بازگشت

وارد كردن خانواده پيغمبر به دربار خلافت


طبري در تاريخ خود مي نويسد: يزيد بارداد و اعيان و اشراف مردم به شام را به حضور پذيرفت و آنها را دور تا دور مجلس خود بنشانيد. آنگاه فرمان داد تا علي بن الحسين و ديگر فرزندان امام و زنان او را در حضور آنان بر او وارد كنند.

سبط جوزي و ديگران در همين زمينه نوشته اند: دست و گردن كودكان و دختران پيغمبر خدا (ص) همگي با طناب به هم بسته شده بود. [1] .

طبري و ديگران آورده اند و چون سرهاي بريده شهداي كربلا، يعني حسين و ياران و خانواده او را پيشاروي يزيد نهادند، گفت:



نفلقن هاما من رجال أعزة

علينا و هم كانوا أعق و أظلما



سرهاي مردان بزرگي را از تن جدا كرديم كه از ما بريده و ستمگر بودند!

يحيي بن حكم، برادر مروان، نيز گفت:



لهام بجنب الطف ادني قرابة

من ابن زياد العبد ذي الحسب الوغل



سمية أمسي نسلها عدد الحصي

و بنت رسول الله ليس لها نسل!!



سر بريده افتاده در صحراي كربلا از نظر خويشاوندي به ما بسي نزديكتر از ابن زياد پليدزاده بدگوهر است. فرزندان سميه ناپاك تعدادشان فزوني گرفته، ولي دختر پيغمبر را فرزندي باقي نمانده است!

آنگاه يزيد به سينه يحيي كوبيد و گفت ساكت شو!


پاورقي

[1] تذکرة الخواص الامة، ص 149؛ اللهوف، ص؟؟ الاحزان، ص 79.