بازگشت

سپاهيان خليفه كعبه را آتش مي زنند


مسعودي مي نويسد حصين همچنان پيش مي رفت تا به مكه رسيد. پس ‍ آنجا را به محاصره خود درآورد. ابن الزبير به خانه كعبه پناه مي برد. حصين و سپاهيانش منجنيقها و آتشبارهاي خود را به جانب كعبه نشانه رفتند و باراني از سنگ به همراه آتش و مواد آتشزا، چون نفت و كبريت و پارچه هاي كتان مشتعل، به سوي كعبه باريدن گرفتند، تا آنگاه كه پايه هاي كعبه از هم فرو ريخت و خانه خد آتش گرفت!

در اين حال آذرخشي برجهيد و يازده تن از خدمه منجنيق را بسوزانيد. و اين رويداد در روز شنبه و سه روز گذشته از ربيع الاول، يا يازده روز پيش از وفات يزيد به وقوع پيوست.

زخم شمشير و باريدن سنگ و آتش بر اهالي مكه و ابن زبير سخت آمد و حماسه سراي مكيان چنين سرود:



ابن نمير! بئسما تولي

قد أحرق المقام و المصلي [1] .



ابن نمير با سوزاندن مقام ابراهيم و خانه خدا كاري بس زشت و نادرست مرتكب شده است!

يعقوبي نيز مي نويسد كه حصين بن نمير، كعبه را زير بارش سنگ و آتش ‍ گرفت تا اينكه كعبه تمام بسوخت.

عبيدالله بن عمير ليثي، كه سخنگوي عبدالله بن زبير بود، هنگامي كه دو سپاه از كر و فر مي ايستادند، بر بام كعبه بر مي آمد و تا توان داشت بانگ بر مي آورد: اي مردم شام! اين خانه خداست كه پناهگاه ما در جاهليت بوده و پرنده و وحوش در آن امان داشتند. پس اي مردم شام از خدا بترسيد و امنيت و حرمت آن را از ميان نبريد.

اما در پاسخ او شاميان بانگ بر مي داشتند: الطاعة، الطاعة، الكر الكر، الرواح قبل المساء. يعني اطاعت از خليفه، اطاعت از خليفه، حمله حمله، و تا پيش از غروب پيشروي كنيد! اين وضع همچنان ادامه داشت تا اينكه كعبه پاك بسوخت، ياران ابن زبير بانگ برداشتند آتش را خاموش كنيم؟ اما ابن زبير براي اينكه مردم به خاطر كعبه به خشم آورده باشد، آنان را از انجام آن مانع گرديد. و برخي از شاميان گفتند: حرمت كعبه، و فرمانبرداري از خليفه با هم جمع شدند و در اين ميان اطاعت و فرمانبرداري از خليفه مقدم افتاد! [2] .

و در تاريخ الخميس و تاريخ الخلفاء سيوطي آمده است:

از شراره آتش ايشان پرده هاي كعبه و سقف آن، و هر دو شاخ قوچي كه خداوند به فداي اسماعيل فرستاده و در كعبه آويخته شده بود، پاك بسوخت [3] .

طبري و ديگران گفته اند كه نيروهاي خلافت، بقيه ماه محرم و تمامي ماه صفر را با ايشان جنگيدند، تا اينكه در روز شنبه سوم ماه ربيع الاول سال 64 با منجنيق حرم را در هم كوبيدند و باران سنگ و آتش بر سر آن ريختند و به حماسه چنين سرودند:



خطارة مثل الفنيق المزبد

نرمي بها أعواد هذا المسجد



منجنيق ما چون شتر فحل كف بر لب آورده، سنگهاي خود را بر سر پناهندگان اين مسجد مي بارد!!

و يا:



كيف تري صنيع ام فزوة

تأخذهم بين الصفا و المروة



آورده اند كه مدت محاصره مكه تا اوايل ربيع الاخر و زمان رسيدن خبر مرگ يزيد، كه در چهاردهم ربيع الاول درگذشته بود، به طول انجاميد. [4] .

و در تاريخ طبري و ديگران آمده است: در همان حال كه حصين بن نمير با ابن زبير مي جنگيد، خبر مرگ يزيد رسيد. پس ابن زبير بانگ برداشت و به ايشان گفت: شاه ستمگر و خودكامه شما مرد. اينك هر كدام از شما كه مايل باشد مي تواند در آنچه مردمان در آن هماهنگ شده اند داخل شود. و هر كس هم كه نخواهد به شام و شهر خود باز گردد. تا بامداد آن روز با او جنگيدند تا اينكه ابن زبير خطاب به حصين بن نمير گفت نزديك بيا تا با تو سخن بگويم. حصين نزديك آمد و فرزند زبير با او به سخن پرداخت. در اثناي اين گفتگو اسب يكي از ايشان سرگين انداخت و كبوتران حرم بر آن نشستند و حصين اسب خود را از آنها دور كرد، و ابن زبير پرسيد.

تو را چه پيش آمد؟ او گفت:

ترسيدم كه اسبم كبوتر حرم را زير پا بگيرد و بكشد! پس جواب شنيد كه: از اين مي ترسي، اما مسلمانان را مي كشي؟ گفت:

با تو مي جنگم، به ما اجازه ده كعبه را طواف كنيم و باز گرديم. با تقاضاي او موافقت شد، و او چنين كرد.

پس از انجام طواف، حصين با يارانش عنان عزيمت به سوي مدينه كشيدند.

گفته اند كه اهالي مدينه و حجاز بر شاميان شوريدند و ايشان را به خواري كشانيدند، تا آنجا كه ناگزير هر كدامشان چارپاي خود را گرفته و سرافكنده و درمانده به اردوگاه خود روي آورده. در آنجا اجتماع كردند و جرأت نداشتند كه پراكنده شوند.

افرادي از بني اميه كه ساكن مدينه بودند نيز از ايشان خواستند كه آنها را رها نكرده با خود به شام ببرند و آنها نيز چنين كردند. و بدين سان اين سپاه سرافكنده به شام وارد شد. [5] .


پاورقي

[1] مروج الذهب مسعودي، ج 3، ص 71 - 72.

[2] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 251 - 252.

[3] تاريخ الخميس، ج 2، ص 303؛ تاريخ سيوطي، ص 9.

[4] تاريخ طبري، ج 7، ص 14 - 15؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 499؛ تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 225.

[5] تاريخ طبري، ج 7، ص 16 - 17 در ذکر حوادث سال 65 ه، طبري و ديگران گفتگوهاي ديگري را هم بين عبدالله زبير و حصين بن نمير نوشته اند که نيازي به ذکر آنها نيست و ما مخصوصا بازگشت سپاهيان شام را به سرزمينشان باختصار نقل کرده ايم.