بازگشت

سر فرزند پيغمبر پيشاروي خليفه مسلمين


در كتاب فتوح ابن اعثم و ديگر منابع آمده است: [1] سر حسين را در طشتي از طلا پيشاروي يزيد نهادند. يزيد شاخه اي از چوب خيزران خواست. پس ‍ آن چوب را برگرفت و دندانهاي پيشين ابوعبدالله الحسين را كاويدن گرفت و مي گفت: ابوعبدالله چه خوش لب و دندان بوده است! [2] .

طبري و ديگران آورده اند: در آن حال مردي از اصحاب پيغمبر خدا (ص)، به نام ابوبرزه اسلمي، روي به يزيد كرد و گفت:

با چوبدستي بر لب و دندان حسين مي زني! چوبت را از دندان پيشين او بردار كه بسيار اتفاق افتاده كه من خود لبهاي پيغمبر خدا (ص) را بر آنها ديده ام. آگاه باش اي يزيد، كه روز قيامت تو بيايي در حالي كه ابن زياد شفيع تو باشد. و حسين (ع) به صحراي قيامت پاي گذارد در صورتي كه محمد (ص) هوادارش باشد. اين بگفت و برخاست و برفت.

در لهوف از قول زين العابدين (ع) آمده است:

هنگامي كه سر حسين (ع) را براي يزيد مي آوردند، او مجلس شراب ترتيب مي داد، و در آن حال سر حسين را پيشاروي خود مي گذاشت و در او مي نگريست و به ميخوارگي مي پرداخت. [3] .

روزي سفير روم را، كه از اشراف و بزرگان كشورش بود، در مجلس شراب خود بار داده بود. سفير چون چشمش بر سر بريده حسين (ع) افتاد، از يزيد پرسيد:

- اي پادشاه عرب! اين سر كيست؟ يزيد پرسيد:

- تو را با اين سر چه كار است؟ گفت:

- چون من به كشور خود بازگردم، امپراتور روم مرا از هر چه ديده ام خواهد پرسيد. اينك ميل دارم كه داستان اين سر و صاحب آن را هم بدانم تا به او بگويم و او را شريك شادي و سرور تو گردانم. يزيد گفت:

- اين سر حسين، فرزند علي بن ابي طالب، است. سفير رومي پرسيد:

- مادرش چه كسي بود؟ يزيد گفت:

- فاطمه، دختر پيغمبر خدا (ص). آن مرد مسيحي گفت:

- اف بر تو و آيينت! دين من از دين شما بسي بهتر است. پدر من از نبيره گان داود پيغمبر (ع) است و بين من و او و پدران بسياري قرار دارند، و مسيحيان مرا تنها به همين مناسبت عزت و احترام مي نهند. ولي شما پسر دختر رسول خدا (ص) را كه بين او و پيغمبر تنها مادرش فاصله مي باشد مي كشيد. به من بگوييد شما چه دين و آييني داريد؟!


پاورقي

[1] ما سخن ابن اعثم را مي آوريم.

[2] فتوح اعثم، ج 5، ص 241.

[3] اللهوف سيد بن طاووس، ص 69.