بازگشت

خليفه مسلمانان و ابيات ابن زبعري


ابن اعثم و خوارزمي و ابن كثير و ديگران آورده اند كه در آن حال يزيد به ابيات ابن زبعري تمثل جست و چنين خواند:



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لاهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا يا يزيد لا تشل



قد قتلنا القرم من ساداتهم

و عدلنا ميل بدر فاعتدل



اي كاش بزرگان خاندانم كه در جنگ بدر كشته شدند، جزع و زاري قبيله خزرج را از سنان نيزه ها شاهد بودند و شادمانه فرياد بر مي آوردند كه دست مريزاد يزيد! ما سروران ايشان را از پاي درآورديم و با جنگ بدر با ايشان پاياپاي كرديم!

ابن اعثم مي گويد: آنگاه يزيد از پيش خود به دنبال اشعار ابن زبعري چنين افزود:



لست من عتبة ان لم انتقم

من بني أحمد ما كان فعل



مرا با عتبه پيوندي نخواهد بود. اگر به سزاي آنچه احمد (ص) با ما كرده است از فرزندان او انتقام نكشم.

و در تذكرة خواص الامه آمده است: از تمام روايات آمده چنين پيداست كه چون سرهاي شهداي كربلا را براي يزيد آوردند، سران و معاريف شام را به حضور پذيرفت و با چوب خيزران با آن سر مقدس به كاويدن پرداخت و ابيات ابن زبعري را خواندن گرفت كه:



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



قد قتلنا القرن من ساداتهم

و عدلنا ميل بدر فاعتدل



شعبي نيز مي گويد كه يزيد هم از پيش خود اين ابيات را بر آن بيفزود كه:



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء ولا وحي نزل



لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل [1] .

بني هاشم در سر، هواي حكومت و سلطنت داشتند، وگرنه، نه از آسمان خبري آمده است و نه وحيي! من از دودمان خندف نباشم اگر انتقام خود را از فرزندان احمد (ص) نگيرم.

ابيات ابن زبعري پيش از آنكه يزيد به آنها تمثل چويد: مشهور و مورد نقل راويان بود. ولي پس از اينكه يزيد به آن تمثل جست و ابيات دوم و چهارم و پنجم را از پيش خود بر آن بيفزود، راويان آنها را از او گرفته احيانا اضافات يزيد را هم جزو اصل آن به حساب آورده اند. و همين سهل انگاري است كه در الفاظ روايات در نقل چنين رويدادي اختلاف پديد آمده است. همچنان كه ما سبب تعداد روايت داستان تشكيل مجالس شراب يزيد را با حضور سر بريده ابا عبدالله الحسين (ع) كه در روايت گذشته از امام زين العابدين آورده ايم، از همين دست مي دانيم.


پاورقي

[1] ابيات ابن زبعري در سيره ابن هشام، ج 3، ص 97؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص ‍ 382 آمده و آنچه را يزيد به آن تمثل جسته در فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 241 آمده، و در آنجا پس از بيت دوم ععع حين القت بقباء برکها و استحر القتل في عبدالاشل عععع است. و اين هم از ابيات ابن زبعري است و به همين صورت در تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 192 آمده است. و در مقتل خوارزمي، ج 2، ص 58 پيش از بيت اول چنين آمده است:



ععع يا غراب البين ما شئت

فقل انما تندب امرا قد فعل



کل ملک و نعيم زائل و بنات

الدهر يلعبن بکل عععع



و هم در آنجا در ص 69 اللهوف پس از بيت چهارم چنين آمده است:



ععع لعبت هاشم بالملک

فلا خبر جاء و لا وحي نزل عععع



و در نسخه اي که ما از مثيرالاحزان (ص 80) در دست داريم، بيت چهارم در آن ديده نمي شود. و در تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 204، به نقل از تاريخ ابن عساکر، به نقل از ريا، دايه يزيد تنها به ذکر بيت اول آن اکتفا شده است. و ما در متن کتاب عبارت تذکرة خواص الامه، ص 148 را آورديم. و نيز به طبقات فحول الشعراء (ص 200) و سمط النجوم العوالي، ج 3، ص 199 که از آن دو در حاشيه فتوح اعثم روايت شده، و نيز کتاب امالي ابوعلي القالي، ج 1، ص 142 مراجعه شود.