بازگشت

سرهاي بريده در پيشگاه خليفه يزيد


ابن عبدالبر مي نويسد: مسلم بن عقبه سرهاي بريده مردم مدينه را به خدمت يزيد فرستاد. هنگامي كه سرهاي مزبور را پيشاروي او بر زمين نهادند، يزيد به اشعار ابن زبعري در روز جنگ احد تمثل جست كه گفته بود:



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لا هلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا: يا يزيد لا تشل



در اين حال يكي از اصحاب رسول خدا (ص) روي به يزيد كرد و گفت: اي اميرالمؤمنين! از اسلام بر تافته مرتد شده اي؟ يزيد پاسخ داد: آري، از خداوند پوزش مي خواهيم! آن صحابي گفت: به خدا سوگند كه در يك سرزمين با تو نخواهم ماند. اين بگفت و از مجلس يزيد بيرون رفت. [1] .

در روايت ابن كثير، بعد از بيت اول اشعار زير آمده است:



حين حلت بقباء بركها

و استحر القتل في عبدالاشل



قد قتلنا الضعف من اشرافهم

و عدلنا ميل بدر فاعتدل



آنگاه ابن كثير گفته كه يكي از روافض بر اين اشعار چنين افزوده است:



لعبت هاشم بالملك فلا

ملك جاء و لا وحي نزل



سپس اظهار نظر فرموده و افزوده است: اگر اين سخن از يزيد بن معاويه باشد، لعنت خدا و لعنت هر لعن كننده اي بر او باد. و اگر او نگفته باشد، لعنت خدا بر آن كسي باد كه چنين سخني را به دروغ به او نسبت داده است. [2] .

ابن كثير دچار اشتباه شده و گمان كرده كه گفته اند يزيد اين بيعت شعر را در اينجا و پس از واقعه حره بر اشعار ابن الزبعري افزوده و اين است كه به اعتراض برخاسته است. در صورتي كه آنها چنين چيزي را نقل نكرده اند، بلكه شعبي و ديگران آورده اند كه يزيد اين بيت را در تمثل به شعر ابن زبعري هنگامي افزوده است كه سر بريده حضرت سيدالشهداء (ع) پيشارويش قرار داشته است. با توجه به اينكه شعبي نه رافضي است و نه شيعي، بلكه يكي از سران متعصب مكتب خلفا هم مي باشد.

ضمنا نمي دانم كه چرا ابن كثير در مقام عذرتراشي براي يزيد بر نيامده تا بگويد: يزيد مجتهد بوده و اين بيعت شعر را بر اساس اجتهاد خودش ‍ سروده است!


پاورقي

[1] العقد الفريد، ج 4، ص 390.

[2] تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 2248، و نيز در روايت دينوري در اخبار الطوال، ص 267.