - 845؛ تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 329؛ و اخبار الطوال ص ‍ 314.

[4] تاريخ لخميس، ج 2، ص 305.

[5] فتوح ابن اعثم، ج 6، ص 275 - 276.